Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (3 milliseconds)
English
Persian
dressing device
دستگاه مستقیم کنی
straihting machine
دستگاه مستقیم کنی
Search result with all words
cim
تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به داخل کامپیوتر میباشدicrofilmanufacturing
computer input microfilm
تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به درون کامپیوتر میباشد
dasd
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct reading instrument
دستگاه مستقیم خوانی
direct access storage device
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
dressing and straightening machine
دستگاه اهار زنی و مستقیم کنی
plug compatible
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
Other Matches
direct admission
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
directed
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct command
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
elicitation
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct fire sights
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct dyes
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
synchro
دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
attitude director indicator
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
meteorograph
دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
rawin
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
transponder
فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator
دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
all mains set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
printed
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
ac dc set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
prints
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
print
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
semaphore
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
quad density
تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
compressor
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
equilibrator
دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
pulmotor
دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
facsimile recorder
دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
compressors
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
peripheral device
دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
magnetometer
مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
arresting gear
دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
rheostatic
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostat
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
gun slide
دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
cold swaging machine
دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
performance factor
ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
data transceiver
دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
transducer
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
plate milling stand
مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
lazier
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
dial test indicator
دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
unit
دستگاه قسمتی از یک دستگاه
units
دستگاه قسمتی از یک دستگاه
automatic search jammer
دستگاه پخش پارازیت خودکاردر دستگاههای ردیابی دستگاه پخش پارازیت خودکار
computer controlled machine
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
righting
مستقیم
on line
مستقیم
straightest
مستقیم
directs
مستقیم
righted
مستقیم
bee line
خط مستقیم
beeline
خط مستقیم
right
مستقیم
unintermediate
<adj.>
مستقیم
upstanding
مستقیم
level
مستقیم
leveled
مستقیم
levelled
مستقیم
levels
مستقیم
firsthand
مستقیم
attributive
مستقیم
directed
مستقیم
straight line
خط مستقیم
straightish
مستقیم
straight line code
کد مستقیم
straighter
مستقیم
straight line code
کد خط مستقیم
first-hand
مستقیم
direct
<adj.>
مستقیم
straight
مستقیم
straight line
مستقیم
uniaxial bending
خمش مستقیم
visual fire
تیر مستقیم
highroads
صراط مستقیم
on line help
کمک مستقیم
wall pass
پاس مستقیم
highroad
صراط مستقیم
close supervision
نظارت مستقیم
rectilinear
مستقیم الخط
airlines
خط مستقیم هوایی
dressing
مستقیم کنی
uncurl
مستقیم شدن
intuitions
درک مستقیم
direct outlet
ابگیر مستقیم
direct observation
دیدبانی مستقیم
intuition
درک مستقیم
direct hit
اصابت مستقیم
direct hits
اصابت مستقیم
hottest
خط تلفن مستقیم
through call
مکالمه مستقیم
ambagious
غیر مستقیم
d.c.
جریان مستقیم
d.c
جریان مستقیم
straight
قسمت مستقیم
video disk
دسترسی مستقیم
spur offtake
ابگیر مستقیم
direct conversion
تبدیل مستقیم
positive relation
رابطه مستقیم
direct current
جریان مستقیم
direct taxation
مالیات مستقیم
direct tax
مالیات مستقیم
hot
خط تلفن مستقیم
sonna deung koot
دست مستقیم
specific cost
هزینه مستقیم
airline
خط مستقیم هوایی
straightest
قسمت مستقیم
straight line
دارای خط مستقیم
straight line
بخط مستقیم
straighter
قسمت مستقیم
dressings
مستقیم کنی
straight edge
لبه مستقیم
sideway
غیر مستقیم
air line
خط مستقیم هوایی
proximate
بیفاصله مستقیم
proximate cause
علت مستقیم
straight position
فرم مستقیم
indirect
غیر مستقیم
backstair
غیر مستقیم
random access
دستیابی مستقیم
direct taxes
مالیاتهای مستقیم
straightening flute drill
مته مستقیم
rectiliner
مستقیم الخط
as the crow files
بخط مستقیم
Go straight ahead.
مستقیم بروید.
straight left
چپ مستقیم در بوکس
direct control
کنترل مستقیم
direct fire
اتش مستقیم
direct relationship
وابستگی مستقیم
hotter
خط تلفن مستقیم
direct fire
تیر مستقیم
direct coupling
جفتگری مستقیم
direct relationship
ارتباط مستقیم
direct reading
قرائت مستقیم
directness
مستقیم بودن
direct support
کمک مستقیم
direct object
مفعول مستقیم
direct file
پرونده مستقیم
direct file
فایل مستقیم
direct dye
رنگینه مستقیم
direct cost
هزینه مستقیم
direct coupling
کوپلینگ مستقیم
direct aggression
پرخاشگری مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
direct address
نشانی مستقیم
direct damage
ضرر مستقیم
direct access
دستیابی مستقیم
line storm
طوفان مستقیم
direct access
دسترسی مستقیم
direct support
پشتیبانی مستقیم
direct processing
پردازش مستقیم
direct material
مواد مستقیم
direct process
فرایند مستقیم
forward resistance
مقاومت مستقیم
direct labour
دستمزد مستقیم
direct pressure
فشار مستقیم
forward voltage
ولتاژ مستقیم
direct load
بارگذاری مستقیم
direct selection
انتخاب مستقیم
direct lighting
روشنایی مستقیم
aright
مستقیم مستقیما
direct selling
فروش مستقیم
which transponder
علامت رمزی است به معنی چه نوع دستگاه گیرنده وفرستنده رمزی روی دستگاه شناسایی دشمن و خودی پدافند هوایی یا برج مراقبت یا برج رادار شناسایی سوارشده است
insulation testing apparatus
دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
intercept receiver
دستگاه گیرنده مخصوص استراق سمع دستگاه استراق سمع رادیویی
column grinder
دستگاه سنگ سمباده با قسمت ساکن دستگاه سنگ سمباده ستونی
direct laying
روانه کردن مستقیم
dma
انتقال مستقیم به حافظه
straight right
راست مستقیم در بوکس
direct
: مستقیم معطوف داشتن
straight line method of depreciation
استهلاک به روش خط مستقیم
amitosis
تقسیم مستقیم یاخته
helms
زاویه سکان از خط مستقیم
helm
زاویه سکان از خط مستقیم
direct current magnet
مغناطیس جریان مستقیم
direct current instrument
سنجه جریان مستقیم
direct connect modem
مدم اتصال مستقیم
intuitional
ناشی از درک مستقیم
Don't beat around the bush!
مستقیم و رک حرف بزن!
intuitively
بوسیله درک مستقیم
oblique
غیر مستقیم منحرف
immediacy
مستقیم و بی واسطه بودن
manages
مستقیم یا تحت کنترل
syzygy
استقرارسه ستاره در خط مستقیم
direct lift control
کنترل مستقیم برا
direct current converter
تبدیل گر جریان مستقیم
direct current generator
مولد جریان مستقیم
direct data entry
داده دهی مستقیم
ambages
راهای غیر مستقیم
straight bar
میل گرد مستقیم
stiffest
مستقیم چوب شده
manage
مستقیم یا تحت کنترل
point blank
روبه نشان مستقیم
point-blank
روبه نشان مستقیم
chutes
مسیر مستقیم مسابقه
chute
مسیر مستقیم مسابقه
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com