Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
to strain at anything
در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
Other Matches
pick and choose
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to do a thing without scruple
بدون بیم یاوسواس کاریراکردن
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
overmoke
زیاد دود داشتن
set store on (by)
<idiom>
خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
speculating
انتظار سودو زیاد داشتن
abounds
زیاد بودن وفور داشتن
speculated
انتظار سودو زیاد داشتن
to have a thing at heart
بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
speculates
انتظار سودو زیاد داشتن
abounded
زیاد بودن وفور داشتن
abounding
زیاد بودن وفور داشتن
speculate
انتظار سودو زیاد داشتن
up to one's ears in work
<idiom>
کارهای زیاد برای انجام داشتن
to have one's work cut out
[for one]
<idiom>
کار خیلی زیاد و سخت داشتن
stand (someone) in good stead
<idiom>
سود زیاد برای شخص داشتن
overstock
زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
high
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
highest
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
highs
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
have one's heart set on something
<idiom>
چیزی را خیلی زیاد خواستن
give or take
<idiom>
از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
yakety-yak
<idiom>
صحبت زیاد درمود چیزی بیارزش
to have something
چیزی داشتن
to have something at one's disposal
چیزی داشتن
tempest in a teapot
<idiom>
درباره چیزی که زیاد مهم نیست به هیجان زده شدن
labored
تقلاکردن
flounce
تقلاکردن
flounced
تقلاکردن
flounces
تقلاکردن
labors
تقلاکردن
flouncing
تقلاکردن
labor
تقلاکردن
labour
تقلاکردن
scrambling
تقلاکردن
scrambles
تقلاکردن
scrambled
تقلاکردن
to lay about
تقلاکردن
scramble
تقلاکردن
To be interested in ( keen on ) some thing .
به چیزی علاقه داشتن
to believe in something
به چیزی اعتقاد داشتن
to have something in reserve
چیزی درچنته داشتن
to take an i. in something
به چیزی دلبستگی داشتن
to have an appetite for something
اشتها به چیزی داشتن
look forward
انتظار چیزی را داشتن
to disagree
[or be in disagreement]
[on something/about something]
بر سر چیزی اختلاف داشتن
to look forward to something
انتظار چیزی را داشتن
to live through something
طاقت چیزی را داشتن
to havealiking for anything
ذوق چیزی را داشتن
To be used (accustomed) to something.
به چیزی عادت داشتن
to have experience in something
آزمودگی در چیزی داشتن
flounder
درگل تقلاکردن
floundered
درگل تقلاکردن
flounders
درگل تقلاکردن
floundering
درگل تقلاکردن
up to someone to do something
<idiom>
مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
to be into somebody
[something]
<idiom>
کسی
[چیزی]
را دوست داشتن
keep something at bay
<idiom>
[چیزی را دور نگاه داشتن]
to believe in somebody
[something]
اطمینان داشتن به کسی
[چیزی]
To be biased (prejudiced).
درمورد چیزی تعصب داشتن
have something up one's sleeve
<idiom>
چیزی سری نگه داشتن
To wish (long) for something.
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
cry out for
<idiom>
شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
swear by
<idiom>
کاملا از چیزی اطمینان داشتن
To have a fancy for something .
هوای چیزی را درسر داشتن
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to have a limit
[of up to something]
[تا]
به حد
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
to make of something
در باره چیزی نظر
[عقیده]
داشتن
to purpose something
هدف چیزی
[انجام کاری]
را داشتن
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
to have a maximum limit
[of something]
[به]
حداکثر
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
nose around
[about]
<idiom>
چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
corn-rowing
[grinning]
راه راه شدن پرزها بخاطر رفت و شد زیاد روی فرش که پرزها بصورت شیارهای باریک در جهت عمود با ترافیک روی فرش قرار می گیرند
grinning
[cornrowing]
[راه راه شدن پرزها بخاطر رفت و شد زیاد روی فرش که پرزها بصورت شیارهای باریک در جهت عمود با ترافیک روی فرش قرار می گیرند.]
swath
ردیف باریک راه باریک
swathes
ردیف باریک راه باریک
swathe
ردیف باریک راه باریک
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
reckon
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
hairlike
باریک
thinned
باریک
thin
باریک
reedier
باریک
thins
باریک
thinnest
باریک
thinners
باریک
slat
باریک
slats
باریک
reedy
باریک
reediest
باریک
lathy
باریک
tendering
باریک
tenderest
باریک
tendered
باریک
tender
باریک
narrower
باریک
narrowed
باریک
narrow
باریک
trickly
باریک
attenute
باریک
leptocephalic
سر باریک
narrow headed
سر باریک
capillaries
باریک
gracile
باریک
capillary
باریک
long nose
دم باریک
angustate
باریک
narrowest
باریک
fine spun
باریک
fine drawn
باریک
tenuous
باریک
needle-nose pliers
دم باریک
slice
باریک
slices
باریک
thready
باریک
strait
باریک
straits
باریک
slender
باریک
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
subtility
باریک بینی
hydra
مار باریک
spline
نوار باریک
hydrae
مار باریک
elongate
باریک شدن
cat-walk
راهرو باریک
combe
دره باریک
leptodactyl
باریک پنجه
subtil
باریک بین
crypta
طاق باریک
asthenic body type
سنخ باریک تن
slots
تخته باریک
coomb
دره باریک
elongates
باریک شدن
long nose
انبر دم باریک
dogtrot
راه باریک
svelt
باریک اندام
scrutator
باریک بین
bowling alley
باریک راه
nicely
نکته باریک
d. of a situation
موقعیت باریک
strip
قطعه باریک
bowling alleys
باریک راه
paths
باریک راه
to come to a point
باریک شدن
G-strings
لنگ باریک
slotting
تخته باریک
slot
تخته باریک
G-string
لنگ باریک
slype
راه باریک
slimpsy
باریک اندام
tricklet
نهر باریک
slimmest
باریک اندام
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com