Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
direct labour
دستمزد مستقیم
Other Matches
wage fund theory of wages
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
dasd
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basics
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
direct
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct command
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct fire sights
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct dyes
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
salary
دستمزد
pay
دستمزد
paying
دستمزد
pays
دستمزد
wage
دستمزد
waged
دستمزد
waging
دستمزد
salaries
دستمزد
wages
دستمزد
rapine
دستمزد
stipend
دستمزد
factor payments
دستمزد
stipends
دستمزد
feoff
دستمزد
wage funds
مایه دستمزد
payroll
سیاهه دستمزد
fee
مزد دستمزد
daily pay
دستمزد روزانه
wage policy
سیاست دستمزد
wage funds
وجوه دستمزد
wage freeze
انجماد دستمزد
wage ceiling
سقف دستمزد
wage ceiling
حداکثر دستمزد
wage compution day
دستمزد ساعتی
wage constraint
محدودیت دستمزد
wage control
کنترل دستمزد
wage costs
مخارج دستمزد
wage cuts
کاهش دستمزد
wage determination
تعیین دستمزد
wage differentials
اختلاف در دستمزد
annual wage
دستمزد سالانه
base wage rate
حداقل دستمزد
cash-wage
دستمزد نقدی
wage index
شاخص دستمزد
wage market
بازار دستمزد
wage agreement
قرارداد دستمزد
wage rate
نرخ دستمزد
minimum wage
حداقل دستمزد
wage stabilization
ثبات دستمزد
wage standard
دستمزد استانده
rate of wage
نرخ دستمزد
direct access storage device
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
rate of wage increase
نرخ افزایش دستمزد
wage flexibility
انعطاف پذیری دستمزد
wage agreement
موافقت نامه دستمزد
wage system
نظام پرداخت دستمزد
wage price spiral
دور تسلسل دستمزد
wage profit ratio
نسبت دستمزد به سود
wage freeze
ثابت نگهداشتن دستمزد
wage bargain
چانه زنی دستمزد
wage income
درامد بشکل دستمزد
indirect labour
هزینه دستمزد غیرمستقیم
The wages wI'll be raised.
دستمزد ها بالاخواهند رفت
raise
بالا بردن دستمزد
raises
بالا بردن دستمزد
primage
دستمزد بار زدن کشتی
practice fee
دستمزد
[مثال ویزیت دکتر]
mandate
قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
truck system
اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
double time
پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
minimim wage law
قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
kabal
قبال
[نوعی واحد اندازه گیری در تبریز معادل هزار و چهارصد گره می باشد و جهت تعیین مقدار دستمزد بافنده بکار می رود.]
cottage contract
نوعی قرارداد بافت روستایی که کارفرما کاغذ شطرنجی، نخ های رنگ شده و طرح را آماده کرده و دستمزد بافنده پس از فروش به وی پرداخت می شود
directed
مستقیم
beeline
خط مستقیم
on line
مستقیم
straightest
مستقیم
firsthand
مستقیم
direct
<adj.>
مستقیم
levels
مستقیم
attributive
مستقیم
directs
مستقیم
level
مستقیم
leveled
مستقیم
levelled
مستقیم
straighter
مستقیم
right
مستقیم
straight line
مستقیم
straight line code
کد مستقیم
upstanding
مستقیم
unintermediate
<adj.>
مستقیم
righting
مستقیم
straight line
خط مستقیم
straight line code
کد خط مستقیم
first-hand
مستقیم
righted
مستقیم
straightish
مستقیم
bee line
خط مستقیم
straight
مستقیم
Moghat
مقات
[نوعی واحد اندازه گیری در مشهد که مبنای آن تعداد هزار و دویست گره در یک ردیف طولی و عرضی بوده و جهت پرداخت دستمزد بافنده بکار می رود.]
direct relationship
ارتباط مستقیم
line storm
طوفان مستقیم
direct relationship
وابستگی مستقیم
direct aggression
پرخاشگری مستقیم
dressings
مستقیم کنی
direct address
آدرس مستقیم
direct access
دسترسی مستقیم
direct address
نشانی مستقیم
hottest
خط تلفن مستقیم
direct access
دستیابی مستقیم
dressing
مستقیم کنی
air line
خط مستقیم هوایی
direct fire
تیر مستقیم
d.c.
جریان مستقیم
close supervision
نظارت مستقیم
backstair
غیر مستقیم
direct observation
دیدبانی مستقیم
direct outlet
ابگیر مستقیم
aright
مستقیم مستقیما
direct pressure
فشار مستقیم
direct process
فرایند مستقیم
direct processing
پردازش مستقیم
as the crow files
بخط مستقیم
ambagious
غیر مستقیم
direct reading
قرائت مستقیم
d.c
جریان مستقیم
visual fire
تیر مستقیم
rectiliner
مستقیم الخط
wall pass
پاس مستقیم
airline
خط مستقیم هوایی
random access
دستیابی مستقیم
airlines
خط مستقیم هوایی
proximate cause
علت مستقیم
proximate
بیفاصله مستقیم
highroad
صراط مستقیم
positive relation
رابطه مستقیم
sideway
غیر مستقیم
sonna deung koot
دست مستقیم
specific cost
هزینه مستقیم
video disk
دسترسی مستقیم
uniaxial bending
خمش مستقیم
uncurl
مستقیم شدن
through call
مکالمه مستقیم
straightening flute drill
مته مستقیم
straight line
دارای خط مستقیم
straight line
بخط مستقیم
straight left
چپ مستقیم در بوکس
straight edge
لبه مستقیم
on line help
کمک مستقیم
highroads
صراط مستقیم
straight position
فرم مستقیم
direct file
پرونده مستقیم
direct file
فایل مستقیم
direct dye
رنگینه مستقیم
direct damage
ضرر مستقیم
direct coupling
کوپلینگ مستقیم
direct coupling
جفتگری مستقیم
direct cost
هزینه مستقیم
direct conversion
تبدیل مستقیم
direct fire
اتش مستقیم
direct lighting
روشنایی مستقیم
forward voltage
ولتاژ مستقیم
forward resistance
مقاومت مستقیم
Go straight ahead.
مستقیم بروید.
direct support
کمک مستقیم
direct support
پشتیبانی مستقیم
direct selling
فروش مستقیم
direct selection
انتخاب مستقیم
direct material
مواد مستقیم
direct load
بارگذاری مستقیم
direct control
کنترل مستقیم
direct hit
اصابت مستقیم
spur offtake
ابگیر مستقیم
indirect
غیر مستقیم
direct taxes
مالیاتهای مستقیم
direct current
جریان مستقیم
direct object
مفعول مستقیم
rectilinear
مستقیم الخط
direct hits
اصابت مستقیم
directness
مستقیم بودن
intuition
درک مستقیم
hot
خط تلفن مستقیم
direct tax
مالیات مستقیم
straightest
قسمت مستقیم
straighter
قسمت مستقیم
straight
قسمت مستقیم
intuitions
درک مستقیم
hotter
خط تلفن مستقیم
direct taxation
مالیات مستقیم
down hill casting
ریخته گری مستقیم
jabbed
ضربه سریع مستقیم
stiffest
مستقیم چوب شده
direct casting
ریخته گری مستقیم
jab
ضربه سریع مستقیم
the intuitive faculty
قوه درک مستقیم
dma
انتقال مستقیم به حافظه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com