Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
Gangs of youths went on the rampage through the inner city.
دسته های جوانان با داد و بیداد از مرکز شهر رد شدند.
Other Matches
the party rallied round him
ان دسته دوباره دور اوجمع شدند
youth hostels
شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
youth hostel
شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
medical assemblage
مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
centrifugal
با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
weather central
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
youth
جوانان
youths
جوانان
young people
جوانان
yoth
جوانان
masters and misses
جوانان
youth
جوانمرد جوانان
youth sports
بازیهای جوانان
the youth of the country
جوانان کشور
youths
جوانمرد جوانان
juveniles
ویژه نو جوانان
youth hostel
خوابگاه جوانان
juvenile
ویژه نو جوانان
hell fire club
باشگاه جوانان بی پروا
the rising generation
دوره جوانان اینده
youths of puissance
جوانان توانا یا نیرومند
they parted with each other
از هم جدا شدند
they were made one
با هم یکی شدند
center mark
علامت مرکز نشانه مرکز
There is no fault in young men having desires.
<proverb>
آرزو به جوانان عیب نیست .
small fry
<idiom>
شخص غیر مهم ،جوانان
YMCAs
مخفف باشگاه جوانان مسیحی
YMCA
مخفف باشگاه جوانان مسیحی
jaycee
عضو اطاق بازرگانی جوانان
those who did not fear won
انهایی که نترسیدندپیروز شدند
they took refuge in a cave
در غاری پنهان شدند
the boys were excused
شاگردان مرخص شدند
they sought of him a miracle
معجزهای از او خواستار شدند
the troops were scattered
سپاهیان متفرق شدند
they muliplied by generation
با زاد و ولدزیاد شدند
They grew attached ( attracted) to each other.
به همدیگر علاقمند شدند
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
gilded youth
جوانان دولتمندکه بسبک روززندگی میکنند
outcries
بیداد
oppression
بیداد
outcry
بیداد
cruelty
بیداد
borstals
دارالتادیب جوانان بین شانزده و بیست و یک سال
borstal
دارالتادیب جوانان بین شانزده و بیست و یک سال
injustices
ستم بیداد
rampage
داد و بیداد
injustice
ستم بیداد
rampaging
داد و بیداد
rampaged
داد و بیداد
rampages
داد و بیداد
felling
مهیب بیداد گر
felled
مهیب بیداد گر
old womanish or manly
دادو بیداد کن
rioted
داد و بیداد
brangle
داد و بیداد
rioting
داد و بیداد
riots
داد و بیداد
riot
داد و بیداد
roisterer
داد و بیداد کن
fells
مهیب بیداد گر
fell
مهیب بیداد گر
How many students passed the exam?
چند نفر در امتحان قبول شدند؟
the people pressed in
مردم زور اورده داخل شدند
the judges were influenced by
داوران زیر نفوذ او واقع شدند
Several engineeres were removed from office.
چندین مهندس از کار بر کنار شدند
housekeeping
مجموعه دستوراتی که یک بار اجرا شدند
omission factor
تعداد متنهای مربوطه که در یک جستجو گم شدند
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
what is the row?
داد و بیداد سر چیست
wrangled
داد و بیداد کردن
wrangling
داد و بیداد کردن
wrangling
داد و بیداد مشاجره
jangled
داد و بیداد غوغا
jangles
داد و بیداد غوغا
raise a dust
داد و بیداد کردن
wrangle
داد و بیداد مشاجره
wrangled
داد و بیداد مشاجره
jangle
داد و بیداد غوغا
vociferance
زوزه داد و بیداد
wrangle
داد و بیداد کردن
brannigan
داد و بیداد جنجال
jangling
داد و بیداد غوغا
wrangles
داد و بیداد مشاجره
wrangles
داد و بیداد کردن
The officers were brifed on (about) the detailes.
افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
My shoes stretched after wearing them for a couple of days .
پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
In the nature of things, young people often rebel against their parents.
طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
cut up rough
داد و بیداد راه انداختن
to go on a drunken rampage
با مستی داد و بیداد کردن
Due to the review security procedures were modified .
به علت بررسی روش های امنیتی اصلاح شدند.
i lost my friends
دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
Many people were hurt when the boiler exploded.
وقتیکه دیگ بخار ترکید خیلیها مجروح شدند
mix up, caution
موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
The lights of the aircraft were blinking.
چراغهای هواپیما خاموش ؟ روشن می شدند ( چشمک می زدند )
mounting
دسته و پشت بند دسته شمشیر
pelasgic
نام نخستین نژادی که دریونان و جزیرههای خاورمدیترانه ساکن شدند
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
battery control central
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
The US government agencies dropped the ball in preventing the attack.
سازمان های دولتی ایالات متحده در جلوگیری از حمله ناکام شدند .
wrangling
داد و بیداد
[مشاجره]
[نزاع]
[اصطلاح تحقیر آمیز]
grand tours
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tour
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
nosegay
دسته گل یایک دسته علف
to lager-lout
[British E]
در جشن مست شدن و با خشونت داد و بیداد کردن
[اصطلاح روزمره]
lorgnette
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
patches
ارسال الکتریکی که توسط سیمهای کوتاه متصل می شدند و امکان تشخیص سریع و ساده شبکه را فراهم می کنند
patch
ارسال الکتریکی که توسط سیمهای کوتاه متصل می شدند و امکان تشخیص سریع و ساده شبکه را فراهم می کنند
young saints Šold devils
جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند
serfs
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
serf
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
pleiades
هفت دختراطلس که طبق روایات یونانی تبدیل به هفت ستاره شدند پروین
Apple Macintosh computer
مجموعهای از کامپیوترهای شخصی که توسط شرکت Apple ایجاد شدند که یک واسط کاربر گرافیکی دارند و از خانواده 00086 پردازنده ها استفاده می کنند
Apple Mac
مجموعهای از کامپیوترهای شخصی که توسط شرکت Apple ایجاد شدند که یک واسط کاربر گرافیکی دارند و از خانواده 00086 پردازنده ها استفاده می کنند
The two cars had a head –on collision.
دو اتوموبیل شاخ به شاخ شدند ( تصادم از جلو)
farmed
باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farms
باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farm
باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
regiment
دسته دسته کردن
regiments
دسته دسته کردن
shoals of people
دسته دسته مردم
streams of people
دسته دسته مردم
sorts
دسته دسته کردن
distribute
دسته دسته کردن
classify
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته کردن
trooping
دسته دسته شدن
scores of people
دسته دسته مردم
groups
دسته دسته کردن
trooped
دسته دسته شدن
troop
دسته دسته شدن
sort
دسته دسته کردن
sorted
دسته دسته کردن
sects
دسته دسته مذهبی
sect
دسته دسته مذهبی
windrow
دسته دسته کردن
in detail
مفصلا دسته دسته
they came in bands
دسته دسته امدند
assort
دسته دسته شدن
group
دسته دسته کردن
to form into groups
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
coaction
عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
blessed folder
در یک سیستم Apple Maciontosh پرونده سیستم که حاوی فایل هایی است که به طور خودکار در هنگام روشن شدن سیستم بار شدند
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
bundling
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles
متمرکز کردن دسته کردن دسته
centers
مرکز
centered
مرکز
centre
مرکز
center
مرکز
center line
خط مرکز
centred
مرکز
acentric
بی مرکز
meddle
مرکز
concentric
هم مرکز
station
مرکز
stationed
مرکز
stations
مرکز
meddled
مرکز
heart
مرکز
omphalos
مرکز
intermediate exchange
مرکز
centre forward
مرکز
isocentre
هم مرکز
middle
مرکز
hearts
مرکز
meddles
مرکز
middles
مرکز
hive
مرکز تجمع
center of lift
مرکز برا
nerve centres
مرکز فرمان
point
مرکز راس حد
center of dispersion
مرکز پراکندگی
center of distribution
مرکز پخش
point
محل مرکز
center of gravity
مرکز ثقل
nerve centre
مرکز فرمان
center of mass
مرکز هدف
centralist
مرکز گرای
centralists
مرکز گرای
eccentricity
دوری از مرکز
eccentricities
خروج از مرکز
eccentricity
خروج از مرکز
eccentricities
دوری از مرکز
center of pressure
مرکز فشار
center of mass
مرکز جرم
eccentrics
هم مرکز نبودن
eccentrics
خارج از مرکز
eccentrics
گریزنده از مرکز
eccentric
هم مرکز نبودن
eccentric
خارج از مرکز
eccentric
گریزنده از مرکز
center of resistance
مرکز مقاومت
center mark
مرکز سوراخ
emporiums
مرکز بازرگانی
brain center
مرکز مغزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com