Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (4 milliseconds)
English
Persian
AC
حساب جاری
checking account
حساب جاری
checking accounts
حساب جاری
current account
حساب جاری
current accounts
حساب جاری
account cuurent
حساب جاری
bank overdraft
حساب جاری
Search result with all words
checking account
حساب جاری بانکی
checking accounts
حساب جاری بانکی
active a ccount
حساب متحرک یا جاری
balance on current account
مانده حساب جاری
current account balance
تراز حساب جاری
pass book
دفتر حساب جاری
passbook
دفتر حساب جاری
payment on open account
پرداخت در حساب جاری
Other Matches
drivel
اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services
مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
current cost accounting
حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
cost plus contracts
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckon
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
clearance
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
overdrawn account
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
capitalized expense
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
To cook the books.
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings
تصفیه حساب صورت حساب
reckoning
تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
shedding
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds
خون جاری ساختن جاری ساختن
account
حساب صورت حساب
no year oppropriation
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
he calcn lates with a
اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
running key
[کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
running
جاری
groovy
جاری
sister in law
جاری
present-day
جاری
gushing
جاری
current cell
سل جاری
interfluous
در هم جاری
pourer
جاری
currents
جاری
volant
جاری
going
جاری
running water
اب جاری
actuals
جاری
sluicy
جاری
current
جاری
interfluent
در هم جاری
current files
پروندههای جاری
current date
تاریخ جاری
current assets
دارایی جاری
current cell indicator
نشانگر سل جاری
oozes
جریان جاری
current budget
بودجه جاری
current income
درامد جاری
current instruction
دستورالعمل جاری
current liability
بدهیهای جاری
ooze
جریان جاری
trilled
جاری شدن
trill
جاری شدن
The regulations in force .
مقررات جاری
current liability
بدهی جاری
current liabilities
بدهیهای جاری
current liabilites
بدهیهای جاری
rules of procedure
روش جاری
standing
روش جاری
circulating asset
دارایی جاری
callendar year
سال جاری
competitive price
قیمت جاری
yielded
جاری شدن
yield
جاری شدن
oozed
جریان جاری
current asset
دارایی جاری
current assets
دارائیهای جاری
current expenditure
هزینه جاری
oozing
جریان جاری
Blood was running .
خون جاری شد
disembogue
جاری شدن
routine
روش جاری
routinely
روش جاری
routines
خط مشی جاری
currents
جاری و روان
current
جاری و روان
liquid limit
حد جاری شدن
current yield
بازده جاری
current ratio
نسبت جاری
yeild
جاری شدن
working capacity
سرمایه جاری
perfuse
جاری ساختن
routines
روش جاری
present income
درامد جاری
demand deposit
سپرده جاری
present consumption
مصرف جاری
currently
بطور جاری
electrodynamics
الکترسیته جاری
routine
خط مشی جاری
yeild point
حد جاری شدن
excurrent
جاری شونده
routinely
خط مشی جاری
trills
جاری شدن
standing orders
دستور جاری
flows
جاری شدن
standing order
دستور جاری
tidal volume
حجم جاری
current price
قیمت جاری
flow
جاری شدن
yields
جاری شدن
current loop
حلقه جاری
flowed
جاری شدن
During (in)the current year.
درسال جاری
blood
خون جاری کردن
snivelled
ازبینی جاری شدن
circulate
جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
pour point
نقطه جاری شدن
poured
افشاندن جاری شدن
daily routine
عادت جاری روزانه
print
پس از اتمام کار جاری
tapping
از شیر اب جاری کردن
sniveled
ازبینی جاری شدن
outflow
به بیرون جاری شدن
sniveling
ازبینی جاری شدن
standing operating procedures
روش جاری مخابرات
standing operating procedures
روش جاری عملیاتی
snivelling
ازبینی جاری شدن
snivels
ازبینی جاری شدن
snivel
ازبینی جاری شدن
outflows
به بیرون جاری شدن
the th inst
پنجم بماه جاری
tap
از شیر اب جاری کردن
at the current rate of exchange
به نرخ مبادله جاری
at the current rate of exchange
به نرخ جاری ارز
prints
پس از اتمام کار جاری
printed
پس از اتمام کار جاری
tapped
از شیر اب جاری کردن
jetting
مانندفواره جاری کردن
pouring
جاری شدن یا ساختن
bleed
خون جاری شدن از
jets
مانندفواره جاری کردن
flowed
جریان جاری کردن
pours
افشاندن جاری شدن
current directory
دایرکتوری جاری یا فعلی
flux
جاری شدن گداختن
jetted
مانندفواره جاری کردن
flow
جریان جاری کردن
jet
مانندفواره جاری کردن
pronounce the formula of a specified
صیغه جاری کردن
pours
جاری شدن یا ساختن
current rate of growth
نزخ رشد جاری
pouring
افشاندن جاری شدن
flows
جریان جاری کردن
poured
جاری شدن یا ساختن
bleeds
خون جاری شدن از
circumfluent
جاری شونده دراطراف
instant
مربوط به ماه جاری
instants
مربوط به ماه جاری
pour
جاری شدن یا ساختن
pour
افشاندن جاری شدن
routine
جریان عادی عادت جاری
winterbourne
رودی که در زمستان جاری میشود
ancestral file
که فرزند فایل جاری است
flowed
جاری بودن روان شدن
rules of procedure
قوانین مربوط به روش جاری
emanates
جاری شدن تجلی کردن
routines
جریان عادی عادت جاری
emanating
جاری شدن تجلی کردن
profluent
جاری بمقدار زیاد ساری
confluent
باهم جاری شونده متلاقی
hangup
توقف ناگهانی برنامه جاری
emanated
جاری شدن تجلی کردن
flow
جاری بودن روان شدن
newsreels
فیلم اخبار جاری روز
emanate
جاری شدن تجلی کردن
routinely
جریان عادی عادت جاری
newsreel
فیلم اخبار جاری روز
Applicants flooded in.
سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
flows
جاری بودن روان شدن
slobber
تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobbered
تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
conducts
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducted
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
shape factor
نسبت لنگرپلاستیک به لنگر جاری شدن
slobbering
تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
conduct
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
slobbers
تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
currency depreciation race
تجدید نظر در قیمت پول جاری
move to tears
اشک از چشمان کسی جاری شدن
riffling
اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
age of moon
تعداد روزهای گذشته از ماه جاری
conducting
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
riffles
اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffled
اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffle
اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
working capital
مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
current purchasing power
حسابداری که در ان نرخهای جاری مبنای محاسبه میباشند
sluices
ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
streamed
جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
sluiced
ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
sluice
ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
stream
جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
streams
جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
quotations
قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
scratch file
ناحیه کاری که برای کار جاری استفاده میشود
rill
جوی کوچک شیارهای ساحلی دریا جاری شدن
dissave
ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
quotation
قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com