English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
rounding errors خطاهای ناشی از سرراست کردن
Other Matches
corruption خطاهای داده ناشی از اختلال یاوسایل خراب
rounding سرراست کردن
minimax روشی برای کم کردن خطاهای یک فرایند
starker سرراست رک
stark سرراست رک
starkest سرراست رک
starkly سرراست رک
falt سرراست
straightforwardly سرراست
straightway سرراست
forthright سرراست
indirect غیر سرراست
round numbers اعداد سرراست
preventative بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventive بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tortious liability ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
incidental errors خطاهای اتفاقی
slips in youth خطاهای جوانی
personal error خطاهای شخص
tean foul خطاهای فنی
technical infringement خطاهای فنی
bursts گروهی از خطاهای پیاپی .
personal error خطاهای انفرادی افراد
burst گروهی از خطاهای پیاپی .
compensating errors خطاهای خنثی کننده
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
deriving ناشی شدن از منتج کردن
derives ناشی شدن از منتج کردن
derive ناشی شدن از منتج کردن
monitored سیستمی که خطاهای مدار را بررسی میکند
monitors سیستمی که خطاهای مدار را بررسی میکند
monitor سیستمی که خطاهای مدار را بررسی میکند
cooling drag پسای ناشی از خنک کردن موتور
truncation خطا ناشی از کوتاه کردن عدد
approximation خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
approximations خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
abuse [خطاهای داده شده در شکل های معماری کلاسیک]
proceed ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
proceeded ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
diagnostic نرم افزاری که کمک به یافتن خطاهای سیستم کامپیوتری میکند
crash خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashes خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
crashed خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashingly خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashing خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
troubleshoot 1-رفع اشکال نرم افزار کامپیوتری .2-محل دادن ترمیم خطاهای سخت افزاری
ripple through effect نتایج یا تغییرات یا خطاهای صفحه گسترده که به عنوان نتیجه یک مقدار تغییر یافته در یک خانه فاهر میشود
compounding a felony سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
cat استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
debugger نرم افزاری که به برنامه نویس کمک میکند خطاهای برنامه را پیدا کند
cats استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
diagnostics تعوابع یا آزمایشاتی که به کاربر کمک میکند خطاهای سخت افزاری یا نرم افزاری را پیداکند
faulted یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
faults یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
fault یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
safety nets وسیله سخت افزاری یا نرم افزاری که فایل ها وسیستم را از خطاهای موجود در صورت خرابی سیستم محافظت میکند
safety net وسیله سخت افزاری یا نرم افزاری که فایل ها وسیستم را از خطاهای موجود در صورت خرابی سیستم محافظت میکند
detected سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detects سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detecting سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detect سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
fails سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
muffing ناشی
ill ناشی
on account of somebody [something] ناشی از
ill- ناشی
dilettanti ناشی
muff ناشی
ills ناشی
dilettantes ناشی
gauche ناشی کج
Due to ناشی از
emergent ناشی
result ناشی
resulted ناشی
due ناشی از
resultant ناشی
therefrom ناشی از ان
resulting ناشی
dilettante ناشی
maladroit ناشی
muffs ناشی
even tual ناشی
mala filde ناشی
descended ناشی
amateurish ناشی
skilless ناشی
skill less ناشی
muffed ناشی
irritative ناشی از تحریک
stingy ناشی از خست
awkward age سن خامکار [ناشی]
privative ناشی از محرومیت
emanate ناشی شدن
emanated ناشی شدن
variorum ناشی ازچندمنبع
emanates ناشی شدن
emanating ناشی شدن
unskil ناشی بی مهارت
unperfect ناشی نابلد
gaucherie ناشی گری
gremie بی تجربه و ناشی
jackleg ناشی نادرست
awkward بی لطافت ناشی
premune ناشی از جلوگیری
awkwardness ناشی گری
unfortunate ناشی ازبدبختی
issue ناشی شدن
dittographic ناشی ازتکراراشتباهی
issued ناشی شدن
due to an accident ناشی از یک حادثه
issues ناشی شدن
hypostatic ناشی از ته نشینی
novice ادم ناشی
rhapsodical ناشی از احساسات
novices ادم ناشی
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
tisy ناشی از مستی
rises ناشی شدن
toxic ناشی از زهراگینی
rises ناشی شدن از
sequent منتج ناشی
negligent ناشی از بی مبالاتی
abnerval ناشی از عصب
rise ناشی شدن
rise ناشی شدن از
guttural ناشی از گلو
internal ناشی ازدرون
adipic ناشی ازچربی
arise رخ دادن ناشی شدن
wind wave موج ناشی از باد
arises رخ دادن ناشی شدن
arising رخ دادن ناشی شدن
occupation authorities اقتدارات ناشی از اشغال
occupation disease امراض ناشی از کار
vinculo matrimonii ناشی از علقه زوجیت
perjurious ناشی از پیمان شکنی
ebb current جریان ناشی از افت اب
indiscriminate ناشی از عدم تبعیض
well meaning ناشی از قصد خوب
war risks خطرات ناشی از جنگ
kinetic energy نیروی ناشی ازحرکت
use inheritance وراثت ناشی از کاربرد
impiteous ناشی از سخت دلی
intuitional ناشی از درک مستقیم
comes رخ دادن ناشی شدن
associative inhibition بازداری ناشی از تداعی
interoceptive ناشی از امعاء واحشاء
well-meaning ناشی از قصد خوب
well-intentioned ناشی از نیت خوب
inexpertness ناشی گری بی تخصصی
inexpertly ازروی ناشی گری
come رخ دادن ناشی شدن
tutelar authority اختیار ناشی از قیومت
thoughtless لاقید ناشی از بی فکری
ingenious با هوش ناشی از زیرکی
flowed ناشی شدن فلو
result ناشی شدن نتیجه
shear crack ترک ناشی از برش
shear failure گسیختگی ناشی از برش
shear stress تنش ناشی از برش
short sighted ناشی از کوته نظری
left handed واقع در سمت چپ ناشی
internal باطنی ناشی ازدرون
toxic psychosis روان پریشی ناشی از سم
wind wave خیز اب ناشی از باد
absorption losses تلفات ناشی از جذب
despiteous ناشی ازکینه یالج
pot valour دلپری ناشی از مستی
sentiment ضعف ناشی ازاحساسات
rube ادم دهاتی ناشی
royalistic ناشی از شاه پرستی
proceed ناشی شدن از عایدات
flow ناشی شدن فلو
associative facilitation سهولت ناشی از تداعی
profits a prendre حقوق ناشی از مزارعه
renunciative ناشی از انکار نفس
damage feasant خسارت ناشی از حیوانات
proceeded ناشی شدن از عایدات
diastrophic ناشی ازتغییرات ارضی
ravening حریص ناشی از حرص
scorbutic ناشی از کمبود ویتامین C
flows ناشی شدن فلو
transmission خطای ناشی از اختلال در خط
resulting ناشی شدن نتیجه
transmissions خطای ناشی از اختلال در خط
resulted ناشی شدن نتیجه
renunciatory ناشی از انکار نفس
awesome حاکی از ترس ناشی از بیم
simple content debt دین ناشی از قرارداد شفاهی
somatogenic ناشی از سلولهای جداری وبدنه
hunger osteopathy بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
social increment افزایش ناشی از کار جمعی
forced vibration ارتعاشات ناشی از تحریکات خارجی
social decrement کاهش ناشی از کار جمعی
covenant in low تعهد ناشی ازحکم قانون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com