Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English
Persian
dizen
دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
Other Matches
hackle
شانه مخصوص شانه کردن لیفهای کتان وابریشم کتان زن
flax
درخت کتان الیاف کتان
canvas
کتان
canvases
کتان
flax comb
کتان کش
wild flax
کتان
bombast
کتان
flax
کتان
linen
کتان
cloth
کتان
cloths
کتان
flax trade
تجارت کتان
linen draper
کتان فروش
linnet
مرغ کتان
flax
پارچه کتان
asbestus
سنگ کتان
swingle
کتان کوب
cheesecloth
کتان شل باف
flax seed
تخم کتان
flax comb
شانه کتان
lint
لیف کتان
linen tape
نوار کتان
hatchel
شانه کتان
toadflax
کتان وحشی
strick
شاخه درخت کتان
linseed oil
روغن تخم کتان
toile
پارچه کتان نازک
linseed
بزرک بذر کتان
flaxy
مربوط به یا مثل کتان
strick
کتان یاکنف هندی
dodder
کتان صحرایی لرزیدن
dodders
کتان صحرایی لرزیدن
flaxy filaments
رشته هایا الیاف کتان
ecru
رنگ کتان شسته نشده
hatchel
کتان پاک کن شانه زدن
tows
پس مانده الیاف کتان یا شاهدانه
tow
پس مانده الیاف کتان یا شاهدانه
white sale
<idiom>
حراج حوله ،پارچه کتان
calendaring
قرار دادن الیاف کتان یاپارچه در محلول داغ و غلیظ سود برای افزایش مقاومت وشفافیت ان
chambray
کتان یا چیت راه راه شطرنجی
hards
پس مانده کتان یاشاهدانه پس مانده
wiring harness
یک دسته سیم به هم بسته
harnessed
بند بسته دسته سیم
harness
بند بسته دسته سیم
harnessing
بند بسته دسته سیم
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
barns
انبار کاه و جو وکنف وغیره
barn
انبار کاه و جو وکنف وغیره
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
to form into groups
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
kepse motife
[ریشه کلمه ترکی است و به معنی بسته یا دسته می باشد. این نگاره بصورت بوته ای افقی با شاخه های عمودی بافته می شود و جلوه ای از برگ های دن دادنه دار را نشانمیدهد.]
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
bundle
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling
متمرکز کردن دسته کردن دسته
packets
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packet
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
groups
دسته دسته کردن
group
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته کردن
distribute
دسته دسته کردن
classify
دسته دسته کردن
regiment
دسته دسته کردن
sorts
دسته دسته کردن
regiments
دسته دسته کردن
sorted
دسته دسته کردن
windrow
دسته دسته کردن
sort
دسته دسته کردن
to cut out
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
setting up
اماده کردن
preparation
اماده کردن
get ready
اماده کردن
readying
اماده کردن
ready
اماده کردن
unlimber
اماده کردن
make ready
اماده کردن
supplying
اماده کردن
primed
اماده کردن
set
اماده کردن
sets
اماده کردن
primes
اماده کردن
pre treatment
اماده کردن
supplied
اماده کردن
prime
اماده کردن
accommodates
اماده کردن
supply
اماده کردن
readies
اماده کردن
readied
اماده کردن
preparations
اماده کردن
harnessed
اماده کردن
provide
اماده کردن
accommodated
اماده کردن
prepares
اماده کردن
to pickle a rod for
اماده کردن
harness
اماده کردن
harnessing
اماده کردن
preparing
اماده کردن
confect
اماده کردن
draft
اماده کردن
to string up
اماده کردن
belay
اماده کردن
provides
اماده کردن
drafted
اماده کردن
drafts
اماده کردن
prepare
اماده کردن
outfit
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
train
اماده کردن اسب
to fit with
اماده کردن برای
forespeak
قبلا اماده کردن
do up
اماده استفاده کردن
forearm
قبلا اماده کردن
set up
اماده تیراندازی کردن
knock up
سردستی اماده کردن
knock-up
سردستی اماده کردن
trained
اماده کردن اسب
fitting out
اماده کردن ناو
gear
کردن اماده کارکردن
trains
اماده کردن اسب
forearms
قبلا اماده کردن
gears
کردن اماده کارکردن
geared
کردن اماده کارکردن
knock-ups
سردستی اماده کردن
get ready
اماده شدن حاضر کردن
snow farming
اماده کردن پیست اسکی
make ready
اماده شدن حاضر کردن
spots
کشف کردن اماده پرداخت
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
sensate
اماده پذیرش حس احساس کردن
to study up
خود را اماده امتحانات کردن
spot
کشف کردن اماده پرداخت
forthcomming
اماده برای ارائه کردن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to gather up
جمع اوری کردن اماده کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to wind up
کوک کردن اماده کردن گلوله
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
redact
اماده چاپ کردن تحریر کردن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
packaging
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
rig
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigs
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
edited
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
marshaled
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshal
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshals
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
marshaling
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
enarm
مسلح شدن اماده کارزار کردن
roadworthy
اماده مسافرت قابل سفر کردن
winterization
اماده کردن برای کار در زمستان
edit
اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edited
اماده چاپ کردن تغییر دادن
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
overpacking
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
shook
بسته کردن
packs
بسته کردن
pack
بسته کردن
groom
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
grooms
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
mountee
اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
tropicalization
اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
aircraft arresting reset unit
وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
arm
مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
parcels
بسته بندی کردن
stripping
بسته بندی کردن
wrap
بسته بندی کردن
wraps
بسته بندی کردن
packing
بسته بندی کردن
parcel
بسته بندی کردن
packets
بسته بندی کردن
put up
بسته بندی کردن
packet
بسته بندی کردن
packs
بسته بندی کردن
pack
بسته بندی کردن
put-up
بسته بندی کردن
parceling
بسته بندی کردن
to commit oneself
خودراگرفتاریا بسته کردن
civilian preparedness for war
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
despatching
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketched
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketches
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
dispatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
despatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketch
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
aircraft turn around
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com