English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
nonduty status حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
Other Matches
statement of service خلاصه وضعیت خدمتی وضعیت خدمت
arrivals حضور در خدمت فرستی
arrival حضور در خدمت فرستی
alternates تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternated تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternate تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
analogue ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogues ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analog سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
bases empty ضربه بدون حضور بازیگر درپایگاهها
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
drilling position وضعیت مته کاری
leave year سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
neutral بدون هیچ وضعیت یا در پایه یا ولتاژ 0
vertical take off and landing هواپیمایی که بدون داشتن سرعت نسبی قادر به برخاستن از سطح زمین معلق ماندن در هوا و فرودمجدد باشد
lock up وضعیت عملیات خطا که بدون قط ع برق قابل ترمیم نیست
careering شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careers شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careered شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
center of gravity limits محدوده مجاز برای جابجاشدن گرانیگاه هواپیما بدون اختلال در وضعیت پرواز ان
inoperative time زمان بدون کاری
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
without lifting a finger بدون اینکه اصلا کاری بکند [اصطلاح روزمره]
freedom آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedoms آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
get away with murder <idiom> انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
neutral position وضعیت خنثی یا خلاص حالت خلاص یا بی باری
firing position موضع اتش وضعیت تیراندازی حالت تیراندازی
warm-ups روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
static test ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
cold work عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
the i [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
edit mode حالت ویرایش وضعیت ویرایش
mode قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
wait on خدمت رسیدن و خدمت کردن
inverse تغییر وضعیت منط قی یک سیگنال یا وسیله به وضعیت مخالف آن
serviceability criteria وضعیت امادگی تجهیزات وضعیت قابلیت استفاده ازوسایل
active status وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
hartley بیت و یا احتمال یک وضعیت از بین ده وضعیت معادل
race وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
races وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
raced وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
pareto criterion ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
innocent passage مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
dishonorable discharge اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flying status وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
transparent مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparently مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
holding position وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
foreground سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
vortex ring state حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
wait upon پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
devices یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
device یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
convertor وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
oblique case حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
print کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
devitrify از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
plebeianism حالت عوام یا مردم پست حالت توده
plasticity حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive حالت مالکیت حالت مضاف الیه
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
readiness condition وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
attendance حضور
in the presence of ... در حضور ...
tendance حضور
presence حضور
attendances حضور
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
in my presence در حضور من [حقوق]
audiences اجازه حضور
attending حضور داشتن
roll call حضور و غیاب
attend حضور داشتن
attends حضور داشتن
common sense حضور ذهن
tact حضور ذهن
audience اجازه حضور
non attendance عدم حضور
non attandance عدم حضور
non appearance عدم حضور در
before the jvdges در حضور قاضی
presentment بیان حضور
in your presence در حضور شما
immanency حضور درهمه جا
immanence حضور درهمه جا
presence of mind حضور ذهن
savoir faire حضور ذهن
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
process تکلیف به حضور کردن
to request the company of: حضور کسی را خواستن
locus standi حق حضور در دادگاه یامجلس
immediacy اگاهی حضور ذهن
to put in an appearance حضور بهم رساندن
roll call حضور و غیاب سازمانی
pluripresence حضور در چند جا در یک زمان
coram judice در حضور قاضی اصاع
processes تکلیف به حضور کردن
ubiquity حضور در همه جا در یک وقت
presence [of somebody] حضور [کسی] [حقوق]
absence of mind عدم حضور ذهن
omnipresence حضور در همه جا در ان واحد
call the roll حضور و غیاب کردن
to make ones a حضور بهم رساندن
uart قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
marginal case حالت نهائی حالت حدی
transitoriness حالت ناپایداری حالت بی بقایی
spectralness حالت طیفی حالت شبحی
spectrality حالت طیفی حالت شبحی
cold forming حالت دهی در حالت سرد
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
broaching ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
show up حاضر شدن حضور یافتن
libation تقدیم شراب به حضور خدایان
Is my presence absolutely necessary? آیا حضور من لازم است؟
libations تقدیم شراب به حضور خدایان
bases boaded ضربه با حضور بازیگران درپایگاههای 1 و 2 و 3
sit-ins حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to bring somebody before the judge کسی را در حضور قاضی آوردن
sit in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to bring the matter before a court [the judge] دعوایی را در حضور قاضی آوردن
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
assists حضور بهم رساندن توجه کردن
attendance of a doctor حضور پزشک روی رینگ بوکس
to be in attendance [at an event] حضور داشتن [در مراسمی ] [اصطلاح رسمی]
your presence is requested خواهشمند است حضور بهم رسانید
assisting حضور بهم رساندن توجه کردن
recusance سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
assisted حضور بهم رساندن توجه کردن
assist حضور بهم رساندن توجه کردن
recusancy سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
subpoenaed کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoena کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenas کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenaing کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
suspending معلق
suspend معلق
jusad rem حق معلق
suspended معلق
turntables معلق
turntable معلق
heels over head معلق
handstand معلق
handstands معلق
hanging معلق
hypostasis معلق
conditional معلق
pendent معلق
suspension bridge پل معلق
suspension bridges پل معلق
pensile معلق
suspends معلق
up in the air <idiom> معلق
abeyant معلق
flip flap معلق
pendants معلق
chain bridge پل معلق
summersault معلق
cantilever bridge پل معلق
dependent معلق
tumblers معلق زن
suspense معلق
headlong معلق
pendant معلق
suspensor معلق
suspender معلق
tumbler معلق زن
suspensory معلق
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com