English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
syndactyl دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
Other Matches
syndacty چسبیده انگشت
mitten دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mittens دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
syndactyle دارای دو یا چندانگشت بهم چسبیده
systylous دارای خامههای بهم چسبیده
linter ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
consolidation ادغام دو یاچند موسسه
ligature دو یاچند حرف متصل بهم
mergers یکی شدن دو یاچند شرکت
merger یکی شدن دو یاچند شرکت
block اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
blocks اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
blocked اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
bloc جعبه قرقره اتحاد دو یاچند دسته بمنظورخاصی
dogfight جنگ مابین دو یاچند نفر در گوشه تنگی
blocs جعبه قرقره اتحاد دو یاچند دسته بمنظورخاصی
tacit تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
dogfights جنگ مابین دو یاچند نفر در گوشه تنگی
conglutinate به هم چسبیده
sessile چسبیده
clung چسبیده
adhesive چسبیده
adnascent چسبیده
adhesives چسبیده
skin-tight چسبیده
stickit چسبیده
close aboard چسبیده به
coherent چسبیده
waggonette گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
seried بهم چسبیده
serried بهم چسبیده
incompact بهم چسبیده
skintight بپوست چسبیده
skintight چسبیده بتن
syndactylism چسبیده انگشتی
adnate بهم چسبیده
impacted بهم چسبیده
coadunate بهم چسبیده
sealed محکم چسبیده
concrete بهم چسبیده
adherents بهم چسبیده
adherent بهم چسبیده
holding company شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
parabiotic twins دوقلوهای بهم چسبیده
gomerulus توده بهم چسبیده
adhering بهم چسبیده بودن
adequateness بهم چسبیده بودن
adhered بهم چسبیده بودن
adhere بهم چسبیده بودن
hide bound پوست بتن چسبیده
Siamese twins دوقلوهای بهم چسبیده
adheres بهم چسبیده بودن
hidebound پوست بتن چسبیده
zeeman پدیدهای که در ان هر یک ازطیفهای خطی با عبور ازمیدان مغناطیسی به دو یاچند جزء تجزیه میشوند
fingerprints انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinting انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprint انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
siamese twin یکی از دو قلوهای بهم چسبیده
jerkins کت چرمی مردانه که به تن چسبیده باشد
jerkin کت چرمی مردانه که به تن چسبیده باشد
multipropellant سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
bulb angle جزء ساختمانی که معمولابعنوان ستون یا پایه بکارمیرود و به شکل دایرهای یاچند وجهی میباشد
flocculous مانند دستههای پشم بهم چسبیده
flocculose مانند دسته پشم بهم چسبیده کرکی
gyrus لبه بهم چسبیده بین شیارهای مغز
plectognath ماهی ای که ارواره زبرینش بکاسه سر چسبیده است
grape shot گلولههای بهم چسبیده چون خوشه انگورکه یکباردرتوپ گذارند
lohmannizing غوطه ور ساختن فلز درنمکهای ملقمه کننده و سپس روکش کردن انها توسط دو یاچند الیاژ پوشاننده محافظ
back slide شناورشدن روی اب به پشت با بازوهای چسبیده به بدن وحرکت به عقب با فشار پا
voters عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
contention وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
contentions وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
spread eagle سرخوردن با عقب اسکیتهای چسبیده بهم بجا گذاشتن میلههای 2 و 3 و 4 و 6 و 7 و01 بولینگ
estate in common درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
musub duchi موسوب داچی ایستادن بگونه ایکه پاشنه پاها به هم چسبیده و پنجه ها به اندازه 54 درجه زاویه داشته باشند
key کاغذی که روی کلیدهای صفحه کلید چسبیده میشود تا تابع خاص آنها را برای عملی بیان کنند
finger انگشت
fingers انگشت
digit انگشت
monodactylous تک انگشت
adactylous بی انگشت
dactyl انگشت
digits انگشت
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
epicyclic transmission یک یاچند چرخ دنده که در داخل یاخارج چرخ دنده دیگری حرکت می کنند
marplot انگشت به شیر زن
knuckle بند انگشت
finger انگشت زدن
little fingers انگشت کوچک
knuckles بند انگشت
conspicuous انگشت نما
agnail میخچهء پا یا انگشت پا
fingers انگشت زدن
fingered انگشت دار
soon koot نوک انگشت
soleprint انگشت نگاری از پا
five finger پنج انگشت
finger print اثر انگشت
phalange بند انگشت
digitate انگشت دار
pollex انگشت شست
digitiform انگشت مانند
finger mark اثر انگشت
pinkie انگشت کوچک
sawison keut نوک دو انگشت
pinky انگشت کوچک
egregious انگشت نما
dactyloscopy انگشت نگاری
dactylitis اماس انگشت
fingered انگشت مانند
to become a byword انگشت نماشدن
cinqfoil پنج انگشت
the ring finger انگشت حلقه
the middle finger انگشت میانه
the little finger انگشت کهین
cinquefoil پنج انگشت
medius انگشت میان
medius انگشت وسطی
middle finger انگشت میان
rule of thumb حساب انگشت
gazing stock انگشت نما
dactylagraphy انگشت نگاری
potentilla پنج انگشت
fingerprint اثر انگشت
finger painting نقاشی با انگشت
fingertip نوک انگشت
fingering استفاده از انگشت
fingertips نوک انگشت
fingerprinting اثر انگشت
ring finger انگشت انگشتر
notoriety انگشت نمایی
fingerprinted اثر انگشت
ring fingers انگشت انگشتر
forefingers انگشت شهادت
the first or index finger انگشت نشان
toenails ناخن انگشت پا
forefinger انگشت شهادت
index finger انگشت نشان
index fingers انگشت نشان
the first or index finger انگشت شهادت
forefingers انگشت نشان
fingerprints اثر انگشت
forefinger انگشت نشان
toenail ناخن انگشت پا
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
ring fingers انگشت چهارم دست چپ
indexes نمودار انگشت سبابه
to run over تند انگشت گذاشتن
indexed نمودار انگشت سبابه
tap the door with your fingers انگشت بزنید بدر
phalanges استخوان انگشت گروه
little finger انگشت کوچک دست
pinkie انگشت کوچک دست
the little finger انگشت کوچک کلنج
index نمودار انگشت سبابه
ring finger انگشت چهارم دست چپ
finger mark با انگشت چرک کردن
To take fingerprints. انگشت نگاری کردن
finger play استفاده از انگشت درشمشیربازی
finger print department اداره انگشت نگاری
flagrant انگشت نما رسوا
finger tapping ضربه زنی با انگشت
finger thumb opposition تقابل شست و انگشت
lumbrical ماهیچه انگشت یا پنجه
his hand want's two fingers دستش دو انگشت ندارد
knucklebone استخوان بند انگشت
his hand lack one finger دستش یک انگشت ندارد
hitsu shiubi مفصل انگشت وسط
To finger something. به چیزی انگشت زدن
pettitoes چیز بی ارزش انگشت پا
notoriously بطور انگشت نما
proverbialize انگشت نما کردن
polydactyl چند انگشتی پر انگشت
finger glass فرف انگشت شوئی
nose-picking انگشت کردن در بینی
phalange استخوان انگشت یاپنجه
to make an e. of oneself خود را انگشت نما کردن
toes با انگشت پا زدن یاراه رفتن
toe با انگشت پا زدن یاراه رفتن
poke فشار با نوک انگشت حرکت
phalangeal وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
pizzicato با ضرب نوک انگشت یاناخن
poked فشار با نوک انگشت حرکت
jams گرفتن شکاف کوه با انگشت
pokes فشار با نوک انگشت حرکت
jam گرفتن شکاف کوه با انگشت
finger hold خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
poking فشار با نوک انگشت حرکت
a man's best friends are his ten fingers <proverb> کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
jammed گرفتن شکاف کوه با انگشت
agnus castus پنج انگشت فلفل بری
fingers باندازه یک انگشت میله برامدگی
fingering پنجه گذاری انگشت کاری
lumbrical ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com