English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
intervener در CL علت وروددعوی ثالث ممکن است نفع شخصی یا لزوم حفظ منافع جامعه باشد
Other Matches
invisible hand فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
shifting use مالکیت منافع زمین با درج شرط به نفع ثالث
totalitarianism سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
self regard حفظ منافع شخصی
armistise متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
to become acclimatized [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimate [American E] to new circumstances [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise [British E] yourself [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise [British E] [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
public mischief جرمی که مضر به حال جامعه باشد
public good کالایی که تولید ان به نفع جامعه باشد
consul نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consuls نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
whosoever هر شخصی که باشد
whoso هر شخصی که باشد
Could we have a table outside? آیا ممکن است میز ما بیرون باشد؟
Could we have a table in the corner? آیا ممکن است میز ما در گوشه باشد؟
sets of bill نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
lease در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
leases در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
Could we have a table by the window? آیا ممکن است میز ما کنار پنجره باشد؟
Could we have a table on the terrace? آیا ممکن است میز ما روی تراس باشد؟
european essembly مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
Could we have a table in the non-smoking section? آیا ممکن است میز ما در قسمت غیر سیگاری ها باشد؟
werewolf شخصی که تبدیل به گرگ شده باشد
werewolves شخصی که تبدیل به گرگ شده باشد
werwolf شخصی که تبدیل به گرگ شده باشد
trust تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusted تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusts تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
petitioning creditor بستانکاری که به دادگاه اعلام میکند که ممکن است مدیون ورشکسته باشد
contra preferentum rule درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
international labour organization سازمان بین المللی کار سازمانی که در جوار جامعه ملل تاسیس شد و در سال 6491 به سازمان ملل پیوست و هدف ان بهبودبخشیدن به شرایط کار ازجنبه ها مختلف و حمایت ازکارگران و منافع ایشان میباشد
aristocracy حکومت اشراف که اشرافیت ایشان ممکن است ازامتیازات مالی یا نظامی یااجتماعی و تربیتی خاص باشد
aristocracies حکومت اشراف که اشرافیت ایشان ممکن است ازامتیازات مالی یا نظامی یااجتماعی و تربیتی خاص باشد
perpetuting testtimony تاسیسی که به وسیله ان شهادتی که ممکن است بعدا" به ان استناد لازم شود و در عین حال ممکن است بعدا" ممکن الحصول نباشد حفظ میشود
I don't think it wise to publicly proffer a political opinion. من فکر نمی کنم عاقلانه باشد بطور علنی عقیده سیاسی شخصی خود را بیان کرد.
nobleman شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
noblemen شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
logical واحد اطلاعات آماده پردازش که لزوما شبیه داده اصلی در فضای ذخیره سازی نیست که ممکن است حاوی داده کنترل و... باشد
socialism جامعه گرایی جامعه داری اقتصادسوسیالیستی
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
deletion روشی برای دوباره ایجاد کردن فایلهای حذف شده وقتی فایلی حذف میشود سکتورهای دیسک نگهداری می شوند چون ممکن است حذف با اشتباه صورت گرفته باشد
f.drss جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
tertiary ثالث
thirds ثالث
third ثالث
garnishment احضارشخص ثالث
stranger شخص ثالث
thrid party شخص ثالث
intervance of third party ورود ثالث
third party شخص ثالث
third parties شخص ثالث
jus terth حق شخص ثالث
intervener وارد ثالث
third party insurance بیمه شخص ثالث
garnishment توقیف مال نزد شخص ثالث
good offices عبارت است ازدخالت دولت ثالث به منظورپایان دادن به اختلافات دودولت
res inter alios debet non actaalterinocere تعهدات دو جانبه باعث اضرار شخص ثالث نمیتواند بشود
bailment امانت گذاشتن سپردن جنس به تاجری که اعتبارش معلوم نیست باضمانت شخص ثالث
earnings منافع
revenue منافع
perquisite منافع
perquisites منافع
harmony of interests هماهنگی منافع
private benefits منافع خصوصی
spillover benefits منافع خارجی
harmony of interests سازگاری منافع
economic interest منافع اقتصادی
public benefits منافع عمومی
pure interest منافع خالص
fictitious dividens منافع موهوم
conflict of interest تضاد منافع
conflict of interest برخورد منافع
fictious dividened منافع موهوم
benefit spillovers نشر منافع
class interests منافع طبقاتی
net benefits منافع خالص
vested interests منافع مقرره
tangible benefits منافع مرئی
mutual interests منافع مشترک
public interest منافع عامه
capital gains منافع سرمایهای
vested interest منافع مقرره
windfall gains منافع اتفاقی
unions اشتراک منافع
union اشتراک منافع
public interest منافع عمومی
exigency لزوم
occasioning لزوم
need لزوم
irrevocability لزوم
occasioned لزوم
occasions لزوم
occasion لزوم
requisiteness لزوم
needed لزوم
needing لزوم
exigencies لزوم
necessity لزوم
requisteness لزوم
needfulness لزوم
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
beneficial ownership مالکیت به نسبت منافع
vesture منافع و نمائات زمین
separable accretions and benefits نمائات و منافع منفصله
undistributed earnings منافع تقسیم نشده
emblements منافع حاصله از زمین
undistributed earnings منافع توزیع نشده
windfall gains منافع باد اورده
valuation of benefits ارزش گذاری منافع
solidarity اشتراک منافع ومسئولیتها
gains from trade منافع حاصل از تجارت
rent مال الاجاره منافع
social security benefits منافع تامین اجتماعی
moored mine مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
supplying موجودی لزوم
unnecessarily بیش از حد لزوم
unnecessary بیش از حد لزوم
needs بر حسب لزوم
inherency لزوم ذاتی
if necessary در صورت لزوم
incumbency وفیفه لزوم
inhesion لزوم ذاتی
on occasion هنگام لزوم
inherence or rency لزوم ذاتی
needlessness عدم لزوم
supply موجودی لزوم
supplied موجودی لزوم
too بیش از حد لزوم
inherence لزوم ذاتی
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
original and derivative estate اصل مال یا نمائات یا منافع ان
explees اجاره بها یا منافع زمین
measurement of benefits and costs اندازه گیری منافع و هزینه ها
it is p to our interests برای منافع مازیان اوراست
the profits and accretions which are an منافع و نمائات متصله مال
emblements منافع حاصله اززمین مزروعی
tangible benefits منافع مشهود فواید عینی
supererogatory زائد بیش از حد لزوم
overdoses داروی بیش از حد لزوم
overcompensation جبران بیش از حد لزوم
overdose داروی بیش از حد لزوم
to become a necessity لزوم پیدا کردن
underexpose کمتر از حد لزوم در معرض
protection and indemnity club باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
long game بازی با لزوم ضربههای طولانی
overstuff بیش ازحد لزوم انباشتن
pray in aid دعوی مطالبه منافع ناشی ازمحتویات یک سند
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
fatter ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
fats ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
factionalism اعتقاد به لزوم وجود احزاب سیاسی
fat ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
ceremonialism اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
fattest ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
hypertrophy بزرگ شدن عضوی بیش از حد لزوم
severalty مالکیت انفرادی منافع زمین اجاره داری انحصاری
imperfect competition حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
tyrannicide اعتقاد به لزوم قتل و ترور زمامداران ستمگر
outstay بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
referee in case of need داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
excess stock ذخایر اضافی ذخیره کردن بیش از حد لزوم
p&l club club indemnity protectionand باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
saving خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
apportionment افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
profits a prendre درCL عامل در حق علف چر وسایر منافع حاصله از زمین هم ذیحق میشود
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
dynamic حرف کامپیوتری یا متن ویدیویی که در صورت لزوم تغییر میکند
dynamically حرف کامپیوتری یا متن ویدیویی که در صورت لزوم تغییر میکند
defense emergency مواد مورد لزوم وحیاتی پدافندی وضعیت اضطراری دفاعی یا نظامی
constitutionalism اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
laptop کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
society جامعه
polities جامعه
polity جامعه
universe جامعه
communities جامعه
community جامعه
the body politic جامعه
socio- جامعه
societies جامعه
ecological community جامعه
wellŠsuppose it is so خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
vending machines ماشین خود کاری که باانداختن پول در سوراخ ان جنس مورد لزوم از ان خارج میشود
vending machine ماشین خود کاری که باانداختن پول در سوراخ ان جنس مورد لزوم از ان خارج میشود
control rocket راکت کوچکی که در صورت لزوم روشن شده و وضعیت یا سرعت فضاپیما را تصحیح میکند
throwaway society جامعه مسرف
biocenose جامعه زندگان
society جامعه اجتماع
biotic communtity جامعه زندگان
sociologist جامعه شناس
sociable جامعه پذیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com