Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English
Persian
admissive
داخل کننده اجازه دهنده
Other Matches
permissive
اجازه دهنده
He was barred from the casino.
او
[مرد]
اجازه نداشت داخل این کازینو
[قمارخانه]
بشود.
intrant
داخل نفوذ کننده
fondu
درهم داخل شونده ونفوذ کننده
barrel reflector
منعکس کننده وضع داخل لوله
procuring activity
یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
bayonet thermocouple probe
قسمت حس کننده دمای سرسیلندر که داخل ان پیچ میشود
letter
باحروف نوشتن باحروف علامت گذاشتن اجازه دهنده
letters
باحروف نوشتن باحروف علامت گذاشتن اجازه دهنده
on board regulation
تنظیمی که در ان هر برد داخل یک سیستم تنظیم کننده ولتاژخاص خود را دارد
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
assentient
قبول کننده رضایت دهنده
prolonger
تاخیر دهنده طولانی کننده
mover
پیشنهاد کننده تکان دهنده
emitter
منتشر کننده پس دهنده امواج
improver
ترقی کننده بهبودی دهنده
adulterant
پست تر کننده استحاله دهنده
incorporator
تشکیل دهنده ترکیب کننده
assignor
واگذار کننده انتقال دهنده
assigner
واگذار کننده انتقال دهنده
consummative
تکمیل کننده انجام دهنده
tractarian
چاپ کننده ویاانتشار دهنده
promoters
ترقی دهنده ترویج کننده
sanative
علاج کننده بهبودی دهنده
intoxicating
کیف دهنده ازخودبیخود کننده
indicative
خبر دهنده اشاره کننده
truster
نسیه دهنده توکل کننده
polarizer
متضاد کننده قطبش دهنده
sanatory
علاج کننده بهبودی دهنده
promoter
ترقی دهنده ترویج کننده
back pressure turbine
توربین بخاری که تمام بخارخروجی ان با فشار به داخل شبکه گرم کننده جذب میشود
merge print program
برنامهای که به استفاده کننده اجازه میدهد تافرمهای مشخصی را تولیدکند
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
developers
فاهر کننده عکس توسعه دهنده
developer
فاهر کننده عکس توسعه دهنده
multiplier
افزایش دهنده چند برابر کننده
abstergent
شستشو دهنده ماده پاک کننده
intercurrent
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
audio
تجزیه کننده صوت که به کامپیوتر اجازه میدهد پاسخ را به درخواست ها بیان کند
deictic
بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
licence
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
ratline
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
laborsaving
تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
field alterable control element
یک تراشه که در بعضی سیستمها بکار می رود و به استفاده کننده اجازه میدهدتا ریز برنامه نویسی کند
rat's nest
یک ویژگی در سیستمهای طراحی مدار چاپی که به استفاده کننده اجازه میدهدتا تمام اتصالات میان مولفه ها را ببیند
spooler
برنامه یا دستگاه جانبی که به کامپیوتر اجازه میدهد تا به هنگام انجام کار دیگر نسخه چاپی روی چاپگر تولید کندجمع کننده
intercommand
داخل قسمت داخل یکان
nuclide
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
colminator
تقویت کننده نور انتقال دهنده نور
trimmer
زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
marking current
جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
island bases
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
mortise dead lock
قفل داخل کار قفل داخل درب
settling rounds
گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
exhibiter
نمایش دهنده ارائه دهنده
conglutinative
التیام دهنده جوش دهنده
catalysts
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailer
امانت دهنده کفیل دهنده
bailor
امانت دهنده کفیل دهنده
extender
توسعه دهنده ادامه دهنده
catalyst
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibitors
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitor
نمایش دهنده ارائه دهنده
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
indicator
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
within
در داخل
within
<prep.>
در داخل
interiorly
از داخل
inside
داخل
interior
داخل
inside
<adv.>
<prep.>
در داخل
interiors
داخل
aboard
داخل
insides
داخل
intra
داخل
lineball
داخل
withindoors
در داخل
anie
داخل
intermolecular
در داخل ذرات
withindoors
افراد داخل
enters
داخل شدن
interneural
داخل عصبی
internal attack
تک داخلی یا تک از داخل
incorporates
داخل کردن
enters
داخل کردن
to step in
داخل شدن
heave in
کشیدن به داخل
incorporating
داخل کردن
he went aboard the ship
او داخل کشتی شد
interservice
داخل قسمت
interurban
داخل شهری
to walk in
داخل شدن
interneuron
داخل عصبی
to step inside
داخل شدن
cross hair
خط داخل دوربین
anieoro
از داخل به خارج
immit
داخل کردن
to go into
داخل شدن در
inbound
داخل مرز
inboard
به سمت داخل
to cut in
داخل شدن
work in
داخل کردن
engaged in war
داخل جنگ
to get into
داخل شدن در
to work in
داخل کردن
to play at
داخل شدن در
inboard
به طرف داخل
implosion
انفجار از داخل
in and out
داخل وخارج
inboard
داخل کشتی
imbark
داخل کردن
ingoing
داخل شونده
impenetrable
داخل نشدنی
intercellular
داخل سلولی
incorporate
داخل کردن
grind internally
داخل را ساییدن
uchi uke
دفاع از داخل
inward
داخل رونده
anieoro
به طرف داخل
interchart
در داخل نقشه
implode
از داخل ترکیدن
he is not in it
داخل نیست
interior wiring
سیمکشی داخل
inside wiring
سیمکشی داخل
inhaul
به داخل کشنده
inhaul
به داخل کشیدن
ingressive
داخل شونده
to go in
داخل شدن
intradivision
در داخل لشگر
interns
داخل شدن در
to line-jump
داخل صف زدن
enter
داخل کردن
ingratiate
داخل کردن
intraspecific
داخل گونهای
to queue-jump
[British E]
داخل صف زدن
intraspecies
داخل گونهای
intrant
داخل شونده
to push to the front
[of line]
داخل صف زدن
on berth
در داخل بندر
intratheater
در داخل صحنه
on line
داخل رده
interning
داخل شدن در
intercontinental
داخل قاره
enter
داخل شدن
intern
داخل شدن در
intromit
داخل کردن
introgresseive
داخل شونده
to cut in line
داخل صف زدن
entered
داخل کردن
ingratiated
داخل کردن
ingratiates
داخل کردن
ingratiating
داخل کردن
phase in
داخل کردن
entered
داخل شدن
plunge
ناگهان داخل شدن
on side
در داخل خط خارج نشده
swap in
مبادله کردن به داخل
belligerently
جنگجو داخل درجنگ
i went in to the garden
داخل باغ شدم
inside of
داخل و یا توی چیزی
plunged
ناگهان داخل شدن
to enter the military
داخل نظام شدن
reentrant
متوجه بسمت داخل
reentrant
دوباره داخل شونده
implode
از داخل منفجر شدن
plunges
ناگهان داخل شدن
built in
موجود در داخل چیزی
ingredients
داخل شونده عوامل
withindoors
اشخاص داخل منزل
endoenzyme
انزیم داخل سلولی
to launch in to politics
داخل سیاست شدن
indoor soccer
فوتبال داخل سالن
ingredient
داخل شونده عوامل
belligerents
جنگجو داخل درجنگ
belligerent
جنگجو داخل درجنگ
bore
داخل لوله توپ
to go to the front
داخل جنگ شدن
to breakin
خودرا داخل کردن
bore
داخل راتراشیدن سوراخ
bores
داخل لوله توپ
to come in
داخل شدن بدردخوردن
bores
داخل راتراشیدن سوراخ
trailer tongue
[American English]
[coupling]
[British English]
پیوند به داخل
[در تریلر]
entered
داخل عضویت شدن
sea island terminal
بارانداز داخل دریا
inversions
پیچش کف پا به طرف داخل
inversion
پیچش کف پا به طرف داخل
phase in
به ترتیب داخل شدن
up country
نواحی داخل کشور
gun bore
داخل لوله توپ
wall entrance
عبور از داخل دیوار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com