English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
to walk on eggshells <idiom> در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
Other Matches
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
somebody's days are numbered <idiom> نومید بودن کسی در موقعیتی
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
look after مراقب بودن
look out <idiom> مراقب بودن
to keep watch مراقب بودن
see after مراقب بودن
to keep a look مراقب بودن
watch out مراقب بودن
look after someone <idiom> مراقب کسی بودن
weigh one's words <idiom> مراقب صحبت بودن
watch one's time مراقب فرصت بودن
attend to someone <idiom> مراقب کسی بودن
looks فاهر بنظرامدن مراقب بودن
(keep/have one's) ear to the ground <idiom> بادقت مراقب اطراف بودن
look فاهر بنظرامدن مراقب بودن
minds تذکر دادن مراقب بودن
mind تذکر دادن مراقب بودن
minding تذکر دادن مراقب بودن
looked فاهر بنظرامدن مراقب بودن
to take care of somebody [something] مراقب کسی [چیزی] بودن
to be on one's track مراقب حال کسی بودن
take care of <idiom> مراقب چیزی یا کسی بودن
To be all eyes. To watch like a hawk. چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
measure 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
pitot pressure فشار برخورد هوا که به منظور اندازه گیری سرعت هوا بکار میرود
fit اندازه بودن
fits اندازه بودن
fittest اندازه بودن
to fit like a glove درست اندازه بودن
to be [as] poor as a church mouse <idiom> بیش از اندازه تنگدست بودن
overabound بیش از اندازه فراوان بودن
incommensurateness بی اندازه بودن عدم مقیاس مشترک
to be at full stretch تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
bathyconductograph وسیله اندازه گیری میزان هادی بودن اب
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
channeled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
where درچه موقعیتی
situational tests ازمونهای موقعیتی
to turn the scales سرنوشت ساختن [موقعیتی]
to be the clincher سرنوشت ساختن [موقعیتی]
to go wrong خراب شدن [موقعیتی]
to have a knock back عقب نشینی کردن [در موقعیتی]
angle اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angles اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it. <proverb> اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
combinatorial explosion موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
to get a general idea of something فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
typefaces اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typeface اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
balance earth works یک اندازه بودن حجم خاک برداری با حجم خاک ریزی در یک کارگاه
flag فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
flags فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
analogue نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
analog نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
initialed موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
go-getter <idiom> شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
initialing موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
entry موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
initialling موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
individual فردی
subjective فردی
individuals فردی
So much for our holiday. این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
environments موقعیتی در سیستم کامپیوتر مربوط به همه ثباتها و محلهای حافظه
That's the end of our holiday. این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
environment موقعیتی در سیستم کامپیوتر مربوط به همه ثباتها و محلهای حافظه
vigilante مراقب
vigilantes مراقب
surveillant مراقب
observer مراقب
observers مراقب
wide awake مراقب
vigilant مراقب
alert مراقب
lookout مراقب
care giver مراقب
alerted مراقب
alerts مراقب
watch ful مراقب
observant مراقب
quivive مراقب
oper eyed مراقب
lookouts مراقب
attended با مراقب
watcher مراقب
wide-awake مراقب
watchers مراقب
ontogency تکوین فردی
hexastich قطعه شش فردی
patterns خصوصیات فردی
pattern خصوصیات فردی
ontogenesis پدیدایی فردی
personalism فلسفه فردی
intraindividual درون فردی
personal right حقوق فردی
intrapersonal درون فردی
individual differences تفاوتهای فردی
personal tempo اهنگ فردی
individuality وجود فردی
ontogeny پدیدایی فردی
single entry حسابداری فردی
individual ownership مالکیت فردی
personal pace اهنگ فردی
Every individual in the society should . . . هر فردی درجامعه با ید ...
libertarians طرفدارازادی فردی
interpersonal coherence انسجام بین فردی
individualization فردی ساختن
idiosyncrasies خصیصه فردی
individual responsibility مسئوولیت فردی
interpersonal میان فردی
libertarian طرفدارازادی فردی
interindividual میان فردی
idiosyncrasy خصیصه فردی
watchful موافب مراقب
onlooker مراقب تماشاگر
watchman پاسدار مراقب
watch it <idiom> مراقب باش
watch man پاسبان مراقب
i was on the watch for it مراقب ان بودم
watchmen پاسدار مراقب
onlookers مراقب تماشاگر
tenty مراقب موافب
scrutator مراقب موشکاف
automatic controller مراقب خودکار
watchfulness مراقب پاسدار
attended operation عملکرد با مراقب
unattended operation عملکردبی مراقب
unattended operation عملکرد بی مراقب
aptitude test ازمون قابلیت فردی
aptitude tests ازمون قابلیت فردی
interpersonal conflict تعارض میان فردی
individual demand schedule جدول تقاضای فردی
pinned عدد شناسایی فردی
personal data sheet برگه اطلاعات فردی
pin عدد شناسایی فردی
autecology بوم شناسی فردی
pinning عدد شناسایی فردی
unit نفر عدد فردی
units نفر عدد فردی
libertarianism طرفداری از ازادی فردی
personal distribution توزیع درامد فردی
patterns الگو صفات فردی
individualism اصول استقلال فردی
pattern الگو صفات فردی
collisions برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision برخورد کردن برخورد تصادف کردن
pinch pennies <idiom> مراقب پوست خودبودن
in the charge of <idiom> تحت مراقب یا نظارت
highbinder جاسوس یا مراقب دیگری
individual اختصاصی فردی یک نفر سرباز
depersonalization توجه نکردن به هویت فردی
streaky دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streakiest دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streakier دارای اخلاق وخصوصیات فردی
individuals اختصاصی فردی یک نفر سرباز
processor ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage اندازه گیر اندازه گرفتن
gage اندازه وسیله اندازه گیری
synchronizing limiter لامپ مراقب همزمان سازی
Keep an eye on the children. چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
chandler فردی که تدارکات کشتی راانجام میدهد
IRA مخفف حساب پس انداز بازنشستگی فردی
individualism اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
size 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
watch/mind one's P's and Q's <idiom> مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
individualized منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualised منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
data clerk فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
miscegenation ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
individualizing منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualising منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualize منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualises منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualizes منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
centred شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centers شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
duenna زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
centre شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
accommodation bill براتی که جهت کمک یا ضمانت فردی تهیه میگردد
libertarian طرفدارآزادی [جدا از حکم دولت] فردی [فلسفه] [سیاست]
security specialist فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
administrators شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
administrator شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
maintenance مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com