Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
debt limit
حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
Other Matches
maximum prr ermissible
مجاز حداکثر
maximum permissible voltage
ولتاژ مجاز حداکثر
maximum allowable concentration
حداکثر غلظت مجاز
maximum permissible load
بار مجاز حداکثر
peak strenght
حداکثر استعداد مجاز
maximum safe temperature
درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum permissible temperature rise
حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
latest event time
دیرترین زمانیکه تا ان زمان یک واقعه میتواند اتفاق بیافتد بدون انکه مدت اجرای پروژه طولانی تر گردد
invalids
شخصی که مجاز به استفاده از کامپیوتر یا اتصال به یک شبکه نیست
talking is not permitted
سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
invalid
شخصی که مجاز به استفاده از کامپیوتر یا اتصال به یک شبکه نیست
outside agency
شخصی که مجاز نیست درزمین گلف به بازیگر کمک فکری کند
absolute ceiling
حداکثر ارتفاع نسبت به سطح دریا که هواپیما میتواند تحت فشار استاندارد پرواز افقی ومتعادلی داشته باشد
forbid
ترکیب بیت در یک کلمه کامپیوتر که طبق قوانین برنامه نویس یا طرح سیستم مجاز نیست
privacy
قانونی که طبق آن داده شخصی است و توسط کاربران غیر مجاز قابل دستیابی نیست
forbids
ترکیب بیت در یک کلمه کامپیوتر که طبق قوانین برنامه نویس یا طرح سیستم مجاز نیست
more or less
<idiom>
کم وبیش
some
کم وبیش
format
استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
formats
استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
defective
خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
longhair
علاقمندی وافر وبیش ازاندازه
long haired
علاقمندی وافر وبیش ازاندازه
task
جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
tasks
جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
I know the area more or less .
کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
piggyback
دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggybacks
دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
legit
نمایش مجاز تاتر مجاز
debtors
مدیون
debtor
مدیون
we owe him for his services
مدیون
indebted
مدیون
beholden
مدیون
adders
مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
adder
مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
visiting correspondent
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
novation
تبدیل تعهد یا مدیون
foreign
توقیف اموال مدیون غایب
foreign
توقیف اموال مدیون خارجی
All is not gold that glitters.
<proverb>
هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
to subscribe to a charity
تعهدپرداخت مبلغی ...
charge a sum to
مبلغی را به حساب .....گذاشتن
to fine down
بادادن مبلغی ازاجاره
winchester disk
دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
max min system
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
credit a sum to someone
مبلغی را به حساب بستانکارکسی گذاشتن
to borrow an amount
مبلغی را قرض گرفتن
[اقتصاد]
credit someone with a sum
مبلغی را به بستانکار حساب کسی گذاشتن
to run to a quantity
[to run into a sum]
بر مبلغی
[مقداری]
بالغ شدن
[یا بودن]
to p for a sum in the budget
مبلغی را بودجه پیش بینی کردن
To incur some heavy expenses.
مبلغی غلتیدن (متحمل یا متضرر شدن )
elegit
حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
step frame
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
petitioning creditor
بستانکاری که به دادگاه اعلام میکند که ممکن است مدیون ورشکسته باشد
maximal aerobic power
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen uptake
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
flip-flops
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flop
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopped
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopping
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
premium
مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
premiums
مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
transparent
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
awarding
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awarded
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awards
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
award
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
leaving files open
به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown
اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
starting fee
مبلغی که صاحب اسب برای کسب اجازه شرکت در مسابقه شرطبندی می پردازد
face value
مبلغ اسمی مبلغی که روی سکه اسکناس و یا سهام نوشته شده است
licenses
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
cover charge
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
licences
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
cover charges
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
compounding a felony
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
novatio non presumiter
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
it is past all hope
جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
He is looking for trouble.
دنبال شر می گردد
unsettling
آنچهباعثعصبانیتوخشمشما گردد
authorized level of organization
سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
subscriber
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
Spint not against heaven,it will fall back in thy .
<proverb>
بر آسمان تف مکن,که به صورتت بر مى گردد .
covenant
که بین طرفین مبادله می گردد
reductase
دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
He wont be back for another six months.
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
The earth moves round the sun .
زمین بدور خورشید می گردد
covenants
که بین طرفین مبادله می گردد
dedications
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedication
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
Everything goes back to its origin .
<proverb>
باز گردد به اصل خود هر چیز .
shareware
نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد.
proteranthous
دارای گلهاییکه قبل از برگ فاهر گردد
save all
چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
register
ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
registers
ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
delay
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
delaying
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
bargain hunter
کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
registering
ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
riffling
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffle
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffles
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffled
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
Unless otherwise stated .
مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
delays
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
It was inappropriate to make such a remark .
مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
owe
مدیون بودن مرهون بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
forces
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
When one door shuts another opens.
<proverb>
وقتى درى بسته مى شود در دیگرى باز مى گردد .
force
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
out and in
گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
forcing
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
polder
زمین پست ساحلی که بوسیله سد بندی مزروع گردد
annulus
دایرهای که بوسیلهء گردش یک دایره وراء محیط خودتشکیل گردد
in irons
نقص در تعیین سمت حرکت که در نتیجه قایق بعقب بر می گردد
curved weft
[انتهای نخ پودی که به زیر تارهای انتهایی خم شده و محکم می گردد.]
asset
جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
progressive rebate
تخفیفی که با بالا رفتن حجم خرید به درصد ان افزوده می گردد
circulating
ثبات حرکتی که خروجی آن از طریق یک حلقه بسته به ورودی آن بر می گردد
eds
وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
perfect participle
وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
alumetize
الومینیوم روی فولاد باپیستوله تزریق شده و سپس گداخته می گردد
document
فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
hitch
نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
documenting
فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
hitched
نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitches
نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
eerom
دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
hitching
نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
observation pipe
لوله ایکه جهت تعیین سطح اب زیرزمینی درزمین حفر گردد
documented
فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
typematic
هر کاراکتر صفحه کلید که تاوقتی بر ان فشار وارد میشود تکرار می گردد
endurance
حداکثر
peaking
حداکثر
peak
حداکثر
peaks
حداکثر
maximum
حداکثر
maximal
حداکثر
outside
حداکثر
outsides
حداکثر
uttermost
حداکثر
authorized
مجاز
permissive
مجاز
lawful
مجاز
rated
مجاز
allowable
مجاز
at liberty
مجاز
admissible
مجاز
admissibll
مجاز
commissioned
مجاز
licensable
مجاز
allowed
مجاز
legal
مجاز
permitted
مجاز
metonymy
مجاز
certified
مجاز
admittable
مجاز
authorised
مجاز
authorrized
مجاز
permissible
مجاز
licensed
مجاز
toluene
حد مجاز
tropologic
مجاز
postal match
مسابقهای که در محل انجام میشود و نتیجه ان با پست نزد داوران ارسال می گردد
hard hyphen
خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
eyestrings
ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
it is inexpedient to reply
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
high tides
حداکثر مد دریا
high tide
حداکثر مد دریا
flat out
حداکثر سرعت
maximum efficiency
حداکثر کارائی
maximum value
مقدار حداکثر
maximum thermometer
گرماسنج حداکثر
maximum efficiency
راندمان حداکثر
maximum duration
زمان حداکثر
full bore
حداکثر تلاش
submaximal
زیر حداکثر
maximum work
کار حداکثر
supercharge
خرج حداکثر
maximum deviation
انحراف حداکثر
maximum demand
بار حداکثر
flank speed
حداکثر سرعت
maximum density
حداکثر تراکم
maximum detector
اشکارساز حداکثر
maximum energy
انرژی حداکثر
maximum frequency
فرکانس حداکثر
maximum gain
تقویت حداکثر
maximum performance
عملکرد حداکثر
maximum profit
حداکثر سود
maximum performance
کارایی حداکثر
maximum price
حداکثر بها
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com