Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
rummage sale
حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
Other Matches
institutionalism
سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
flag day
هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
puffer
کسی که در حراج از طرف صاحب مال مورد حراج شرکت میکند
dedicatory
تقدیمی
precession
حرکت تقدیمی
civil works
امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
charitable
خیریه
medical regulator
تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
charitable institution
موسسه خیریه
benefits society
انجمن خیریه
pious foundations
بنگاههای خیریه
alms house
مسافرخانه خیریه
charity organization
سازمان خیریه
foundation
سازمان خیریه
welfare
سعادت خیریه
charity
موسسه خیریه
charities
موسسه خیریه
foundation
موسسه خیریه
institutionalism
سیاست خیریه واخلاقی
sorority
انجمنهای خیریه یا کلوب نسوان
sisterhood
انجمن خیریه مذهبی نسوان
exhibition game
بازی نمایشی به نفع خیریه
colleger
دانشجویی که ازبنگاه خیریه دانشکده بهرمند میشود
corody
لباس وغذا وغیره که موسسات خیریه به محتاجان میدهند
sale by auction
حراج
bazaar
حراج
public sale
حراج
outlet
حراج
outlets
حراج
sale
حراج
auctioning
حراج
sales
حراج
auctioned
حراج
licit
حراج
auctions
حراج
auction
حراج
bid
پیشنهاد حراج
auctioneers
حراج کننده
auctioneer
حراج گذار
auctioneers
متصدی حراج
auctioneers
حراج گذار
confiscating
حراج کردن
confiscating
مصادره حراج
confiscates
حراج کردن
confiscate
حراج کردن
confiscate
مصادره حراج
to sell or pat up at a
حراج کردن
to sell by a
حراج کردن
to put up to a
حراج کردن
auctioneers
دلال حراج
outcry
حراج مزایده
resale
حراج مجدد
outcries
حراج مزایده
sale price
قیمت حراج
sell by auction
حراج کردن
auctioneer
متصدی حراج
confiscates
مصادره حراج
dutch auction
حراج هلندی
bids
پیشنهاد حراج
auctioneer
دلال حراج
auctioneer
حراج کننده
salvaged
حراج کردن حراجی
salvages
حراج کردن حراجی
sale by auction
فروش به وسیله حراج
auction sale
فروش به وسیله حراج
salvaging
حراج کردن حراجی
pileferable
اقلام قابل حراج
reserve price
قیمت پایه در حراج
article of roup
اموال مورد حراج
salvage
حراج کردن حراجی
bidder
پیشنهاد دهنده در حراج
auction of rug
حراج و مزایده فرش
bidders
پیشنهاد دهنده در حراج
pilefered shipment
کالای حراج شده
hammers
چوب حراج خوردن
hammer
چوب حراج خوردن
hammered
چوب حراج خوردن
clearance sales
فروش به منظور تصفیه حراج
auctioning
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctions
حراج کردن بمزایده گذاشتن
pilefered shipment
کالای فرسوده حراج شده
auctioned
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auction
حراج کردن بمزایده گذاشتن
clearance sale
فروش به منظور تصفیه حراج
white sale
<idiom>
حراج حوله ،پارچه کتان
auction house
شرکی کهکارش برگزار کردن حراج باشد
auction sale without reserve
فروش به وسیله حراج بدون ذکر قیمت پایه
amor
امور
money matters
امور پولی
non litigious matters
امور حسبی
authority ties of the state
اولیا امور
authority ties of the state
مصادر امور
religious matters
امور دینی
civil affairs
امور غیرنظامیان
financial affairs
امور مالی
interior affairs
امور داخلی
combat duty
امور رزمی
authority
اولیاء امور
personal affairs
امور شخصی
state affairs
امور مملکتی
authorities
اولیای امور
interiors
امور داخله
aviation authority
امور هواپیمایی
interior
امور داخله
miscellaneous
امور متفرقه
the high functionery ries of the state
مصادر امور
non litigious jurisdiction act
قانون امور حسبی
minister of foreign affairs
وزیر امور خارجه
non litigious matters act
قانون امور حسبی
chief financial officer
[CFO]
مدیر امور مالی
militarization
نظامی کردن امور
testamentary causes
امور مربوط به وصایا
g air
رکن 2 امور هوایی
tax reforms
اصلاح امور مالیاتی
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs.
وزارت امور خارجه
State Department
وزارت امور خارجه
liquidation of company
تصفیه امور شرکتها
majordomo
متصدی امور خانوادگی
to arrange matters
ترتیب دادن امور
corporate treasurer
مدیر امور مالی
surveillance authority
اولیاء امور مراقبتی
secretary of state for foreign affairs
وزیر امور خارجه
supervisory authority
اولیاء امور نظارتی
regulatory authority
اولیاء امور نظارتی
surveillance authority
اولیاء امور نظارتی
resgestae
امور انجام شده
regulatory authority
اولیاء امور مراقبتی
supervisory authority
اولیاء امور مراقبتی
politico military
امور سیاسی نظامی
tax administration
اداره امور مالیات
table of authorities
جدول اولیا امور
principal centre of affairs
مرکز مهم امور
space broker
کارگزار امور تبلیغات
probate court
محکمه امور حسبی
minister for foreign affairs
وزیر امور خارجه
routinely
امور غیر مهم
routines
امور غیر مهم
customs broker
واسطه امور گمرکی
bureaucratic
وابسته به امور اداری
ministry of foreign affairs
وزارت امور خارجه
clerical test
ازمون امور دفتری
chaplain
افسر امور دینی
promiscuous
بیقید در امور جنسی
civic action
امور عام المنفعه
chaplain activities fund
اعتبار امور مذهبی
air branch
قسمت امور هوایی
routine
امور غیر مهم
Foreign Office
وزارت امور خارجه
chaplains
افسر امور دینی
administration
اداره امور یکانها
administrations
اداره امور یکانها
fish warden
متصدی امور شیلات
financial affairs
امور مربوط به مالیه
emotional and physical
امور عاطفی و بدنی
foreign minister
وزیر امور خارجه
strategic
مربوط به امور سوق الجیشی
domiciles
منزل یا مرکز مهم امور
Ministry of Labor and Social Affairs .
وزارت کار ؟ امور اجتماعی
domicile
منزل یا مرکز مهم امور
signal security
حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
technicians
شخص متخصص در امور صفتی
technician
شخص متخصص در امور صفتی
politics
علم سیاست امور سیاسی
to take the helm
زمام امور رادردست گرفتن
assignees in bankruptcy
هیئت تصفیه امور ورشکسته
surgical
مربوط به امور پزشکی جراحی
financial data
اطلاعات مربوط به امور مالی
deficit financing
اداره امور مالی با کسرموازنه
proetor
متصدی امور قضایی وکشوری
The ministry of economic affairs and finance
وزارت امور اقتصاد و دارایی
presswork
اداره مطبعه امور چاپخانه
diplomatist
کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
general
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
generals
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
major domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
to go underground
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
cryptologistics
امور لجستیکی مربوط به عملیات رمز
to go into hiding
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
counsel appointed
وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
parochialism
امور مربوط بناحیه یابخش کلیسایی
major-domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domos
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
channels
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
home
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
channelled
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channeled
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channeling
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
housekeeping
امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
treasurer
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurers
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
channel
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
verderor
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
shipping
امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
dialectic
هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
minnesota clerical aptitude test
ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
deck department
قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
verderer
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
homes
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
gavels
چکش چوبی حراج کنندگان یاروسای انجمن ها چکش حراجی
collate
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com