English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
basket purchase خرید کلی بدون محاسبه جزئیات
Other Matches
impulse buying خرید بدون برنامه ریزی
leave year سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
translation tables جدولهای جستجو یا مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت توسط پردازنده قابل دستیابی هستند بدون نیاز به محاسبه نتیجه
hinting در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
LUT مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند توسط برنامه بدون نیاز به محاسبه هر نتیجه در صورت نیاز
flops اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
flop اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
flopped اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
flopping اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
mflops اندازه سرعت محاسبه که به عنوان تعداد دستورات اعشاری که در ثانیه پردازش می شوند محاسبه میشود
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying خرید کردن در صحرا خرید محلی
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
purchase price variance سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
order خرید سفارش خرید
minutie جزئیات
detail جزئیات
details جزئیات
circumstantiality جزئیات
paticular جزئیات
minuitae جزئیات
particular redemption جزئیات
particularity جزئیات
detailing جزئیات
detailed : پر جزئیات
elaboration جزئیات
detail جزئیات تفاصیل
analyzes بررسی با جزئیات
detail file فایل جزئیات
analysing بررسی با جزئیات
analyse بررسی با جزئیات
image detail جزئیات تصویرتلویزیون
analyzing بررسی با جزئیات
in great detail با جزئیات مفصل
detail drawing نقشه جزئیات
detail diagram نمودار جزئیات
detailing جزئیات تفاصیل
ins and outs <idiom> باتمام جزئیات
detail drawing رسم جزئیات
a priori از کلیات به جزئیات
data element جزئیات اطلاعات
analyzed بررسی با جزئیات
analysed بررسی با جزئیات
data item جزئیات اطلاعات
detail printing چاپ جزئیات
detail file پرونده جزئیات
minutiae جزئیات کم اهمیت
finical متوجه جزئیات
analyze بررسی با جزئیات
analyses بررسی با جزئیات
detail drawing نقشه کشی جزئیات
fill (someone) in <idiom> جزئیات را به شخصی گفتن
echaustive شامل همهء جزئیات
analysed جزئیات را مطالعه کردن
detailing مشروح شرح جزئیات
analyze جزئیات رامطالعه کردن
circumstantiate وارد جزئیات شدن
particulars جزئیات خصوصیات مشخصات
he related the particulars جزئیات را شرح داد
roughly speaking قطع نظراز جزئیات
analyse جزئیات را مطالعه کردن
analyses جزئیات را مطالعه کردن
analysing جزئیات را مطالعه کردن
analyzed جزئیات را مطالعه کردن
detail مشروح شرح جزئیات
analyzing جزئیات را مطالعه کردن
analyzes جزئیات را مطالعه کردن
To go into detailes. وارد جزئیات شدن
particularizing باذکر جزئیات شرح دادن
elaborate به زحمت ساختن دارای جزئیات
elaborated به زحمت ساختن دارای جزئیات
elaborates به زحمت ساختن دارای جزئیات
elaborating به زحمت ساختن دارای جزئیات
detail flowchart نمودار جزئیات گردش برنامه
particularises باذکر جزئیات شرح دادن
punctuality توجه به جزئیات وقت شناسی
particularising باذکر جزئیات شرح دادن
particularized باذکر جزئیات شرح دادن
particularizes باذکر جزئیات شرح دادن
particularised باذکر جزئیات شرح دادن
particularize باذکر جزئیات شرح دادن
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
appropriation language شرح جزئیات بودجه و منظوراز تخصیص ان
per طبق جزئیات که در مشخصات گفته شده
exhaustively چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
central purchase خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
calculation محاسبه
slide rules خط کش محاسبه
predictions محاسبه
prediction محاسبه
slide rule خط کش محاسبه
computing محاسبه
computation محاسبه
computations محاسبه
analysis محاسبه
uncomputable محاسبه ناپذیر
cam calculation محاسبه کرو
account محاسبه نمودن
design طرح و محاسبه
nautical slide rule خط کش محاسبه دریایی
computable محاسبه پذیر
dyscalculia محاسبه پریشی
arithmetic unit واحد محاسبه
engineer's scale خط کش محاسبه مهندسی
calk محاسبه کردن
approximations محاسبه ملایم
miscalculation محاسبه اشتباه
approximation محاسبه ملایم
recalculation تجدید محاسبه
calculated field فیلد محاسبه
calculating factor ضریب محاسبه
calculating machine ماشین محاسبه
calculation sheet برگ محاسبه
miscalculations محاسبه اشتباه
designs طرح و محاسبه
compute محاسبه کردن
unit of account واحد محاسبه
computation نتیجه محاسبه
computes محاسبه کردن
computability قابلیت محاسبه
computed محاسبه کردن
computations نتیجه محاسبه
accounting price قیمت محاسبه
design load بارمبنای محاسبه
double counting محاسبه مضاعف
computational مربوط به یک محاسبه
computational اشتباه در محاسبه
predicted محاسبه شده
tallying محاسبه چوب خط زدن
predicted از قبل محاسبه شده
tally محاسبه چوب خط زدن
load adjuster خط کش محاسبه برایند بارهواپیما
row wise recalculation محاسبه مجدد سطری
miscalculating اشتباه محاسبه کردن
tallies محاسبه چوب خط زدن
tallied محاسبه چوب خط زدن
optimal recalculation محاسبه مجدد بهینه
miscalculates اشتباه محاسبه کردن
miscalculated اشتباه محاسبه کردن
miscalculate اشتباه محاسبه کردن
incomputable غیر قابل محاسبه
evaluating محاسبه یک مقدار یا کمیت
accountable strength استعداد قابل محاسبه
computable function تابع محاسبه پذیر
computations نتیجه شمارش محاسبه
manual recalculation محاسبه مجدد دستی
column wise recalculation محاسبه مجدد ستونی
automatic recalculation محاسبه مجدد خودکار
ration factor ضریب محاسبه جیره
computation نتیجه شمارش محاسبه
integral calculus محاسبه انتگرال [ریاضی]
computed price قیمت محاسبه شده
computing سرعت محاسبه یک کامپیوتر
background recalculation محاسبه مجدد پس زمینه
collapse design محاسبه در محیط خمیری
evaluated محاسبه یک مقدار یا کمیت
evaluate محاسبه یک مقدار یا کمیت
natural recalculation محاسبه مجدد طبیعی
reculaulation order تنظیم محاسبه مجدد
recalculation method روش محاسبه عدد
computed goto جهش بر مبنای محاسبه
calculated altitude ارتفاع محاسبه شده
evaluates محاسبه یک مقدار یا کمیت
long run period دوران محاسبه بلند مدت
algorithms محاسبه عددی حساب رقومی
algorithm محاسبه عددی حساب رقومی
computer generations روش معرفی پیشرفتها در محاسبه
elastic design طرح و محاسبه در محیط ارتجاعی
box مربع روی ورقه محاسبه
boxes مربع روی ورقه محاسبه
strategically <adv.> طرح ریزی [محاسبه] شده
compute انجام محاسبه به ویژه با کامپیوتر
date of acquisition از آن به بعد استهلاک محاسبه میشود
computed انجام محاسبه به ویژه با کامپیوتر
measure روش محاسبه اندازه یا کمیت
computes انجام محاسبه به ویژه با کامپیوتر
ration basis مبنای محاسبه جیره غذایی
ration cycle سیکل محاسبه جیره 42ساعته
computing sight وسیله محاسبه عناصر تیر
design for flexture and shear طرح و محاسبه از نظرخمیدگی و برش
basis of freight پایه محاسبه هزینه حمل
evaluation عمل محاسبه یک مقدار یا کمیت
computable آنچه قابل محاسبه است
evaluations عمل محاسبه یک مقدار یا کمیت
ration scale مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
scaling law ضریب محاسبه قدرت بمب اتمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com