English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
men of intellgence دانشمندان مردم باطلاع
Other Matches
literati اهل قلم دانشمندان
publicising اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicize اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicized اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicizes اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicises اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicised اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicizing اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
democracy مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracies مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
plebiscite مردم خواست رای قاطبه مردم
popular مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscites مردم خواست رای قاطبه مردم
to never let yourself get to thinking like them <idiom> نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
home rule حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
afcet la Pour AssociationFrancaise etTechnique CybernetiqueEconomiqe سازمان حرفهای فرانسوی که هدف ان گرد هم اوردن دانشمندان فرانسوی در زمینههای مختلف کامپیوتری است
populations تعداد مردم مردم
population تعداد مردم مردم
technocracy حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracies حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
Pazyryk rug فرش پازیریک [این فرش از قدیمی ترین فرش های بافته شده که در منطقه ای به هم نام در یخچال های طبیعی سیبری می باشد بود. دانشمندان معتقدند محل بافته شدن جایی غیر از سیبری بوده است.]
peopling مردم
peoples مردم
the people مردم
folks مردم
folk مردم
peopled مردم
people مردم
the deaf مردم کر
population [pop.] مردم
public مردم
unsociable مردم گریز
ruck مردم عادی
anarchy خودسری مردم
flower people مردم معتقدبهآئینیکهطرفدارصلحوعشقبودند
popular مردم پسند
rush ازدحام مردم
townsfolk مردم شهری
demography مردم نگاری
rushed ازدحام مردم
rushing ازدحام مردم
popularity مردم پسندی
anthropology مردم شناسی
sociability مردم امیزی
underfed مردم گرسنه
rucks مردم عادی
ombudsmen فریادرس مردم
ombudsman فریادرس مردم
populace توده مردم
the american public مردم امریکا
outside opinion رای مردم
manragora مردم گیاه
people say مردم می گویند
outside opinion عقیده مردم
jawsmith مردم فریب
other people سایر مردم
other people مردم دیگر
land n قوم مردم
lao مردم تایی
laotian مردم تایی
on the tongues of men سر زبان مردم
most people بیشتر مردم
men of intellgence مردم باهوش
many people بسیاری از مردم
the dregs of the people مردم پست
the many بیشتر مردم
the million توده مردم
lowest common denominators مردم پذیر
lowest common denominator مردم پذیر
head counts شمارش مردم
all men همه مردم
all men مردم همه
all men کلیه مردم
anthropometry مردم سنجی
head count شمارش مردم
canaille مردم پست
citizenry مردم تبعیت
mandrake مردم گیاه
unsociability مردم گریزی
the total population همه مردم
the public عموم مردم
the old مردم سالخورده
the offscourings humanity مردم پست
the multitude توده مردم
many people خیلی از مردم
communism مردم داری
population [pop.] تعداد مردم
unsocial مردم گریز
misanthrope مردم گریز
misanthropes مردم گریز
omnibus توده مردم
omnibuses توده مردم
mob انبوه مردم
mobbed انبوه مردم
mobbing انبوه مردم
mobs انبوه مردم
mandate دستور مردم به
public-spirited خیرخواه مردم
demos توده مردم
common : مردم عوام
commoners : مردم عوام
commonest : مردم عوام
corporation گروهی از مردم
corporations گروهی از مردم
mandated دستور مردم به
commons مردم عادی
masses توده مردم
massing توده مردم
plebeian توده مردم
plebeians توده مردم
parade اجتماع مردم
paraded اجتماع مردم
citizenship مردم تبعیت
parades اجتماع مردم
parading اجتماع مردم
Among the people . درمیان مردم
communist مردم گرا
mass توده مردم
hoi polloi توده مردم
mandates دستور مردم به
communists مردم گرا
reputedly در نظر مردم
openly در انظار مردم
public notice آگهی به مردم
mandating دستور مردم به
man in the street <idiom> مردم عادی یا متوسط
To muzzle the people. دهان مردم را بستن
To set people by the ears. مردم را بجان هم انداختن
It benefits the people . فایده اش به مردم می رسد
To arhue ( haggle ) with people . با مردم سروکله زدن
up front جلو چشم مردم
married accommodation جا برای مردم متاهل
No small number of ... تعداد زیادی [از مردم]
Quite a few people ... تعداد زیادی [از مردم]
vulgus مردم طبقه پایین
people of all ranks مردم ازهر طبقه
the rank and file توده مردم عادی
to be a crowd-pleaser مردم نواز بودن
the offscourings humanity طبقه پست مردم
the public [popular] odium تنفر مردم عمومی
open day روزیکهعموم مردم میتوانندازمکانهایخاصیمثلمدرسهیایکموسسهآزادانهبازدیدکنند
the talnet of the country مردم با استعداد کشور
quite a number of people عده زیادی از مردم
seminomad مردم نیمه چادرنشین
self government حکومت به دست مردم
rub shoulders with others با مردم امیزش کردن
ragtag and bobtail توده مردم پست
rabblement توده مردم پست
public spiritedness خیر خواهی مردم
The will of the nation [people] اراده ملت [مردم]
vox populi اراء یا افکار مردم
affray سلب آرامش مردم
finnish زبان مردم فنلاند
civil military action عملیات مردم یاری
folkish وابسته به توده مردم
folklike وابسته به توده مردم
civic action عملیات مردم یاری
korean زبان مردم کره
democracy حکومت قاطبه مردم
democracies حکومت قاطبه مردم
self-government حکومت بدست مردم
morale روحیه افراد مردم
civil affairs عملیات مردم یاری
albanian زبان یا مردم البانی
squadron دستهای از مردم گروه هواپیما
demographer متخصص امار گیری مردم
english speaking people مردم یا ملل انگلیسی زبان
rabble-rousers تحریک کننده توده مردم
lot گروه [توده] از مردم یا چیزها
jute طایفهای از مردم سفلای المان
gadfly ادم مردم ازار مزاحم
head counts تعداد مردم شمرده شده
head count تعداد مردم شمرده شده
He was exciting a riot. مردم را به شورش تحریک می کرد
plebs توده مردم روم قدیم
populism پشتیبانی از حزب مردم درامریکا
castes طبقات مختلف مردم هند
laity مردم غیر روحانی ناشی
The people have got wise to him. مردم دستش را خوانده اند
to sport one's oak در خانه روی مردم بستن
The people protested vocally. صدای مردم درآمد ( اعتراض )
People tend to judge by appearances . عقل مردم به چشمشان است
dark horse <idiom> کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
the t. population کلیه جمعیت همه مردم
stir up a hornet's nest <idiom> باعث عصبانیت مردم شدن
commonalty عوام الناس توده مردم
popular وابسته بتوده مردم خلقی
garrotter راهزنی که مردم راخفه میکند
mass conditioning جهت دادن به توده مردم
crowds بازور وفشارپرکردن انبوه مردم
English مربوط به مردم وزبان انگلیسی
kris خنجر مردم اندونزی و مالایا
larrigan کفش مخصوص مردم جنگلی
none but low people go there جز مردم پست بدانجا نمیرود
crowd بازور وفشارپرکردن انبوه مردم
caste طبقات مختلف مردم هند
mediumism وساطت در میان مردم وارواح
reactions from abroad واکنش مردم در کشورهای خارجی
handbill اعلانی که بدست مردم میدهند
handbills اعلانی که بدست مردم میدهند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com