English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
perverse verdict درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
Other Matches
misdirection در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
coroner مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroners مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
get wise to something/somebody <idiom> درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
We must inquire into this matter. درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
comments نکات
minuitae نکات جزئی
nugae نکات جزئی
high lights نکات مهم
high light نکات برجسته یا جالب
nuances اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuance اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
queued فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queue فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queues فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
sequential access فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herrings شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
commenting نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commented نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
comment نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
reversing روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
talk up <idiom> صحبت درمورد
in on <idiom> اطلاعاتی داشتن درمورد
what about <idiom> چطور(درمورد چیزی)
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
smoke out <idiom> درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
use one's head/bean/noodle/noggin <idiom> عمیقا فکر کردن درمورد
To be biased (prejudiced). درمورد چیزی تعصب داشتن
get the goods on someone <idiom> فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
search one's soul <idiom> کنکاش کردن درمورد بی گناهی کسی
give someone the benefit of the doubt <idiom> همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
food for thought <idiom> درمورد چیز باارزش فکر کردن
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
freeboard حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
monomaia جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
tie up <idiom> تمام مدت درمورد کسی حرف زدن
To be patient with someone . درمورد کسی صبر وشکیبائی نشان دادن
circular فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
achloropsia نوعی نابینایی درمورد رنگها مخصوصا رنگ سبز
context sensitive help key کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
presentation graphics گرافیک تجاری با کیفیت بالا که روی نکات مطرح شده بامدیریت در زمینه طرح ها وبودجه ها تکیه خاصی دارد نگاره سازی نمایشی
aerostatics علمی که درمورد گازها درحالت سکون و تعادل بحث میکند
demarche عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
target dossiers پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
judicial قضایی
judiciary قضایی
jurisdiction قضایی
juridical قضایی
juratory قضایی
jural قضایی
let go <idiom> به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
jurisdiction حوزهء قضایی
miscarriage of justice اشتباه قضایی
miscarriages of justice اشتباه قضایی
legal aid معاضدت قضایی
law court دادگاه قضایی
law courts دادگاه قضایی
legal شرعی قضایی
litigation دعوی قضایی
judiciary قوه قضایی
judicial circumstantial evidence اماره قضایی
judicial settlement حل اختلاف قضایی
institution تاسیس قضایی
presumption juris tantum اماره قضایی
judicature قوه قضایی
legal suit تعقیب قضایی
quasi judicial شبه قضایی
law agent نماینده قضایی
legal assistance مشاوره قضایی
the rule of law تامین قضایی
rogatory نیابت قضایی
precedents رویه قضایی
precedent رویه قضایی
judicature حوزه قضایی
judicial assistance معاضدت قضایی
judicial settlement تسویه قضایی
judicial delegation تفویض قضایی
judicial immunity مصونیت قضایی
judicial precedent رویه قضایی
referendum حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
extrajudicial خارج ازصلاحیت قضایی
justiciar مامور قضایی عالیرتبه
legal advice مشورت یا نظر قضایی
sub judice بدون تصمیم قضایی
enforcement of judgement اجرای احکام قضایی
district attorneys بازپرس بخش قضایی
district attorney بازپرس بخش قضایی
cw system سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
circuits حوزه قضایی یک قاضی دور
circuit حوزه قضایی یک قاضی دور
adjudge با حکم قضایی فیصل دادن
Soc ازادی دراخذ تصمیم قضایی
proetor متصدی امور قضایی وکشوری
legal assistance کمکهای قضایی شرح علایم
dictum گفته افهار نظر قضایی
dictums گفته افهار نظر قضایی
issued صادر کردن
issues صادر شدن
issues صادر کردن
promulge صادر کردن
send out صادر کردن
issued صادر شدن
issuant صادر کننده
issuable صادر کردنی
emitting صادر کردن
emanate صادر شدن
emanated صادر شدن
emanates صادر شدن
emanating صادر شدن
emanative صادر شونده
outgoing صادر شونده
exporters صادر کننده
emitted صادر کردن
emits صادر کردن
emit صادر کردن
export صادر کردن
exported صادر کردن
exporting صادر کردن
pronounce صادر کردن
pronounces صادر کردن
exporter صادر کننده
issue صادر کردن
issue صادر شدن
letters rogatory نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
rogatory letters نامه محتوی تفویض نیابت قضایی
full power اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
notice board 1-تخته نصب شده در دیوار که نکات مهم روی آن قرار می گیرند. 2-نوعی تخته آگهی که پیام به کاربران نصب میشود
originator صادر کننده پیام
re export دوباره صادر کردن
issuing bank بانک صادر کننده
certificate گواهی صادر کردن
originators صادر کننده پیام
to export something [from / to a country] صادر کردن [به یا از کشوری]
warrantor صادر کننده warrant
pass a sentence حکم صادر کردن
certificates گواهی صادر کردن
issue a warning اخطار صادر کردن
to issue instructions دستور صادر کردن
cadres واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
sokeman فرد ساکن حوضه قضایی لرد یا امیر
cadre واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
pan در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan- در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pans در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
underwritten پذیره نویسی صادر کردن
issuing authority [body] مرجع [اداره] صادر کننده
underwrites پذیره نویسی صادر کردن
underwriting پذیره نویسی صادر کردن
underwrote پذیره نویسی صادر کردن
underwrite پذیره نویسی صادر کردن
ago : صادر شدن پیش رفتن
to smuggle out قاچاقی صادر کردن یافرستادن
judge made law نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
exegeses تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
coroner هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
coroners هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
exegesis تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
immunity به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
chartering پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
summary judgment حکمی که علیه ضامن صادر میشود
charters پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
broadcasts پیامی که در شبکه به همه صادر شود
chartered پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
charter پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
broadcast پیامی که در شبکه به همه صادر شود
congregationalism استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
concurrent jurisdiction رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
knight marshal کسیکه در خانواده سلطنتی دارای برخی مامریتهای قضایی باشد
permission اجازه کاربر خاص برای دستیابی به منابع اشتراکی یا قضایی از دیسک
prohibition حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
psephism حکمی که بموجب رای مجلس صادر میشد
legalism اعتقاد به این که کلیه مسائل باید از طرق قضایی وحقوقی حل و فصل شود
confirming house موسسه تجارتی واسطه میان خریدار و صادر کننده
dock receipt رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
protests واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
judgement dept بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
passes صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
protested واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
protesting واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
protest واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
callable bond نوعی قرضه که صادر کننده حق بازخرید ان را قبل ازموعد اسمی ندارد
debenture bond برگهای که پشتوانه ان فقط اعتبار صادر کننده است سهم قرضه
interrupt لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupting لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
underwriter صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
interrupts لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com