English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
sm خطای معیار میانگین
standard error of mean خطای معیار میانگین
Other Matches
standard error خطای معیار
sed خطای معیار تفاوت
standard error of difference خطای معیار تفاوت
standard error of estimate خطای معیار براورد
SE خطای معیار اندازه گیری
standard error of measurement خطای معیار اندازه گیری
mean error خطای میانگین
average error خطای میانگین
ppi gauge معیار سنجش استاندارد بار معیار سنجش ابعاد استانداردبستههای پستی
faulted خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
fault خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
faults خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
scitovsky double criterion معیار دوگانه سیتووسکی معیار مضاعف سیتووسکی
charging خطای مهاجم خطای ناشی از یورش به حریف
horizontal error خطای بر دو سمت خطای افقی
error خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
errors خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
magnetic deviation میزان خطای قرائت عقربه مغناطیسی خطای عقربه
benchmarks معیار
paragon معیار
gauge معیار
gauged معیار
gauges معیار
standard معیار
criterion معیار
paragons معیار
standards معیار
benchmark معیار
tested معیار
tests معیار
sample معیار
sampled معیار
test معیار
norm معیار
norms معیار
touchstone معیار
touchstones معیار
yardstick معیار
yardsticks معیار
received معیار
canonical معیار
rate of dosage معیار
dimensions معیار
dimension معیار
standard stimulus محرک معیار
gauge مقیاس معیار
gray code معیار GREY
g نمونه معیار
STD مخفف معیار
standard deviation انحراف معیار
standard of living معیار زندگی
standard score نمره معیار
criterion of degeneracy معیار تبهگنی
gauged مقیاس معیار
standardization معیار گیری
standards of living معیار زندگی
pareto criterion معیار پاراتو
system standard معیار سیستم
standards یکسان معیار
standard یکسان معیار
sigma انحراف معیار
sigma score نمره معیار
STDs مخفف معیار
gauges مقیاس معیار
Greenwich Mean Time معیار ساعت گرینویچ
sigmagram نگاره نمرات معیار
criterion معیار نشان قطعی
wire gauge معیار ضخامت سیم
air quality criterion معیار کیفیت هوا
prints معمولا با معیار نقط ه در اینچ
printed معمولا با معیار نقط ه در اینچ
print معمولا با معیار نقط ه در اینچ
standardization مطابق معیار خاص دراوردن
standard progressive matrices test ازمون ماتریسهای مدرج معیار
sd انحراف معیار گروه نمونه
carat معیار اندازه گیری کیفیت طلا
carats معیار اندازه گیری کیفیت طلا
substandard زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
standardized مطابق نمونه و معیار عمومی تهیه شده
draft quality معیار کیفی برای خروجی چاپ شده
transvalue سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
transvaluate سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
standard item اقلام نمونه یا استاندارد یامطابق معیار تعیین شده
median میانگین
mean value میانگین
average value میانگین
on average [on av.] در میانگین
averaged در میانگین
arithmetic mean میانگین
mean high water مد میانگین
average میانگین
averaged میانگین
averaging میانگین
meaner میانگین
averages میانگین
mean میانگین
meanest میانگین
to bring somebody into line زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
mean low water اب پایین میانگین
averaged معدل میانگین
mean low water جزر میانگین
weighted average میانگین موزون
weighted mean میانگین وزنی
average value ارزش میانگین
mediums وسط یا میانگین
average value مقدار میانگین
simple mean میانگین ساده
simple average میانگین ساده
average ایجاد میانگین
mean absolute deviation انحراف میانگین
average cost میانگین هزینه
average معدل میانگین
averaged میانگین موفقیت
logarithmic mean میانگین لگاریتمی
simple mean میانگین حسابی
average flow بده میانگین
mean depth ژرفای میانگین
mean deviation انحراف میانگین
mean life عمر میانگین
medium وسط یا میانگین
average price میانگین قیمت
true mean میانگین حقیقی
mean high water اب بالای میانگین
average deviation انحراف میانگین
meaner مقدار میانگین
density mean میانگین چگالی
average life عمر میانگین
averaged ایجاد میانگین
average میانگین موفقیت
moving average میانگین غلتان
moving average میانگین متحرک
harmonic mean میانگین همساز
geometric mean میانگین هندسی
averages ایجاد میانگین
batting average میانگین توپزنی
averaging معدل میانگین
arithmetic mean میانگین حسابی
averaging میانگین موفقیت
mean velocity تندی میانگین
average discharge بده میانگین
averaging ایجاد میانگین
averages میانگین موفقیت
working mean میانگین مفروض
mean squares میانگین مجذورات
weighted average میانگین وزنی
mean time between failures میانگین عمر
averages معدل میانگین
assumed mean میانگین فرضی
meanest مقدار میانگین
mean مقدار میانگین
mean value مقدار میانگین
electrode current averaging time زمان میانگین شدن
averaged درجه عادی میانگین
meanest معنی دادن میانگین
average out میانگین در نظر گرفتن
mean range of the tide میانگین ارتفاع کشند
effective خروجی میانگین پردازنده
average درجه عادی میانگین
mean sea level میانگین سطح دریا
averages درجه عادی میانگین
mean time to repair زمان میانگین تعمیر
mean repair time زمان میانگین تعمیر
mean time to failure زمان میانگین تاخرابی
mean value of periodic quantity میانگین کمیت دورهای
mean معنی دادن میانگین
meaner معنی دادن میانگین
mean free path مسافت ازاد میانگین
time average symmetry تقارن میانگین زمانی
averaging درجه عادی میانگین
earned run average میانگین امتیاز کسب شده
number average degree of polymerization میانگین عددی درجه بسپارش
weight average molecular weight میانگین وزنی وزن مولکولی
weight average degree of polymerization میانگین وزنی درجه بسپارش
average cost میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
bowling average میانگین امتیازهای توپ انداز
number average molecular weight میانگین عددی وزن مولکولی
root mean square error جذر میانگین مجذور خطا
root mean square velocity جذر میانگین مجذور سرعت
mean time between failures زمان میانگین بین دو خرابی
batting average میانگین تعدادامتیازهای یک دور بازی کریکت
average میانه قرار دادن میانگین گرفتن
annual average score میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
averaging میانه قرار دادن میانگین گرفتن
pass completion average میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
averages میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaged میانه قرار دادن میانگین گرفتن
exponential smoothing روش میانگین گیری متغیروزن دار
negligence اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
utilitarianism بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
averaging میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
averages میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
averaged میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
mtbf زمان میانگین بین دو خرابی Failures Between eanTime
variance میانگین حسابی توان دوم انحرافات از مقدارمتوسط
average میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
MEPs مخفف میانگین فشار موثر pressure effective mean
MEP مخفف میانگین فشار موثر pressure effective mean
average میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
averages میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
averaged میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com