Total search result: 201 (4 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
urceolate |
دارای شکم بزرگ و دهانه کوچک |
|
|
Other Matches |
|
oogamous |
دارای یاخته جنسی نر کوچک و متحرک و یاخته ماده بزرگ و غیر متحرک |
macropterous |
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال |
ostiole |
سوراخ یا دهانه کوچک |
Lori Pambak motif |
ترنج لری [پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.] |
peristome |
ردیف دندانههای کوچک درپیرامون دهانه خزه ها |
zooming |
بزرگ و کوچک کردن تصویر |
steatopygic |
دارای کفل بزرگ |
swell butted |
دارای کفل بزرگ |
bustiest |
دارای پستانهای بزرگ |
abdominous |
دارای شکم بزرگ |
throatiest |
دارای گلوی بزرگ |
steatopygous |
دارای کفل بزرگ |
throaty |
دارای گلوی بزرگ |
busty |
دارای پستانهای بزرگ |
chesty |
دارای سینهی بزرگ |
nasute |
دارای منخرین بزرگ |
throatier |
دارای گلوی بزرگ |
gor bellied |
دارای شکم بزرگ |
scale |
کار کردن با حجم کوچک یا بزرگ داده |
case |
کلیدی که حروف را از بزرگ به کوچک تبدیل میکند |
cases |
کلیدی که حروف را از بزرگ به کوچک تبدیل میکند |
industrial |
دارای صنایع بزرگ اهل صنعت |
breast drill |
نوعی دریل دارای مته بزرگ |
pyknic |
دارای شکم بزرگ واندام خپله |
pycnic |
دارای شکم بزرگ واندام خپله |
swelled head |
دارای عقاید بزرگ خود فروش |
case sensitive search |
جستجو برای حساسیت نسبت به بزرگ یا کوچک بودن حرف |
locular |
دارای حفرههای کوچک |
biloicular |
دارای دو اویز کوچک |
crenelated |
دارای کنگرههای کوچک |
lobulation |
دارای مقاطع کوچک |
crenellated |
دارای کنگرههای کوچک |
biloculate |
دارای دو اویز کوچک |
lobulate |
دارای زائده کوچک |
modular |
دارای قسمتهای کوچک |
big bore |
اسلحه دارای کالیبر بزرگ بیش از 220 |
ranking |
دارای مقام بزرگ و عالی رتبه بندی |
tubulous |
دارای گلهای کوچک لولهای |
tubulose |
دارای گلهای کوچک لولهای |
great dane |
نوعی سگ بزرگ وقوی که دارای پوست نرمی است |
billhook |
نوعی کارد بزرگ که دارای نوک برگشته است |
muzzle energy |
انرژی جنبشی پرتابه درلحظه خروج از دهانه که نسبت به دهانه اندازه گیری میشود |
keepers |
ریسمان کوچک وصل به بالای کمان ماهی بزرگ و مجاز برای سید |
ratioing |
کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی |
chute |
چترنجات محوطه کوچک گاو پیش از ورود به میدان بادبان سه گوش بزرگ |
chutes |
چترنجات محوطه کوچک گاو پیش از ورود به میدان بادبان سه گوش بزرگ |
keeper |
ریسمان کوچک وصل به بالای کمان ماهی بزرگ و مجاز برای سید |
Indo-persian rug |
قالی هندی با طرح ایرانی [اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.] |
microprocessor |
UPC با کلمات با اندازه بزرگ که با اتصال یک عدد با بلاکهای سایز کوچک ساخته میشود |
microprocessors |
UPC با کلمات با اندازه بزرگ که با اتصال یک عدد با بلاکهای سایز کوچک ساخته میشود |
elevators |
نشانه دهنده کوچک گرد که در یک Scroll bar که محل شمارا در یک متن یا تصویر بزرگ نشان میدهد |
distribute |
سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی |
distributing |
سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی |
elevator |
نشانه دهنده کوچک گرد که در یک Scroll bar که محل شمارا در یک متن یا تصویر بزرگ نشان میدهد |
distributes |
سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی |
design heuristics |
راهنمایی هایی که به هنگام تقسیم یک مسئله یا برنامه بزرگ به قسمتهای کوچک وکنترل شدنی می توان از انهااستفاده کرد |
zinjanthropus |
شبه انسان دارای ابروی کوتاه و دندان اسیاب بزرگ دوره پلیستوسن سفلی |
I´m as hungry as a horse. |
آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد. |
bayed |
دهانه خلیج دهانه گشاد |
bay |
دهانه خلیج دهانه گشاد |
bays |
دهانه خلیج دهانه گشاد |
baying |
دهانه خلیج دهانه گشاد |
overlaying |
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند |
overlays |
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند |
overlay |
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند |
hungry as a hunter <idiom> |
آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد |
module |
بخش کوچک برنامه بزرگ که در صورت لزوم میتواند مستقل به عنوان یک برنامه کار کند |
modules |
بخش کوچک برنامه بزرگ که در صورت لزوم میتواند مستقل به عنوان یک برنامه کار کند |
normalises |
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک |
normalised |
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک |
normalizes |
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک |
normalising |
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک |
normalize |
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک |
salt bag |
کیسه نمک [بافتی پارچه ای یا زیر و رو و یا بصورت قالیچه کوچک دارای پرز که جهت نگهدای از نکمک یا غلات بافته شده.] |
virtual |
حافظه اصلی خیالی بزرگ که با بارکردن صفخات کوچک تر از حافظه پشتیبان به حافظه موجود ایجاد میشود فقط وقتی که نیاز باشد |
rosette border |
حاشیه گل و بوته [اینگونه حاشیه ها هم بوصرت کاملا متقارن با استفاده از گل های باز شده بزرگ و کوچک و هم بصورت پیچشی قسمت حاشیه را تزئین می کند.] |
ratio print |
عکس بزرگ شده یا کوچک شده به مقیاس معین عکس معادل |
tompion |
دهانه بند لوله توپ دهانه بند |
projection print |
روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری |
flash defilade |
پنهان کردن برق دهانه توپ استتار برق دهانه توپ |
My grandparents are six feet under. <idiom> |
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند. |
megalomania |
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ |
big game |
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری |
museum piece |
آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ] |
fossil |
آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ] |
Mother-daughter boteh design |
طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.] |
Nomatic rugs |
قالی های عشایری و قشقایی [این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.] |
petty cash |
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک |
gemmule |
یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک |
grandparents |
پدر بزرگ یا مادر بزرگ |
grandparent |
پدر بزرگ یا مادر بزرگ |
grandam |
مادر بزرگ ننه بزرگ |
so large |
چندان بزرگ بقدری بزرگ |
widget |
آلت کوچک [ابزار ] [اسباب مکانیکی کوچک] |
cray |
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ |
jigger |
بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک |
increment |
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج |
increments |
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج |
pig board |
تخته کوچک برای موجهای کوچک |
isobare |
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی |
isobars |
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی |
isobar |
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی |
soft shelled |
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم |
cementitious |
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان |
knobble |
برامدگی کوچک گره کوچک |
pannikin |
لیوان کوچک پیمانه کوچک |
ringent |
دارای دهن باز دارای لبان برگشته |
virile |
دارای نیروی مردی دارای رجولیت |
acinaseous |
دارای تخم و بذر دارای تخمدان |
gravel blind |
دارای چشم تار دارای دید کم |
galleried |
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی |
low tension |
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم |
inlets |
دهانه |
inlet |
دهانه |
branching bay |
دهانه |
drowned river mouth |
دهانه |
muzzles |
دهانه |
muzzled |
دهانه |
muzzling |
دهانه |
bay |
دهانه |
nose |
دهانه |
noses |
دهانه |
throats |
دهانه |
throat |
دهانه |
bays |
دهانه |
mouthpieces |
دهانه |
mouthpiece |
دهانه |
baying |
دهانه |
nozzles |
دهانه |
nozzle |
دهانه |
bayed |
دهانه |
embouchure |
دهانه |
mouthless |
بی دهانه |
outfall |
دهانه |
orifices |
دهانه |
orifice |
دهانه |
yoke |
دهانه |
estuaries |
دهانه |
estuary |
دهانه |
mouth |
دهانه |
mouthed |
دهانه |
mouthing |
دهانه |
waterway |
دهانه |
waterways |
دهانه |
mouths |
دهانه |
openings |
دهانه |
triforium |
سه دهانه |
orifice of the stomack |
دهانه |
opening |
دهانه |
jetting |
دهانه |
span |
دهانه |
spanning |
دهانه |
jet |
دهانه |
jetted |
دهانه |
jets |
دهانه |
spans |
دهانه |
drift loading |
دهانه |
port |
دهانه |
muzzle |
دهانه |
spouts |
دهانه |
head |
دهانه |
spout |
دهانه |
spouted |
دهانه |
firth |
دهانه |
spouting |
دهانه |
spanned |
دهانه |
tuyere |
دهانه دم اهنگری |
two necked flask |
بالن دو دهانه |
scuppers |
دهانه فاضلاب رو |
cups |
دهانه اتشفشان |
orifice |
دهانه تنگ |
joint opening |
دهانه یک درز |
scuppering |
دهانه فاضلاب رو |
tuyere |
دهانه لوله |
theoretical span |
دهانه نظری |
orifices |
دهانه تنگ |
cup |
دهانه اتشفشان |
arch span |
دهانه طاق |
three necked flask |
بالن سه دهانه |
beaks |
دهانه لوله |
scupper |
دهانه فاضلاب رو |
clear span |
دهانه ازاد |
beak |
دهانه لوله |
cupped |
دهانه اتشفشان |
scuppered |
دهانه فاضلاب رو |
multi span bridge |
پل چند دهانه |
the span of a bridge |
چشمه یا دهانه پل |
adjacent span |
دهانه متصل |
baying |
دهانه انتن |
bayed |
دهانه انتن |
muzzled |
دهانه لوله |
point bland |
از دهانه لوله |
bay |
دهانه انتن |
mouth of the furnace |
دهانه کوره |
clear span |
دهانه موثر |
outward opening |
دهانه خارجی |
outfall |
دهانه خروجی |
aperture |
دهانه یا سوراخ |
apertures |
دهانه یا سوراخ |
muzzle brake |
دافع دهانه |