Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 185 (9 milliseconds)
English
Persian
fall behind
<idiom>
درمانده از ادامه راه
Other Matches
insolvent
درمانده
helpless
درمانده
forlorn
درمانده بی کس
to be at a loss
درمانده بودن
an insolvent merchant
بازرگان درمانده
prostrating
درمانده وبیچاره شدن
to stop payment
درمانده یا ورشکست شدن
prostrate
درمانده وبیچاره شدن
prostrated
درمانده وبیچاره شدن
prostrates
درمانده وبیچاره شدن
hold over
به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
continuation
ادامه
going on
ادامه
continuance
ادامه
resumption
ادامه
continuation line
خط ادامه
go on
<idiom>
ادامه دادن
continuation card
کارت ادامه
to take up
ادامه دادن
continuant
ادامه دهنده
continuable
قابل ادامه
bring on
ادامه دادن
furthering
ادامه دادن
to drag on or out
ادامه دادن
furthers
ادامه دادن
keep up
<idiom>
ادامه دادن
hold good
<idiom>
ادامه دادن
hang on
<idiom>
ادامه دادن
go along
<idiom>
ادامه دادن
over run
ادامه به کاردادن
furthered
ادامه دادن
continuative
ادامه دهنده
to follow
ادامه دادن
to continue
ادامه دادن
take up
ادامه دادن
for a continuance
برای ادامه
to carry on
ادامه دادن
keep on
ادامه دادن
to keep on
ادامه دادن
hold on
ادامه دادن
to run on
ادامه داشتن
run on
ادامه دادن
discontinuation
عدم ادامه
discontinuance
عدم ادامه
continue statement
حکم ادامه
further
ادامه دادن
extend
ادامه دادن
keep
ادامه دادن
continue
ادامه دادن
reopened
ادامه دادن
continues
ادامه دادن
reopen
ادامه دادن
keeps
ادامه دادن
carry on
ادامه دادن
discontinued
ادامه ندادن
discontinuing
ادامه ندادن
duration
مدت ادامه
discontinue
ادامه ندادن
extending
ادامه دادن
reopens
ادامه دادن
discontinues
ادامه ندادن
extends
ادامه دادن
reopening
ادامه دادن
carry-on
ادامه دادن
sustaining
نگهدارنده ادامه دهنده
keep the home fires burning
<idiom>
اجازه ادامه دادن
go head
ادامه بدهید بفرماید
inability to box
ناتوان از ادامه دادن
to set on
با زور ادامه دادن
viability
امکان ادامه حیات
contd
مخفف ادامه یافته
transattack period
مدت ادامه تک اتمی
follow-through
ادامه حرکت پس از ضربه
time in
ادامه بازی پس از توقف
shorthanded
ادامه با بازیگر کمتر
dash
مسیری را ادامه دادن
dashes
مسیری را ادامه دادن
live on
بزندگی ادامه دادن
to press ahead with
با زور ادامه دادن
dashed
مسیری را ادامه دادن
dwell at
به تیراندازی ادامه دادن
thwart
ادامه دادن یا کشیدن
thwarted
ادامه دادن یا کشیدن
track
ادامه گوی در مسیربولینگ
continuation
عمل ادامه دادن
bide
بکاری ادامه دادن
continuator
ادامه دهنده مستمر
detainer
حکم ادامه توقیف
tracked
ادامه گوی در مسیربولینگ
tracks
ادامه گوی در مسیربولینگ
follow-throughs
ادامه حرکت پس از ضربه
dwell at
اتش را ادامه دادن
robust
که کار را پس از خطا ادامه میدهد
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
extrapolations
ادامه روند تعمیم دهی
topspin
ادامه حرکت چرخش توپ
touch in goal line
ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
extrapolation
ادامه روند تعمیم دهی
keep up with
<idiom>
به شکل قبل ادامه دادن
viability
قدرت ادامه زندگی پس از تولد
resuming
چکیده کلام ادامه یافتن
give someone the green light
<idiom>
اجازه ادامه به کار رادادن
i took up where he left
از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
resumes
چکیده کلام ادامه یافتن
resumed
چکیده کلام ادامه یافتن
resume
چکیده کلام ادامه یافتن
run
دوام یافتن ادامه دادن
Gothic Survival
[ادامه عنصر سبک گوتیک]
maintained
ابقا کردن ادامه دادن
hang on
ادامه دادن دوام داشتن
border break
ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
Keep moving!
ادامه بده
[بدهید ]
به راه!
maintrain
ادامه دادن عقیده داشتن
maintain
ابقا کردن ادامه دادن
robustly
که کار را پس از خطا ادامه میدهد
maintains
ابقا کردن ادامه دادن
go on
سخن خود را ادامه دهید
runs
دوام یافتن ادامه دادن
discounting match
ادامه ندادن به مسابقه کشتی
continue port/starboard
چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
pick up
<idiom>
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
I can't go on any longer.
من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
to keep the field
جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
to rumble on
[British E]
ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
There's more to come.
<idiom>
باز هم هست.
[هنوز ادامه داره]
resumptive
ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
pull off
باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
continuous
آنچه بدون توقف ادامه یابد
run on
ادامه دادن متن بدون توقف
border break
ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
There's no need to elaborate.
لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
inviable
عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
long haul
<idiom>
مدت درازی بین کاری که ادامه داد
let (something) ride
<idiom>
ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
head pole
تیری که از پشت اسب تاکنارسرش ادامه دارد
supersedeas
دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری
play out one's option
ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
carry one's bat
تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
set in
<idiom>
تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد
extend
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
to continue one's progress
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
extends
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extending
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
increment
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
increments
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
down
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
recoverable error
نوع خطا که امکان ادامه اجرای برنامه پس ازرویدادن ان میدهد
heavy and light system
روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
attention code
حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
privileged
مجاز به ادامه مسیر و گرفتن سرعت درصورت رسیدن قایق دیگر به ان
enjambment
دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
redundancies
اتصالات اضافی بین نقاط که امکان ادامه عملیات در حین خرابی میدهد
redundancy
اتصالات اضافی بین نقاط که امکان ادامه عملیات در حین خرابی میدهد
waiting state
وضعیت کامپیوتر که در آن برنامه درخواست ورودی یا سیگنال میکند پیش از ادامه اجرا
ionosphere
قسمتی از فضای جوزمین که از ارتفاع 52 میل شروع میشود و تا00022میل ادامه دارد
tenant by sufference
مالک معترض اونشود و تصرفش ادامه پیداکند این عنوان به او اطلاق میشود
recovery
نرم افزاری که به طورخودکارپس ازبروزخطا کارکندبرای اطمینان یافتن ازاینکه سیستم عملیات را ادامه میدهد
recoveries
نرم افزاری که به طورخودکارپس ازبروزخطا کارکندبرای اطمینان یافتن ازاینکه سیستم عملیات را ادامه میدهد
bench check
ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
hitch and go
نوعی پاس که گیرنده بجلو می دود و به سمت دیگر می چرخد و باز به جلو ادامه میدهد
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
robustness
توانایی سیستم برای ادامه کار کردن حتی با وجود خطا در حین اجرای برنامه
backward chaining
روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
boostrap operation
عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
To stay the course .
تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
lock on
قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
The main road bears to the right.
این جاده اصلی به کمی راست
[مورب در سمت راست]
ادامه دارد.
hidden momentum of population growth
نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
filed
زمینه اصلی فرش
[که عموما تا قسمت حاشیه ادامه یافته و در بعضی از فرش ها کل بافت را در بر می گیرد.]
ascii
رشتهای از حروف ASCII که در ادامه کد ASCII صفر را به عنوان بیان کننده انتهای رشته دارا می باشند
There's more to come.
<idiom>
هنوز تموم نشده.
[هنوز ادامه داره]
sustain
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
bimestrial
هر دوماه یکبار دوماه ادامه یابنده
sustains
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
quamdiu bene se gesserit
تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
to follow up
ادامه دادن قوت دادن
extender
توسعه دهنده ادامه دهنده
os/
سیستم عامل چندکاره برای کامپیوترهای PC ساخت IBM و ماکروسافت که ساخت آن توسط IBM ادامه دارد تا تغییری در ویندوز ماکروسافت باشد
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
continues
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com