English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
He left his family in Europe . خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
Other Matches
differentiator وسیلهای که برون گذاشت ان با مشتق سیگنال درون گذاشت متناسب است
rule the roost <idiom> عزیز خانواده بودن ،سوگلی خانواده
feeds درون گذاشت
negligence فرو گذاشت
inputted درون گذاشت
input درون گذاشت
She just left ( went ) . off she went . گذاشت ورفت
feed درون گذاشت
overlaying جای گذاشت
overlays جای گذاشت
overlay جای گذاشت
The fellow just took off. طرف گذاشت دررفت
outputs برون گذاشت برونگذار
output برون گذاشت برونگذار
he put orlaid the blame me تقصیر را به گردن من گذاشت
penny bank بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
drew دریافت کرد ناتمام گذاشت
Mother left me 500 tomans . مادرم برایم 500 تومان گذاشت
The professor stepped into the classroom. استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
incommunicably چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
He left a large fortuue. ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
He left a great name behid him . نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
extensiontable میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
She laid the book aside . کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
hand وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
identity of indiscernibles یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
differentiating cicuit مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
rough handling of a thing گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
menage خانواده
gens خانواده
clans خانواده
ilk خانواده
clan خانواده
household خانواده
wife خانواده
family خانواده
households خانواده
families خانواده
Tahmasb شاه تهماسب [پسر شاه اسماعیل موسس سلسله صفوی خدمات زیادی برای حفظ و اعتلا هنر فرشبافی ایران به جای گذاشت.]
family budget بودجه خانواده
family expenditure هزینه خانواده
family law حقوق خانواده
family of computers خانواده کامپیوترها
family structure ساخت خانواده
home visit بازدید خانواده
family therapy خانواده درمانی
gas family خانواده گاز
font family خانواده فونت
extended family خانواده گسترده
conjugal family خانواده زن و شوهری
cruciferae خانواده چلیپاییان
crustacea خانواده خرچنگ
consanguine family خانواده هم خون
crustaceous خانواده خرچنگ
culex خانواده پشه
culicidae خانواده پشه
ecomania بیزاری از خانواده
goodman بزرگ خانواده
schizogenic family خانواده اسکیزوفرنی زا
sheik رئیس خانواده
subfamily خانواده فرعی
the girls دخترهای یک خانواده
to maintain one's family خانواده خود را
turnicidae خانواده بلدرچین
type font خانواده حروف
zinnia خانواده گل اهاری
turnix خانواده بلدرچین
lanthanide series خانواده لانتانیدها
matronymic family خانواده مادرنامی
member of a family عضو خانواده
motorola 000 family خانواده موتورولا
patriarchate ریاست خانواده
patronymic family خانواده پدرنامی
penates خدایان خانواده
bring home the bacon <idiom> نانآور خانواده
patriarch رئیس خانواده
paterfamilias سالار خانواده
crustaceans خانواده خرچنگ
crustacean خانواده خرچنگ
family planning تنظیم خانواده
royalty از خانواده سلطنتی
royalties از خانواده سلطنتی
matriarchs رئیسه خانواده
matriarch رئیسه خانواده
sheiks رئیس خانواده
horseflesh خانواده اسب
broken home خانواده گسیخته
patriarchs رئیس خانواده
nuclear family خانواده هستهای
nuclear families خانواده هستهای
broken homes خانواده گسیخته
strips موسس خانواده
familial مربوط به خانواده
paterfamilias بزرگ خانواده
sheikhs رئیس خانواده
sheikh رئیس خانواده
batrachia خانواده غوکان
nations خانواده طایفه
mustelidea خانواده سمور
nation خانواده طایفه
family doctors پزشک خانواده
circuit family خانواده مداری
citrus خانواده مرکبات
family doctor پزشک خانواده
clannishness خانواده پرستی
clansman عضو خانواده
computer family خانواده کامپیوتر
arachnida خانواده کارتنه
apiaceae خانواده چتریان
actinide series خانواده اکتینیدها
accipitres خانواده لاشخوران
pyralidid خانواده بزرگی ازپروانه ها
wear the pants in a family <idiom> رئیس خانواده بودن
mangroves خانواده شاه پسند
mangrove خانواده شاه پسند
canine وابسته به خانواده سگ سگ مانند
napoleonic وابسته به خانواده ناپلئون
nabidae خانواده کک و ساس و حشرات
born in the purpule عضو خانواده سلطنتی
salicaceous وابسته به خانواده بید
saltbush خانواده گیاهان قازایاغی
urticaceous وابسته به خانواده گزنه
to return to the fold [family] به خانواده خود برگشتن
family man مرد خانواده - دوست
family men مرد خانواده - دوست
royalty اعضای خانواده سلطنتی
royalties اعضای خانواده سلطنتی
viverrine خانواده گربه زباد
nabid خانواده کک و ساس و حشرات
lady beetle سوسک خانواده Coccinellidae
patriarchs رئیس خانواده یا طایفه
cycas گیاه از خانواده سیکاس
apiaceous وابسته به خانواده چتریان
acarina خانواده کرم جرب
lady bird سوسک خانواده Coccinellidae
ganoidei خانواده سگ ماهی مینافلسان
cetaceous وابسته به خانواده بال
lobelia خانواده گیاهان لوبلیا
acalephe خانواده گزنه دریایی
family planning programs برنامههای تنظیم خانواده
family planning برنامه ریزی خانواده
family size تعداد افراد خانواده
materfamilas مادر خانواده کدبانو
patriarch رئیس خانواده یا طایفه
styloipodium ته خامه گیاهان خانواده هویج
gadoid وابسته به خانواده ماهی روغن
habit family hierarchy سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
to provide for one's family خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
feverweed دستهای از گیاهان خانواده بوقناق
stuart خانواده سلطنتی قدیم انگلستان
cimex سرخک خانواده ساس وسرخک
crocodilian وابسته به خانواده تمساح یانهنگ
convolvulaceous وابسته به خانواده نیلوفرپیچ پیچکی
leguminous وابسته به خانواده پروانه اسایان
plantagenet خانواده سلطنتی پلانتاژنت انگلیس
clannishly مانند یک خانواده یاقبیله دراتحاد
pteridophyta گیاهان اوندی خانواده سرخس
pteridophyte گیاهان اوندی خانواده سرخس
A curse has been laid on the family . خانواده لعنت شده یی است
santalaceous وابسته به تیره یا خانواده صندل
tudor خانواده سلطنتی تودور درانگلیس
densities سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
density سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
ferula خانواده انقوزه وشقاقل و رازیانه ومانندانها
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family . مادر بزرگمان مرد خانواده است
I am the bread winner of the family . نان آور خانه ( خانواده ) هستم
Generosity runs in the family. سخاوت دراین خانواده ارثی است
vestal روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
gasteropod حیوانات ناعمه خانواده راب یاحلزون
aaron's beard گیاهی از خانواده هوفاریقون بنام hypericumcalycinum
koalas کوالا جانوری استرالیایی از خانواده خرسها.
sequoia سرخ چوب که ازدختان خانواده کاج
maccabees خانواده میهن پرستان مکابی یهود
koala کوالا جانوری استرالیایی از خانواده خرسها.
albatross یکجور مرغابی بزرگ دریایی از خانواده diomedeidae
one of the most respected families یکی از خانواده های بسیار محترم شمرده
He did it for the sake of his family . محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
albatrosses یکجور مرغابی بزرگ دریایی از خانواده diomedeidae
rushing بوریا انواع گیاهان خانواده سمار یک پر کاه
paulownia جنسی از درختان کوچک چین از خانواده گل خوک
pocket borough حوزه انتخاباتی تحت نفوذ یک نفر یا یک خانواده
lancastrian در انگلیس طرفدار یاعضو خانواده سلطنتی لنکستر
rushed بوریا انواع گیاهان خانواده سمار یک پر کاه
rush بوریا انواع گیاهان خانواده سمار یک پر کاه
he is a shame to his family ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
geometrid خانواده پروانه یابندهای باریک بدن پروانههای هندسی
page of presence لقب هایی که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
fagaceous وابسته به خانواده الش وزان وبلوط یاشاه بلوط
There seems to be a jinx on that family. به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
Afro- پیشنود به معنی آمریکایی که خانواده او از آفریقا آمده باشند.
fleur de lis گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
fleur de lys گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
rhythm method روش تنظیم خانواده از راه شناخت دوران باروری زن
ling ماهی روغنی اروپای شمالی وامریکا از خانواده gadidae
flower de luce گل زنبق یاسوسن :نشان خانواده سلطنتی فرانسه درقدیم
Main Street [American English] کسب و کار و خانواده های متوسط در اجتماعی به عنوان یک گروه
knight marshal کسیکه در خانواده سلطنتی دارای برخی مامریتهای قضایی باشد
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com