English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
wrackful خراب کننده مسبب خرابی
Other Matches
withering خراب کننده
eversive خراب کننده
wreakful خراب کننده
devastative خراب کننده
ruinous خراب کننده
posted بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
posts بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
post- بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
post بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
inducements مسبب کشش
inducement مسبب کشش
person committing مسبب جرم
worrisome مسبب ناراحتی
faults تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
demurrage جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
integrity حقیقتی که بیان کننده این است که فایل روی دیسک آسیب ندیده است و خراب نیست
dud ترقه خراب هرچیز خراب
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
ruins خرابی
ruining خرابی
fault خرابی
desolation خرابی
devastation خرابی
rottenness خرابی
demolitions خرابی
faulted خرابی
faults خرابی
demolition خرابی
failures خرابی
destruction خرابی
ruination خرابی
failure خرابی
havoc خرابی
ruin خرابی
godsend خرابی
dilapidation خرابی
breakdowns خرابی
breakdown خرابی
wreckage خرابی
wrecks خرابی
wrecking خرابی
wreck خرابی
smashes خرابی
smash خرابی
disrepair خرابی
eversion خرابی
malfunctions خرابی
malfunctioned خرابی
malfunction خرابی
transient failure خرابی گذرا
error description توضیح خرابی
description of error توضیح خرابی
defect description توضیح خرابی
failure rate میزان خرابی
fault description توضیح خرابی
fail soft با خرابی ملایم
fail soft با خرابی تدریجی
car breakdown خرابی اتومبیل
to do execution خرابی وارداوردن
crash شکستگی خرابی
collapse mechanism مکانیزم خرابی
equipment failure خرابی تجهیزاتی
decays خرابی تنزل
decaying خرابی تنزل
decayed خرابی تنزل
decay خرابی تنزل
failure rate نرخ خرابی
crashingly شکستگی خرابی
disk crash خرابی دیسک
failure free بدون خرابی
fail softly با خرابی تدریجی
fail softly با خرابی ملایم
the mischief of it is that' خرابی ان اینست که
crashes شکستگی خرابی
crashed شکستگی خرابی
catastrophic failure خرابی فجیع
crashing شکستگی خرابی
power failures خرابی برق
power failure خرابی برق
fail-safe با خرابی امن
page fault خرابی صفحه
fail safe با خرابی امن
wrack خرابی بدبختی
insulation fault خرابی نارسانا
reliability ایمنی در برابر خرابی
ravage خرابی وارد اوردن
ravaged خرابی وارد اوردن
ravages خرابی وارد اوردن
ravaging خرابی وارد اوردن
failure safety ایمنی در برابر خرابی
failure prediction پیش بینی خرابی
failure logcing ثبت وقوع خرابی
non destructive test ازمایش بدون خرابی
drinking was his ruin باعث خرابی اوشد
terminals خرابی که قابل تعمیر نیست
cleans بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
cleanest بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
cleaned بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
machines خطای ناشی از خرابی قطعه
mean time between failures زمان میانگین بین دو خرابی
machine خطای ناشی از خرابی قطعه
clean بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
machined خطای ناشی از خرابی قطعه
terminal خرابی که قابل تعمیر نیست
failures خرابی وسیله ناشی از اثرات جانبی
it spells ruin to the workmen متضمن خانه خرابی کارگران است
bomb خرابی غیر عادی کامپیوتر crash
auto تا از خرابی در صورت قط ع برق جلوگیری شود
autos تا از خرابی در صورت قط ع برق جلوگیری شود
bombed خرابی غیر عادی کامپیوتر crash
bombed out خرابی غیر عادی کامپیوتر crash
cabled ابزار بررسی قط عی یا خرابی در سیم کشی
bombs خرابی غیر عادی کامپیوتر crash
standby که در صورت خرابی آماده استفاده است
bent اسم رمز برای خرابی وسایل
degradation کمبود توانایی پردازش به علت خرابی
detritus چیزی که در نتیجه خرابی بدست اید
maintainability ویژگی مربوط به جداسازی وتعمیر یک خرابی
cable ابزار بررسی قط عی یا خرابی در سیم کشی
failure خرابی وسیله ناشی از اثرات جانبی
destruct خرابی عمدی موشک قبل ازپرتاب ان
standbys که در صورت خرابی آماده استفاده است
machines خطای ناشی خرابی سخت افزار
on line fault tolerant system سیستم تحمل خرابی درون خطی
machined خطای ناشی خرابی سخت افزار
machine خطای ناشی خرابی سخت افزار
corrective maintenance جداسازی وتصحیح خرابی ها پس ازوقوع انها
alienated خراب
stickit خراب
off the rails خراب
in a bad order خراب
out of repair خراب
in bad repair خراب
tumbledown خراب
ill conditioned خراب
haywire خراب
broken <adj.> خراب
in disrepair خراب
wastery خراب
wastry خراب
ruinous خراب
out of condition خراب
out of action خراب
out of gear خراب
undone خراب
rotten خراب
out of order خراب
fails سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
failed سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
cacogenics رشتهای از علم درباره فسادو خرابی نژاد
mtbf زمان میانگین بین دو خرابی Failures Between eanTime
fail سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
structural damage خسارت ناشی از خرابی یاترک خوردگی ساختمان
zonked مست و خراب
go to pot <idiom> خراب کردن
corrupts خراب کردن
corrupting خراب کردن
spoilable خراب شدنی
corrupt خراب کردن
pissed مست و خراب
bungled خراب کردن
bungle خراب کردن
go haywire <idiom> خراب شدن
whacked مست و خراب
dilapidate خراب کردن
muddles خراب کردن
corrupted خراب کردن
take down خراب کردن
muddling خراب کردن
vitiate خراب کردن
that city lies in ruins ان شهر خراب
muddled خراب کردن
bungles خراب کردن
bungling خراب کردن
to go wrong خراب شدن
to lay in ruin خراب کردن
cumber خراب شدن
make havoc with خراب کردن
to lie in ruin خراب بودن
to make a hash of خراب کردن
to mull a mull of خراب کردن
to play the deuce with خراب کردن
to run down خراب شدن
to take down خراب کردن
to tumble down خراب شدن
dead drunk سست خراب
amortize خراب کردن
it is not in good workingorder خراب است
demonish خراب کردن
to go to the bad خراب شدن
to go to smash خراب شدن
muddle خراب کردن
the road was impaired جاده خراب شد
there is a screw loose خراب است
to be shot خراب بودن
to be kaput خراب بودن
to break down خراب کردن
to bring to nought خراب کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com