Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (7 milliseconds)
English
Persian
stand easy
در جا راحت باش بایستید
Other Matches
Please stand up !
لطفا" بایستید !
placid
راحت
cosier
راحت
eases
راحت
cosiness
راحت
cozy
راحت
beforehand
راحت
easing
راحت
home like
راحت
homelike
راحت
cosies
راحت
cosiest
راحت
cosy
راحت
comforted
راحت
comforting
راحت
comforts
راحت
snug
راحت
cuddly
راحت
cosey
راحت
coziest
راحت
cozies
راحت
cozier
راحت
comfort
راحت
eased
راحت
tranquility
راحت
comfortable
راحت
tranquillity
راحت
cushier
راحت
cushiest
راحت
cushy
راحت
ease
راحت
convenient
راحت
commodiously
بطور راحت
bed of roses
وضع راحت
aforehand
اماده راحت
accomodating
راحت موافق
Relax!
راحت باش!
indolence
راحت طلبی
light handed
اسان راحت
show up
<idiom>
راحت دیدن
sportswear
لباس راحت
set at ease
راحت کردن
stand easy
در جا راحت باش
parade rest
راحت باش
lay on your oars
راحت باش
easy circumstances
زندگی راحت
to be at ease
راحت نبودن
cozily
بطور راحت
couthie
راحت ومطبوع
to lie down
راحت کردن
to send to glory
راحت کردن
to take one's rest
راحت کردن
to set at ease
راحت کردن
relieving
راحت کردن
relieves
راحت کردن
relieve
راحت کردن
rest
راحت باش
breaks
راحت باش
easy chair
صندلی راحت
easy chairs
صندلی راحت
straightest
راحت مرتب
straighter
راحت مرتب
straight
راحت مرتب
well
راحت بسیارخوب
snug
راحت واسوده
break
راحت باش
rests
راحت باش
wells
راحت بسیارخوب
fall up
در جا راحت باش کردن
dismass
به راحت باش رفتن
easy
<adj.>
راحت
[آسان گیر]
halt
راحت باش کردن
Please make yourself comfortable.
لطفا" راحت باشید
You neednt worry . Dont bother your head.
خیالت راحت باشد
leave alone
<idiom>
راحت گذاشتن (شخصی)
With an easy mind (conscience).
با خیال (وجدان ) راحت
humane killer
تپانچه راحت کشی
snugly
بطور دنج یا راحت
to take one's ease
راحت شدن یا بودن
halts
راحت باش کردن
ease
اسودگی راحت کردن
eases
اسودگی راحت کردن
easing
اسودگی راحت کردن
well lodged
دارای منزل راحت
eased
اسودگی راحت کردن
easy-going
<adj.>
راحت
[آسان گیر]
relaxed
<adj.>
راحت
[آسان گیر]
easygoing
<adj.>
راحت
[آسان گیر]
jettison
از شر چیزی راحت شدن
jettisoned
از شر چیزی راحت شدن
jettisoning
از شر چیزی راحت شدن
halted
راحت باش کردن
cuddle
در بستر راحت غنودن
jettisons
از شر چیزی راحت شدن
accommodatingly
بطور موافق راحت
cuddled
در بستر راحت غنودن
cuddles
در بستر راحت غنودن
I'm uneasy about it.
من باهاش راحت نیستم.
cuddling
در بستر راحت غنودن
To set someones mind at ease.
خیال کسی را راحت کردن
to sleep sound
خواب راحت یاسنگین رفتن
loped
چهارنعل طبیعی و راحت اسب
out of one's hair
<idiom>
ازشر کسی راحت شدن
lope
چهارنعل طبیعی و راحت اسب
alights
راحت کردن تخفیف دادن
alighting
راحت کردن تخفیف دادن
alighted
راحت کردن تخفیف دادن
fall up
درجا راحت باش بر هم زدن صف
loping
چهارنعل طبیعی و راحت اسب
easement
راحت شدن از درد منزل
homey
راحت واسوده خانه دار
lopes
چهارنعل طبیعی و راحت اسب
alight
راحت کردن تخفیف دادن
cosily
بطور راحت بطورگرم ونرم
coil up
تجمع ستون در راحت باش
I feel relieved because of that issue!
خیال من را از این بابت راحت کردی!
to sleep like a baby
<idiom>
مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
end in itself
<idiom>
مکان کافی برای راحت بودن
pipe down
راحت باش دادن ساکت شدن
Dont stand on ceremony.
تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
She is comfortably off.
ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
This car can hold 6 persons comefortably.
دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
on easy street
<idiom>
پول کافی برای زندگی راحت داشتن
burke
بطوراهسته وغیر مستقیم از شرکسی راحت شدن
lethal chamber
اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
no joy without a
نوش بانیش است راحت محض میسرنشودنیست به صامی
give someone enough rope and they will hang themself
<idiom>
به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
flagging
قرار دادن یک نشانگر در یک موضوع تا بعداگ راحت پیدا شود
visualization
تبدیل اعداد یا داده به صورت گرافیکی که راحت تر قابل فهم باشد
When we get this project off the ground we can relax.
وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
users
زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
Gezellig
<adj.>
دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
user
زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
manager
نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
suitcases
نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
suitcase
نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
managers
نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
conveniency
راحت- اسایش- راه دست-اسوده- وسیله اسایش یاراحت- مستراح
MMI
سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای اینکه کاربر راحت تر با ماشین ارتباط داشته باشد
relax
تمدد اعصاب کردن راحت کردن
relaxes
تمدد اعصاب کردن راحت کردن
relaxing
تمدد اعصاب کردن راحت کردن
lightening
سبکبار کردن راحت کردن
lightened
سبکبار کردن راحت کردن
lighten
سبکبار کردن راحت کردن
lightens
سبکبار کردن راحت کردن
tracings
تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracing
تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
directories
روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
directory
روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com