Dictiornary-Farsi | خیلی خونسرد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
in cold blood <idiom>	خیلی خونسرد


Other Matches

cold-shouldering	خونسرد
impassive	خونسرد
dispassionate	خونسرد
coldblooded	خونسرد
cold shoulder	خونسرد
cold-shoulder	خونسرد
cold-shouldered	خونسرد
cold-shoulders	خونسرد
slow to wrath	خونسرد
uninterested	خونسرد
laid-back	خونسرد
unconcerned	خونسرد
cold blooded	خونسرد
Plegmatic <adj.>	خونسرد
unflappable	خونسرد
straight-faced	خونسرد درونریز
imperturbable	خونسرد ساکت
poikilotherm	جانور خونسرد
cool as a cucumber <idiom>	خونسرد و شجاع
meek	بیروح خونسرد
composed	ارام خونسرد
ectotherm	حیوان خونسرد
cool	خونسرد خنک کردن
cools	خونسرد خنک کردن
coolers	خونسرد خنک کردن
cooled	خونسرد خنک کردن
coolest	خونسرد خنک کردن
she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
cooling off	خونسرد شدن غضب را فرونشاندن
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
Dont be upset . Dont lose your temper . Keep calm(cool).	خونت را کثیف نکن ( خونسرد باش )
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling	خیلی تند خیلی خوب
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
emergencies	خیلی خیلی فوری
emergency	خیلی خیلی فوری
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
abysmal <adj.>	خیلی بد
to a large extent	خیلی
many	خیلی
for long	خیلی
in large quantities	خیلی خیلی
far and away	خیلی
dumpiness	خیلی
very	خیلی
villainous	خیلی بد
routh	خیلی
not a few	خیلی ها
ten	خیلی
damn	خیلی
very little	خیلی کم
copious	خیلی
highly	خیلی
dammit	خیلی
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
extreme	خیلی زیاد
too tough	خیلی سفت
corking	خیلی زیبا
pluperfect	خیلی عالی
tickled pink <idiom>	خیلی شادوخوشحال
as good as	خیلی خوب
jolly	بذله گو خیلی
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
before you can say knife	خیلی زود
benedicite	خیلی خوب
mad as a hornet <idiom>	خیلی عصبانی
precise	خیلی دقیق
in seventh heaven <idiom>	خیلی خوشحال
at most	خیلی باشد
not so hot <idiom>	نه خیلی خوب
as stiff as a poker	خیلی خشک
far	زیاد خیلی
piping hot	خیلی داغ
to pieces <idiom>	خیلی زیاده
too bad <idiom>	خیلی بد ،غم انگیز
pitch-black	خیلی سیاه
pitch black	خیلی سیاه
by leaps and bounds	خیلی تند
Nothing more, thanks.	خیلی متشکرم.
dead slow	خیلی اهسته
toploftiness	خیلی متکبر
precisian	خیلی دقیق
pixilated	خیلی حساس
pianissmo	خیلی نرم
bone dry	خیلی خشک
overstrung	خیلی حساس
to spread like wildfire	خیلی زودمنتشرشدن
oftentimes	خیلی اوقات
of vital importance	خیلی ضروری
number one	خیلی خوب
much worse	خیلی بدتر
much was said	خیلی حرفهازده شد
primely	خیلی خوب
raff	خیلی زیاد
thank you very much	خیلی متشکرم
swith	خیلی عظیم
ultraconservative	خیلی محتاط
superrabundant	خیلی زیاد
subminiature	خیلی کوچک
span new	خیلی تازه
skinless	خیلی حساس
senseful	خیلی حساس
sappy	خیلی احساساتی
rotundily	چاقی خیلی
ritzy	خیلی شیک
She is very pretentious.	خیلی ادعادارد
very light	خیلی سبک
flying high <idiom>	خیلی شادوشنگول
get up the nerve <idiom>	خیلی شلوغ
hit bottom <idiom>	خیلی پست
(as) old as the hills <idiom>	خیلی قدیمی
hand in glove	خیلی نزدیک
hand in glove	خیلی صمیمی
hand and glove	خیلی نزدیک
hand and glove	خیلی صمیمی
giantess	زن خیلی قدبلند
far off	خیلی دور
(go over with a) fine-toothed comb <idiom>	خیلی بادقت
iam in bad	خیلی محتاجم
many persons	خیلی اشخاص
many people	خیلی اشخاص
many people	خیلی از مردم
lower most	خیلی پست تر
lily white	خیلی سفید
level best	خیلی عالی
it is very easily done	خیلی به اسانی
I had an awful time .	به من خیلی بد گذشت
He is a loose card .	خیلی ول است
in no time	خیلی زود
immensurable	خیلی قدیم
level best	خیلی خوب
decrepit	خیلی پیر
I spoke my mind.	من خیلی رک گفتم.
immediate	خیلی فوری
superabundant	خیلی زیاد
a lot of times <adv.>	خیلی از اوقات
frequently <adv.>	خیلی از اوقات
parlous	خیلی مهیب
open-and-shut	خیلی سهل
open and shut	خیلی سهل
whopping	خیلی بزرگ
frequently	خیلی اوقات
really wicked	خیلی محشر
really sick	خیلی محشر
faraway	خیلی دور
Many thanks!	خیلی ممنون!
many times <adv.>	خیلی از اوقات
often <adv.>	خیلی از اوقات
oft [archaic, literary] <adv.>	خیلی از اوقات
To take with a pinch of salt.	خیلی جدی نگرفتن
wells	خیلی خوب
well	خیلی خوب
glorious	خیلی خوب
very good	خیلی خوب
goody-goody	خیلی خوب
goody-goodies	خیلی خوب
goody goody	خیلی خوب
raucous	خیلی نامرتب
seldom	خیلی کم ندرتا
quaint	خیلی فریف
high	خیلی بزرگ
highest	خیلی بزرگ
fortissimo	خیلی بلند
on any number of occasions <adv.>	خیلی از اوقات
regularly [often] <adv.>	خیلی از اوقات
extras	بسیار خیلی
extra-	بسیار خیلی
extra	بسیار خیلی
exceeding	خیلی زیاد
infinitely	خیلی زیاد
costs and arm and a leg <idiom>	خیلی گرونه
often	خیلی اوقات
highs	خیلی بزرگ
stentorian	خیلی بلند
whacking	خیلی بزرگ
sick [British E] <adj.>	خیلی خوب
oodles	خیلی زیاد
lots	خیلی زیاد
wicked <adj.>	خیلی خوب
whackings	خیلی بزرگ
once in the blue moon	خیلی بندرت
nifty	خیلی خوب
niftiest	خیلی خوب
niftier	خیلی خوب
cool <adj.>	خیلی خوب
precipitates	خیلی سریع
precipitated	خیلی سریع
precipitate	خیلی سریع
precipitating	خیلی سریع
Neanderthal	خیلی کهنه
confidential	خیلی محرمانه
far and away	خیلی دور
awesome <adj.>	خیلی خوب