Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
answer mode
حالت جواب
Search result with all words
case
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
cases
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
Other Matches
the i
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
modes
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
mode
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
irresponsive
جواب ندهنده بی جواب
foreground
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogues
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analog
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
analogue
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
oblique case
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
print
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
plebeianism
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
alternates
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternated
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternate
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
devitrify
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
genitive
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
plasticity
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
uart
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
marginal case
حالت نهائی حالت حدی
transitoriness
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
spectrality
حالت طیفی حالت شبحی
spectralness
حالت طیفی حالت شبحی
in reply to
در جواب
rejoinder
جواب
recalcitrance
جواب رد
rejoinders
جواب
recalcitrancy
جواب رد
responses
جواب
irreprovable
بی جواب
riposte
جواب
response
جواب
riposted
جواب
ripostes
جواب
riposting
جواب
replied
جواب
whyŠthere is the answer
در سر جواب
replying
جواب
antiphony
جواب
comeback
جواب
reply
جواب
counterplea
جواب رد
comebacks
جواب
resolvent
جواب
replies
جواب
repost
جواب
answerable
جواب دار
reply paid
جواب قبول
voice response
جواب صوتی
reply paid /RP/
[reply prepaid]
جواب قبول
to give the mitten
جواب کردن
to make a response
جواب دادن
unanswerable
جواب ناپذیر
undertaker
جواب گو مسئول
undertakers
جواب گو مسئول
response position
مکان جواب
toss off
<idiom>
حاضر جواب
have it
<idiom>
به جواب رسیدن
recitative
جواب دادن
interlocutors
جواب دهنده
interlocutor
جواب دهنده
The wrong answer.
جواب غلط
A correct answer.
جواب صحیح
send away
جواب دادن
question answer
سئوال- جواب
snip snap
جواب زیرکانه
A straightforward answer.
جواب سر راست
favourable
جواب مساعد
undertaking
جواب گو مسئول
answering
: جواب پاسخ
brusque
پیش جواب
counter memorial
جواب یادداشت
answers
: جواب پاسخ
an abrupt answer
جواب تند
auto answer
خود جواب
respond
جواب دادن
answer pennant
پرچم جواب
responds
جواب دادن
irrefragably
بطور بی جواب
nope
جواب منفی
answer
: جواب پاسخ
responded
جواب دادن
answered
: جواب پاسخ
responsory
جواب جماعت
crude
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
He answered nothing.
اصلا جواب نداد
In response (reply) to your letter.
در جواب نامه تان
To dismiss(sack,discharge)someone.
کسی را جواب کردن
retorts
جواب متقابل دادن
A crushing reply(retort).
جواب دندان شکن
retort
جواب متقابل دادن
retort
جواب متقابل تلافی
counterbid
جواب خریداربه فروشنده
retorts
جواب متقابل تلافی
corespondent
مسئول جواب گویی
unansweable
بی جواب تکذیب ناپذیر
answer
جواب احتیاج را دادن
to return a greeting
جواب سلام دادن
answered
جواب احتیاج را دادن
answering
جواب احتیاج را دادن
answers
جواب احتیاج را دادن
telephone responder
جواب دهنده تلفن
repartee
جواب شوخی امیز
Touché!
خوب جواب دادی!
rebutted
جواب متقابل دادن
unique solution
جواب منحصر بفرد
sockdologer
اتمام حجت جواب
replied
جواب شفاهی دفاعیه
rebuts
جواب متقابل دادن
have her cable
لنگر جواب دادن
sally
جواب سریع و زیرکانه
sallies
جواب سریع و زیرکانه
rebut
جواب متقابل دادن
rebutting
جواب متقابل دادن
to accommodate
[به نیازی]
جواب دادن
sockdolager
اتمام حجت جواب
to comply
[with]
[به نیازی]
جواب دادن
reply
جواب شفاهی دفاعیه
replying
جواب شفاهی دفاعیه
flea in one's ear
<idiom>
جواب دندان شکن
to meet
[به نیازی]
جواب دادن
out in left field
<idiom>
از جواب صحیح دورشدن
talk back
<idiom>
بی ادبانه جواب دادن
replies
جواب شفاهی دفاعیه
counterclaim
جواب به ادعای شاکی
antiphony
انعکاس یا جواب سرود وموسیقی
replies
پاسخ دادن جواب کتبی
To take the salute.
جواب سلام ( نظامی ) رادادن
meet some one's objections
به ایرادات کسی جواب دادن
replying
پاسخ دادن جواب کتبی
refutative
تکذیب کننده متضمن جواب رد
refutatory
تکذیب کننده متضمن جواب رد
improvisator
بدیهه ساز حاضر جواب
reply
پاسخ دادن جواب کتبی
audio response device
دستگاه جواب دهنده سمعی
replied
پاسخ دادن جواب کتبی
answers
جواب دادن از عهده برامدن
never to be at a loss for an answer
همیشه حاضر جواب بودن
Why don't you answer?
چرا جواب نمی دهید؟
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
Answer me this question.
جواب این سؤالم را بده
bite the hand that feeds you
<idiom>
جواب خوبی را با بدی دادن
He was pressed for pressed for ad answer .
به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
answering
جواب دادن از عهده برامدن
He didnt return (acknowledge) my greetings.
جواب سلام مرا نداد
answer
جواب دادن از عهده برامدن
answered
جواب دادن از عهده برامدن
Please answer the telephone.
لطفا" جواب تلفن را بدهید
counter
جواب دادن معامله بمثل کردن با
countering
جواب دادن معامله بمثل کردن با
the answer is right under your nose
<idiom>
جواب مثل روز روشن است
responsive
دارای عکس العمل سریع جواب گو
countered
جواب دادن معامله بمثل کردن با
responsor
دستگاه گیرنده و جواب دهنده الکترونیکی
We wI'll be notified(informed)of the results today.
امروز جواب کار معلوم می شود
To answer back.
جواب دادن ( یکی بدو کردن )
A sharp note(reply).
نامه (جواب ) تند ( شدید اللحن )
replication
جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
This does not satisfy me.
این جواب مرا قانع نمی کند
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
antiphon
سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دستهء دیگرخوانده میشود
universal
قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
transpondor
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
audio
ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
transponder
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
menu display
روش محاورهای ارتباط باسیستم کامپیوتری از طریق سوال و جواب یا انتخابهای چند گانه
linear
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
Thanks for calling back.
با تشکر برای تماس.
[به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
returns
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
Force is the answer to force.
<proverb>
جواب زور را زور مى دهد .
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
phased
حالت
expressions
حالت
expression
حالت
postures
حالت
disposition
حالت
state-
حالت
line condition
حالت خط
if
حالت
stated
حالت
manner
حالت
make
حالت
phase
حالت
makes
حالت
status
حالت
stance
حالت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com