English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
remainder حالت تعلیق
Search result with all words
hypostasis موجود فرضی حالت تعلیق
suspension of arms اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
to be in suspension در حالت تعلیق بودن
Other Matches
suspension تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
the i [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
mode قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
foreground سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analog سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogues ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogue ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
oblique case حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
printed کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
alternated تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
devitrify از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
alternate تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternates تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plebeianism حالت عوام یا مردم پست حالت توده
genitive حالت مالکیت حالت مضاف الیه
plasticity حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
pendency تعلیق
hangs تعلیق
deep freezes تعلیق
hang تعلیق
suspensions تعلیق
suspension تعلیق
deep freeze تعلیق
interruptions تعلیق
interruption تعلیق
suspense تعلیق
abeyance تعلیق
stay of proceedings تعلیق دادرسی
reprieval تعلیق مجازات
reduction to absurdity تعلیق به محال
suspensive درحال تعلیق
precipitant تعلیق شدنی
precipitable تعلیق پذیر
four point suspension تعلیق چهارنقطهای
engine mounting تعلیق موتور
suspensive تعلیق معلق
suspense درحال تعلیق
spring suspension تعلیق فنری
abeyance or adeyancy تعلیق تعویق
suspension of punishment تعلیق مجازات
probation تعلیق مجازات
suspensions ایست تعلیق
hanging prevention ممانعت از تعلیق
lay off تعلیق کارگر
colloidal suspension تعلیق کلوییدی
suspension ایست تعلیق
cardanic suspension تعلیق کاردان
uart قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
marginal case حالت نهائی حالت حدی
transitoriness حالت ناپایداری حالت بی بقایی
spectralness حالت طیفی حالت شبحی
cold forming حالت دهی در حالت سرد
spectrality حالت طیفی حالت شبحی
hoisting دستگاه تعلیق جرثقیل
emulsify بحالت تعلیق دراوردن
reprieving تعلیق اجرای مجازات
emulsifying بحالت تعلیق دراوردن
reprieves تعلیق اجرای مجازات
reprieve تعلیق اجرای مجازات
emulsifies بحالت تعلیق دراوردن
reductio ad absurdum تعلیق بامر محال
emulsified بحالت تعلیق دراوردن
on probation به شرط تعلیق مجازات
suspension wheel چرخ تعلیق خودرو
to be on probation در دوره تعلیق مجازات
front wheel suspension تعلیق چرخهای جلو
on probation در دوره تعلیق مجازات
hanging اویزان درحال تعلیق
suspensor موجب تعلیق نگاهدارنده
reprieved تعلیق اجرای مجازات
privation محروم سازی تعلیق مقام
privations محروم سازی تعلیق مقام
to be on probation در دوره تعلیق مجازات بودن
torsion bar بار پیچشی اهرم تعلیق
suspend معلق کردن تعلیق دادن
suspending معلق کردن تعلیق دادن
suspends معلق کردن تعلیق دادن
stultification تعلیق بمحال احمق ساختن
probation order دستور یا حکم تعلیق مجازات
front axle suspension اویزش یا تعلیق اکسل جلو
suspends تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspending تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
buggie بوگی دستگاه تعلیق جلو توپ
to give a suspended sentence [British E] حکم دوره تعلیق مجازات دادن
suspend تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
disperse [درجه تعلیق و پراکندگی مواد رنگی در رنگرزی]
emulsions تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioning تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
aerosol تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
aerosols تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
emulsioned تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsion تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
suspension strap نوار تعلیق بار به هلیکوپتر نوارهای اتصال طناب بارهلیکوپتر
crude حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
probation officers ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
real mode حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
universal قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
precipitating غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitates غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
to suspend [stay] a ruling [proceedings] [the execution] تعلیق کردن حکمی [دعوایی ] [ اجرای حکمی] [قانون]
lattice suspension bridge پل تعلیق مشبک پل اویز مشبک
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
predicaments حالت
makes حالت
self حالت
stance حالت
cases حالت
case حالت
posturing حالت
make حالت
stances حالت
postures حالت
postured حالت
moods حالت
posture حالت
mood حالت
predicament حالت
fettle حالت
febricity حالت تب
feverishness حالت تب
glass eyed بی حالت
estate حالت
estates حالت
idiocrasy حالت
ill conditioned بد حالت
phase حالت
if حالت
pyreticosis حالت تب
queasiness حالت قی
phased حالت
phases حالت
line condition حالت خط
manner حالت
state- حالت
temper حالت
attitude حالت
tempered حالت
state حالت
expressions حالت
expression حالت
temperaments حالت
temperament حالت
unexpressive بی حالت
stated حالت
attitudes حالت
tempers حالت
grain حالت
situations حالت
condition حالت
situation حالت
stating حالت
status حالت
disposition حالت
states حالت
expressive eyes چشمان با حالت
drinking bout حالت مستی
downiness حالت کرکی
drive state حالت سائقی
averaged در حالت کلی
drowsihead حالت نیمخواب
on average [on av.] در حالت کلی
eburnation حالت عاجی
goutiness حالت نقرسی
eigenstate حالت انرژی
energy state حالت انرژی
y position حالت- ایگرگ
well disposed خوش حالت
free wheeling حالت خلاصی
fugitiveness حالت شخص
gas phase حالت گازی
waxiness حالت مومی
glassy state حالت شیشهای
vitreus state حالت شیشهای
grittiness حالت شنی
ground state حالت پایه
hang over حالت خماری
waviness حالت موجی
wait state حالت انتظار
vulcanicity حالت اتشفشانی
vorticity حالت گردابی
volcanism حالت اتشفشانی
final state حالت پایانی
gen حالت اضافه
equation of state معادله حالت
equilibrium state حالت تعادل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com