English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (32 milliseconds)
English Persian
compose درست کردن تصنیف کردن
composes درست کردن تصنیف کردن
Other Matches
author : نویسندگی کردن تالیف و تصنیف کردن
make تصنیف کردن
makes تصنیف کردن
indite تصنیف کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
makes درست کردن ساختن اماده کردن
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
devising درست کردن اختراع کردن
devise درست کردن اختراع کردن
fixes درست کردن پابرجا کردن
mend مرمت کردن درست کردن
integrate کامل کردن درست کردن
integrating کامل کردن درست کردن
to make up درست کردن تکمیل کردن
mended مرمت کردن درست کردن
fix درست کردن پابرجا کردن
adapts جور کردن درست کردن
straighten درست کردن مرتب کردن
straightened درست کردن مرتب کردن
straightening درست کردن مرتب کردن
devises درست کردن اختراع کردن
mends مرمت کردن درست کردن
devised درست کردن اختراع کردن
adapting جور کردن درست کردن
integrates کامل کردن درست کردن
straightens درست کردن مرتب کردن
right درست کردن اصلاح کردن
emending تصحیح کردن درست کردن
emended تصحیح کردن درست کردن
emends تصحیح کردن درست کردن
regulate میزان کردن درست کردن
regulated میزان کردن درست کردن
righted درست کردن اصلاح کردن
regulates میزان کردن درست کردن
regulating میزان کردن درست کردن
emend تصحیح کردن درست کردن
righting درست کردن اصلاح کردن
fettle درست کردن
gully درست کردن
manufactures درست کردن
manufactured درست کردن
manufacture درست کردن
concocts درست کردن
gullies درست کردن
trims درست کردن
to riven laths یا درست کردن
fashioning درست کردن
makes درست کردن
fashioned درست کردن
correcting درست کردن
fashion درست کردن
corrects درست کردن
trim درست کردن
gulleys درست کردن
trimmest درست کردن
to put in to shape درست کردن
concocting درست کردن
make up درست کردن
to fix up درست کردن
fabricating درست کردن
fabricates درست کردن
shapes درست کردن
to erect into درست کردن از
fabricated درست کردن
fabricate درست کردن
indite درست کردن
builds درست کردن
buildings درست کردن
build درست کردن
set right درست کردن
to get up درست کردن
weave درست کردن
weaves درست کردن
concocted درست کردن
fashions درست کردن
concoct درست کردن
fix up درست کردن
set in order درست کردن
to cleanvp درست کردن
redd درست کردن
to put to rights درست کردن
shape درست کردن
clean درست کردن
cleaned درست کردن
adapt درست کردن
to set to rights درست کردن
to set in order درست کردن
cleans درست کردن
correct درست کردن
to set درست کردن
cleanest درست کردن
make درست کردن
to sct aright درست کردن
scramble املت درست کردن
scrambled املت درست کردن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
dress درست کردن لباس
re form دوباره درست کردن
to mill flour ارد درست کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
teams دسته درست کردن
to make something چیزی را درست کردن
image erection درست کردن تصویر
ponds حوض درست کردن
scrambling املت درست کردن
die sink خزینه درست کردن
To put things straight(right). کارها را درست کردن
hedge خاربست درست کردن
reconditions دوباره درست کردن
reconditioned دوباره درست کردن
scrambles املت درست کردن
recondition دوباره درست کردن
hedged خاربست درست کردن
hedges خاربست درست کردن
to toss up زود درست کردن
team دسته درست کردن
manipulated با دست درست کردن
manipulate با دست درست کردن
dowel میخچه درست کردن
exacted تحمیل کردن بر درست
exact تحمیل کردن بر درست
manipulates با دست درست کردن
railroads پاپوش درست کردن
stage craft فن درست کردن نمایش
pond حوض درست کردن
dresses درست کردن لباس
vint درست کردن یا ریختن
strike off بی زحمت درست کردن
manipulate با استادی درست کردن
manipulated با استادی درست کردن
orthoepy فن درست تلفظ کردن
exacts تحمیل کردن بر درست
corn popping درست کردن چس فیل
blow down بافوت درست کردن
manipulates با استادی درست کردن
frame پاپوش درست کردن
roughcast اجمالا درست کردن
railroad پاپوش درست کردن
organizes تشکیلات دادن درست کردن
spell املاء کردن درست نوشتن
spelled املاء کردن درست نوشتن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
geometrize با قواعد هندسی درست کردن
to put up زنانه درست کردن جادادن
he is blowing glass شیشه را با فوت درست کردن
agree ترتیب دادن درست کردن
to play up درست و حسابی بازی کردن
spells املاء کردن درست نوشتن
extemporizing بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
rig با خدعه وفریب درست کردن
organising تشکیلات دادن درست کردن
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
rigged با خدعه وفریب درست کردن
vault گنبد یاطاق درست کردن
vaults گنبد یاطاق درست کردن
organises تشکیلات دادن درست کردن
to put up ones hair مویاگیس خودرازنانه درست کردن
top a gap رخنهای راگرفتن درست کردن
extemporizes بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organize تشکیلات دادن درست کردن
to check up درست رسیدگی یاحساب کردن
agreeing ترتیب دادن درست کردن
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
rigs با خدعه وفریب درست کردن
agrees ترتیب دادن درست کردن
organizing تشکیلات دادن درست کردن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
to tick کار کردن به نحوه ویژه یا درست
to set up somebody [for something] پاپوش درست کردن برای کسی
to frame someone پاپوش درست کردن برای کسی
addled <adj.> گیج و ناتوان در درست فکر کردن
to roll a huge snowball گلوله بزرگی از برف درست کردن
To fake an oil – painting . یک تابلوی نقاشی قلابی درست کردن
to spin out امتداد دادن مفصلا درست کردن
orthopaedic مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
straight from the horse's mouth <idiom> درست از خود شخص نقل قول کردن
melodramatist کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
osteoclasis استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
to tuck in a child پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
pullicate پارچهای که برای درست کردن دستمال رنگی بکارمیرود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com