English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
table d'hote خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
Other Matches
cookshop دکان خوراک پزی مهمانخانه
day fighter هواپیمای رهگیری روزانه جنگنده رهگیر مخصوص عملیات روزانه
gastronome EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
hotels مهمانخانه
public house مهمانخانه
public houses مهمانخانه
guest house مهمانخانه
lodging house مهمانخانه
guest houses مهمانخانه
hotel مهمانخانه
return گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
landlady زن مهمانخانه دار
inn مهمانخانه کاروانسرا
restauranteur مهمانخانه دار
restaurateur مهمانخانه دار
garcon پیشخدمت مهمانخانه
inns مهمانخانه کاروانسرا
restaurateurs مهمانخانه دار
boots شاگرد مهمانخانه
bellboy پادو مهمانخانه
landladies زن مهمانخانه دار
hostler مهمانخانه دار
innholder مهمانخانه دارinnervate
bellboys پادو مهمانخانه
innholder صاحب مهمانخانه یا مسافرخانه
service charge سرویس مهمانخانه وغیره
boniface صاحب مهمانخانه ورستوران
maitred'hotel سرپیشخدمت مدیر مهمانخانه
lobby سالن هتل و مهمانخانه
housemother زن صاحب پانسیون یا مهمانخانه
housemothers زن صاحب پانسیون یا مهمانخانه
bills of fare صورت اغذیه مهمانخانه
bill of fare صورت اغذیه مهمانخانه
goodman سالار مهمانخانه دار
lobbies سالن هتل و مهمانخانه
lobbied سالن هتل و مهمانخانه
the food was smoked خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
plank تخته میز وپیشخوان مهمانخانه
to a at a hoted به مهمانخانه واردشدند واردمهمانخانه شدن
boarding مهمانخانه شبانه روزی پانسیون
officiary مامور رسمی مقام رسمی
officious نیمه رسمی شبهه رسمی
review بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing بازدید رسمی یاسان رسمی
solemn form در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
bellhop مخفف bopper bell پیشخدمت و پادو مهمانخانه
bellhops مخفف bopper bell پیشخدمت و پادو مهمانخانه
licensed victualler مهمانخانه داری که پروانه نوشابه فروشی دارد
reservation رزرو کردن صندلی یااتاق در مهمانخانه و غیره کتمان
reservations رزرو کردن صندلی یااتاق در مهمانخانه و غیره کتمان
barmen مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
barman مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
on a daily basis <adv.> روزانه
diurnally روزانه
diurnal روزانه
each day <adv.> روزانه
day in, day out <adv.> روزانه
every day <adv.> روزانه
every single day <adv.> روزانه
everyday <adj.> روزانه
quotidian روزانه
by d. روزانه
workaday روزانه
perdiem روزانه
day by day روزانه
dailies روزانه
daily <adj.> <adv.> روزانه
day-to-day <adj.> روزانه
per day روزانه
exchange devaluation تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
journals گزارش روزانه
victualling allowance جیره روزانه
every single day <adv.> بطور روزانه
on a daily basis <adv.> بطور روزانه
each day <adv.> بطور روزانه
journal دفتروقایع روزانه
journal گزارش روزانه
habitude عادت روزانه
journals دفتروقایع روزانه
daily <adj.> <adv.> بطور روزانه
every day <adv.> بطور روزانه
purchase journal دفترخرید روزانه
day schools مدرسهی روزانه
daily round کارهای روزانه
daily pay دستمزد روزانه
daily round گردش روزانه
dailgy food allowance جیره روزانه
daily storage مخزن روزانه
daily wage مزد روزانه
diurnal load بار روزانه
day hospital بیمارستان روزانه
diurnal tide کشند روزانه
way of life فعالیتهای روزانه
workout ورزش روزانه
morning orders برنامه روزانه
duily bread نان روزانه
day in, day out <adv.> بطور روزانه
order of the day برنامه روزانه
mean daily متوسط روزانه
day school مدرسهی روزانه
morning orders دستورات روزانه
workouts ورزش روزانه
utilization کاربرد روزانه استفاده
daily routine عادت جاری روزانه
ration مقدار جیره روزانه
diaries دفتر یادداشت روزانه
diaries دفتر خاطرات روزانه
rations مقدار جیره روزانه
journal book دفتر گزارش روزانه
rationed مقدار جیره روزانه
average daily traffic [ADT] متوسط ترافیک روزانه
diary دفتر خاطرات روزانه
logbook گزارش روزانه سفرکشتی
plan of the day برنامه روزانه ناو
daily flood peak بیشینه روزانه سیل
watch and ward حق نگهبانی روزانه و شبانه
semidiurnal tide کشند نیم روزانه
daily bread نان یارزق روزانه
working day ساعت کار روزانه
day of supply روز امادتدارکات روزانه
dailgy food allowance جیره غذایی روزانه
daily flood peak حداکثر سیل روزانه
diary دفتر یادداشت روزانه
extern کمک پزشک روزانه
log book دفتر رخدادهای روزانه
log books دفتر رخدادهای روزانه
breviary کتاب نمازوادعیه روزانه
muster book دفتر ثبت وقایع روزانه
log شرح روزانه جدول لگاریتم
What is the charge per day? کرایه روزانه چقدر است؟
system log گزارش روزانه عملیات سیستم
daylight traffic line خط منع ایاب ذهاب روزانه
daybook دفتر ثبت وقایع روزانه
diarists نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
diarist نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
daily progress report گزارش روزانه پیشرفت کار
logs شرح روزانه جدول لگاریتم
daily range of soil temperature دامنه تغییرات حرارت روزانه خاک
termograph دستگاهی که حرارت روزانه را ثبت میکند
diaries دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
diary دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays [American E] . مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
cash register ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash registers ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
ephermeris جدول نجومی دفتریادداشت روزانه حشره یکروزه
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
daymark علامت ساحلی بدون چراغ فار دریایی روزانه
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives. تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
logs گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
log گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
tacks خوراک
tack خوراک
tacked خوراک
tucker خوراک
meat خوراک
meats خوراک
passage money خوراک
pabulum خوراک
messmate هم خوراک
oligotrophic کم خوراک
at mess سر خوراک
butterpump غم خوراک
victuals خوراک
faring خوراک
fares خوراک
tacking خوراک
repast خوراک
repasts خوراک
mess :یک خوراک
messes :یک خوراک
viands خوراک
nutrition خوراک
fare خوراک
fared خوراک
keep خوراک
intake خوراک
foods خوراک
food خوراک
nutriment خوراک
keeps خوراک
intakes خوراک
nutriments خوراک
chow خوراک
chows خوراک
feeds خوراک
feed خوراک
nourishment خوراک
personal امکان نرم افزاری که تاریخ روزانه کاربر را مدیریت و ذخیره میکند مثل تقویم
feeders خوراک دهنده
hors d'oeuvres پیش خوراک
suave خوش خوراک
chop house خوراک خانه
queasiness سنگینی خوراک
preparation of food تهیه خوراک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com