Dictiornary-Farsi | دروغ بافتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
to forge a lie	دروغ بافتن


Search result with all words

trump up	دروغ بافتن تهمت زدن
Other Matches

inweave	باهم بافتن درهم بافتن
perjurer	کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
rouser	دروغ شاخدار دروغ خیلی بزرگ
fibs	دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbed	دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbing	دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fib	دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
perjury	قسم دروغ گواهی دروغ
fabricating	بافتن
knit	بافتن
interweaving	با هم بافتن
tine	بافتن
fabricates	بافتن
fabricated	بافتن
fabricate	بافتن
knits	بافتن
entwining	بافتن
entwines	بافتن
entwined	بافتن
entwine	بافتن
interweave	با هم بافتن
interweave	در هم بافتن
braids	بافتن
braid	بافتن
interlace	در هم بافتن
braided	بافتن
weaves	بافتن
interwove	در هم بافتن
interwove	با هم بافتن
weave	بافتن
interweaving	در هم بافتن
interweaves	در هم بافتن
interweaves	با هم بافتن
inwind	بافتن
interlace	در هم امیختن در هم بافتن
raddle	درهم بافتن
intwine	درهم بافتن
pleach	درهم بافتن
tat	نوارتوری بافتن
to chop logic	منطق بافتن
compacts	ریز بافتن
carpet weaving	بافتن فرش
compacting	ریز بافتن
interlocking	حلقوی بافتن
compacted	ریز بافتن
compact	ریز بافتن
interlock	درهم بافتن
interlocks	درهم بافتن
interlocking	درهم بافتن
interlocked	درهم بافتن
tresses	بافتن طره کردن
tat	توری حاشیه بافتن
tress	بافتن طره کردن
twill	پارچه جناغی بافتن
twine	پیچ بهم بافتن
twined	پیچ بهم بافتن
twining	پیچ بهم بافتن
twines	پیچ بهم بافتن
plat	نقشه کشیدن بافتن گیسو
to knit up	بوسیله بافتن تعمیرکردن بپایان رساندن
the next process is weaving	عمل یا مرحله بعداز بافتن است
crocheting	بامیل سرکج بافتن قلابدوزی کردن
crochets	بامیل سرکج بافتن قلابدوزی کردن
crochet	بامیل سرکج بافتن قلابدوزی کردن
crocheted	بامیل سرکج بافتن قلابدوزی کردن
strands	بهم بافتن وبصورت طناب دراوردن
strand	بهم بافتن وبصورت طناب دراوردن
junk	ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود
calumnies	دروغ
lies	دروغ
equivocation	دروغ
fibster	دروغ گو
lied	دروغ
untrue	دروغ
lie	دروغ
perjurious	دروغ
falsehoods	دروغ
falsehood	دروغ
calumny	دروغ
fibs	دروغ
false	دروغ
fib	دروغ
fables	دروغ
fibbed	دروغ
fibbing	دروغ
fable	دروغ
false accusation	دروغ
falsity	دروغ
to lie in one's throat	دروغ شاخدارگفتن
it proved false	دروغ درامد
it proved false	دروغ بود
A pack of lies .	یک مشت دروغ
jack o' lantern	دروغ نور
fairy tale	دروغ شاخدار
jactitation	دعوی دروغ
white lies	دروغ سفید
false oath	سوگند دروغ
false oath	قسم دروغ
falseness	دروغ بودن
white lies	دروغ مصلحتآمیز
fictitiousness	بخودبستگی دروغ
in reproof of lying	درنکوهش دروغ
white lie	دروغ سفید
jactation	دعوی دروغ
fairy tales	دروغ شاخدار
swearword	قسم دروغ
taradiddle	دروغ کوچک
tarradiddle	دروغ کوچک
to invent stories	دروغ ساختن
A transparent (blatant)lie.	دروغ شاخدار
to give the lie to	دروغ در اوردن
they suspect him of lying	دروغ باومیبرند
to spin yarns	دروغ ساختن
ruise	اخبار دروغ
thumper	دروغ شاخدار
pseudology	دروغ گویی
fairy tales	دروغ شگفتانگیز
fairy tale	دروغ شگفتانگیز
lay to	دروغ گفتن
lie detector	دروغ سنج
pathometer	دروغ سنج
disinformation	دروغ پراکنی
to tell a lie	دروغ گفتن
pseudologia fantastica	دروغ پردازی
belied	دروغ گفتن
whiff	دروغ گفتن
fiction	وهم دروغ
falsehoods	سخن دروغ
falsehood	سخن دروغ
falsely	بطور دروغ
belie	دروغ گفتن
prevaricating	دروغ گفتن
fictions	وهم دروغ
belying	دروغ گفتن
gab	دروغ گفتن
equivocate	دروغ گفتن
prevaricates	دروغ گفتن
equivocates	دروغ گفتن
equivocating	دروغ گفتن
prevaricate	دروغ گفتن
prevaricated	دروغ گفتن
weasel	دروغ گفتن
lies	:دروغ گفتن
lied	:دروغ گفتن
lie	دروغ گفتن
bung	ساقی دروغ
equivocated	دروغ گفتن
bungs	ساقی دروغ
bunging	ساقی دروغ
leasing	دروغ گویی
bunged	ساقی دروغ
belies	دروغ گفتن
weasels	دروغ گفتن
perjures	سوگند دروغ خوردن
perjure	شهادت دروغ دادن
perjure	قسم دروغ خوردن
perjure	گواهی دروغ دادن
to lie like a gasmeter	دروغ بزرگ گفتن
to forswear oneself	سوگند دروغ خوردن
lie detector	دستگاه کشف دروغ
travellers tell fine tales	جهاندیده بسیارگوید دروغ
perjuring	سوگند دروغ خوردن
bouncer	دروغ بزرگ وفاحش
bouncers	دروغ بزرگ وفاحش
to persuade oneself	به خود دروغ گفتن
forswear	سوگند دروغ خوردن
forswearing	سوگند دروغ خوردن
plumper	دروغ صرف سقوط
forswears	سوگند دروغ خوردن
perjure	سوگند دروغ خوردن
white lie <idiom>	دروغ مصلحت آمیز
A white lie .	دروغ مصلحت آمیز
white lie	دروغ مصلحت آمیز
whiff	دروغ در چیزی گفتن
perjuring	شهادت دروغ دادن
he tipped me the traveller	دروغ بمن گفت
falsism	سخن دروغ و بی مزه
he scorns to lie	از دروغ گفتن عاردارد
to swore falsely	سوگند دروغ خوردن
manswear	سوگند دروغ خوردن
he lied to me	بمن دروغ گفت
fabulously	بشکل افسانه یا دروغ
perjuring	قسم دروغ خوردن
perjures	گواهی دروغ دادن
false witness	گواهی یاشهادت دروغ
perjuring	گواهی دروغ دادن
perjures	قسم دروغ خوردن
perjures	شهادت دروغ دادن
it sounds false	دروغ بنظر میرسد
disbelieve	اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieved	اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieves	اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
belied	دروغ دراوردن خیانت کردن
She is a habitual liar.	روی عادت دروغ می گوید
plumper	فربه کننده دروغ محض
jactitation of marriage	دعوی دروغ نسبت به زناشویی
belying	دروغ دراوردن خیانت کردن
it seems to me he is lying	بنظرم میرسد دروغ میگوید
forsworn	سوگند دروغ یاد کرده
disbelieving	اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن