Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
provisional order
دستور موقت اداری
Other Matches
administrative order
دستور اداری
quia timet
قرار تامین دستور موقت
supersedeas
دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری
commented
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
commenting
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
comment
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
holdees
پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
bureaucreacy
رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
statement
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statements
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
administrative wheeled vehicle fleet
کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
one for one
که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند
bureaucrasy
حکومت اداری تاسیسات اداری
bureaucracies
تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucracy
تاسیسات اداری حکومت اداری
suspension of arms
اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
protempore
موقت شاغل مقامی بطور موقت
holding area
منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
workday
ایام کار اداری ساعات کار اداری
workdays
ایام کار اداری ساعات کار اداری
separator
نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
statements
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
modifiers
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
statement
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
modifier
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
skipped
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
skip
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
actual address
دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود
skips
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
piped
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
pipe
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
fetches
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
fetched
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
basic
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
fetch
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
GOSUB
دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند
basics
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
effective
دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
prefix
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
prefixes
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
branches
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branch
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
discrimination instruction
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
parting injuncyions
دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
holding anchorage
لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
macroinstruction
دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
language
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
languages
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
do nothing instruction
دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
halts
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halted
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halt
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
residents
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
resident
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
one plus one address
قالب دستور که حاوی محل یک ثبات و محل دستور بعدی باشد
branches
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
immediate
دستور کامپیوتری که عملوند در دستور راست و نه آدرس محل عملوند
formal
اداری
departmental
اداری
administrative
اداری
official
اداری
bureaucrats
اداری
bureaucrat
اداری
administerial
اداری
executory
اداری
administrative budget
بودجه اداری
administrative escort
ناو اداری
administrative flight
پرواز اداری
overhead gharges
هزینه اداری
administrative flight
هواپیمای اداری
officialism
سیستم اداری
administrative approval
موافقتنامه اداری
administrative command
فرماندهی اداری
administrative capacity
فرفیت اداری
office hours
ساعات اداری
administrative channels
طرق اداری
office computer
کامپیوتر اداری
administrative channels
مجاری اداری
administrative command
یکان اداری
administrative march
راهپیمایی اداری
office work
کار اداری
official communications
مکاتبات اداری
office building
ساختمان اداری
administrative law
قوانین اداری
administrative law
حقوق اداری
prefectoral
وابسته به اداری
prefectorial
وابسته به اداری
prefecture
حوزه اداری
departmentally
ازلحاظ اداری
bureaucreat
گماشته اداری
business hours
ساعت اداری
circular letter
بخشنامه اداری
circular letter
نامه اداری
service element
عنصر اداری
administratively
بطور اداری
administrative tribunal
دادگاه اداری
management expenses
مخارج اداری
administrative movement
حرکت اداری
administrative net
شبکه اداری
malfeasance
خطای اداری
bureaus
هیئت اداری
bureau
هیئت اداری
administrative publications
نشریات اداری
administrative services
خدمات اداری
administrative services
قسمتهای اداری
red tape
فرمالیته اداری
departmental intelligence
اطلاعات اداری
officially
از طریق اداری
officialdom
سیستم اداری
paperwork
تشریفات اداری
bureaucrats
مامور اداری
unofficial
غیر اداری
a white collar job
کار اداری
administration building
ساختمان اداری
administration building
قسمت اداری
office chair
مبل اداری
office chair
صندلی اداری
bureaucrat
مامور اداری
placeman
صاحب منصب اداری
deck department
قسمت اداری ناو
general administration cost
هزینه عمومی اداری
extra official
بیرون ازوفایف اداری
service echelon
رده اداری و خدماتی
key personnels
کادر اداری اصلی
administrative landing
پیاده شدن اداری
administrative escort
ناو اسکورت اداری
officers
مامور کارمند اداری
administrative data processing
پردازش دادههای اداری
officer
مامور کارمند اداری
office information system
سیستم اطلاعات اداری
office swivel chair
صندلی گردان اداری
Outside office hours.
خارج از وقت اداری
officialism
رسمیت مقررات اداری
bureaucratic
وابسته به امور اداری
out of
[outside]
office hours
خارج از ساعات اداری
genitourinary
وابسته به دستگاه اداری تناسلی
red tapism
رعایت تشریفات اداری به حدافراط
bureaucracies
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
administrative(financial,legal)process.
جریان اداری (مالی .حقوقی )
administrative lead time
زمان اداری دریافت اماد
bureaucrasy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
superstructure
سازمانهای اداری ومدیریه کشور
administrative storage
انبار کردن به طریق اداری
superstructures
سازمانهای اداری ومدیریه کشور
formally
مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
administrative shippings
ارسال اماد به طریق اداری
services
قسمتهای اداری ادارات نظامی
formal
مقید به اداب ورسوم اداری
disciplinary court
دادگاه انتظامی محکمه اداری
ministerial
وابسته به وزیر یا کشیش اداری
bureaucracy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
general
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
generals
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
bureaucrat
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrats
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
administrative acceptees
پرسنل قبول شده از نظر اداری
administrative landing
پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
administrative segregation
زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
admin
تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
interim
موقت
pontoon bridge
پل موقت
makeshift
موقت
temporary
موقت
pontoons
پل موقت
pontoon
پل موقت
pro tempore
موقت
adhoc
موقت
intrim
موقت
provisional
موقت
fiscal station
قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
blackout
بیهوشی موقت
blackouts
بیهوشی موقت
dazzle
کوری موقت
dazzled
کوری موقت
buffer
حافظه موقت
dazzles
کوری موقت
dazzling
کوری موقت
drop tank
تانک موقت
bridging leon
اعتبار موقت
modulus vivendi
قار موقت
kluged
ترسیم موقت
cofferdam
بند موقت
debarkation hospital
بیمارستان موقت
interim plan
برنامههای موقت
detention pending trial
حبس موقت
false work
حائل موقت
ischemia
کم خونی موقت
interim financing
پرداخت موقت
stopgaps
چاره موقت
stopgap
چاره موقت
bridging leon
وام موقت
temporarily
بطور موقت
suspension
اخراج موقت
temporary works
کارهای موقت
charge d'affaires of the embassy
کاردار موقت
coffer dam
سد انحرافی موقت
suspensions
اخراج موقت
modus vivendi
توافق موقت
interim certificates
گواهی موقت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com