Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
intelligence office
دفتر راهنمایی
Other Matches
notary office
دفتر اسناد رسمی دفتر خانه
blotter
دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
engineering office
دفتر طراحی دفتر مهندسین مشاور
blotters
دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
induction station
دفتر استخدام دفتر پذیرش
civilian internee information bureau
دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
journalize
در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
duty roster
دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
central postal directory
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
instructions
راهنمایی
a piece of advice
یک راهنمایی
orientation
راهنمایی
leading
راهنمایی
steerage
راهنمایی
orientating
راهنمایی
instruction
راهنمایی
orientate
راهنمایی
admonition
راهنمایی
orientates
راهنمایی
guidance
راهنمایی
main
ی تر راهنمایی میکند
vocational guidance
راهنمایی شغلی
aim
مراد راهنمایی
traffic signal
چراغ راهنمایی
herald
راهنمایی کردن
heralded
راهنمایی کردن
admonitions
تذکر راهنمایی
directing
راهنمایی کردن
lighted
چراغ راهنمایی
lightest
چراغ راهنمایی
aimed
مراد راهنمایی
aims
مراد راهنمایی
instructions
راهنمایی کردن
marshal
راهنمایی کردن با
a quick word of advice
یک راهنمایی کوچک
instruction
راهنمایی کردن
marshaled
راهنمایی کردن با
marshaling
راهنمایی کردن با
marshalled
راهنمایی کردن با
marshals
راهنمایی کردن با
light
چراغ راهنمایی
heralds
راهنمایی کردن
traffic lights
چراغ راهنمایی
misdirection
راهنمایی غلط
conduce
راهنمایی کردن
airt
راهنمایی کردن
indication signs
علایم راهنمایی
leads
: راهنمایی رهبری
guidable
قابل راهنمایی
lead
: راهنمایی رهبری
educational guidance
راهنمایی اموزشی
guide
راهنمایی کردن
traffic light
چراغ راهنمایی
heralding
راهنمایی کردن
redirection
راهنمایی مجدد
pilotage
راهنمایی کشتی
guides
راهنمایی کردن
guided
راهنمایی کردن
misguide
بد راهنمایی کردن
leading questions
پرسش راهنمایی کننده
misdirect
راهنمایی غلط کردن
misdirected
راهنمایی غلط کردن
misdirecting
راهنمایی غلط کردن
directional
وابسته به راهنمایی و هدایت
misdirects
راهنمایی غلط کردن
road traffic offences
جرائم راهنمایی و رانندگی
redirects
دوباره راهنمایی کردن
redirect
دوباره راهنمایی کردن
instructs
اموختن به راهنمایی کردن
lead out of danger
با راهنمایی از خطر رهانیدن
leading question
پرسش راهنمایی کننده
redirecting
دوباره راهنمایی کردن
department of motor vehicles
[DMV]
[American E]
اداره راهنمایی و رانندگی
guides
راهنمایی کردن غلاف
lead
رهبری کردن راهنمایی
child guidance clinic
درمانگاه راهنمایی کودک
redirected
دوباره راهنمایی کردن
vehicle registration office
اداره راهنمایی و رانندگی
guided
راهنمایی کردن غلاف
instruct
اموختن به راهنمایی کردن
leads
رهبری کردن راهنمایی
guide
راهنمایی کردن غلاف
instructed
اموختن به راهنمایی کردن
instructing
اموختن به راهنمایی کردن
directs
مستقیم راست راهنمایی کردن
guidance
راهنمای طرح ریزی راهنمایی
beacon
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
to e. a person an a subject
کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
pilot
راهنمای ناو راهنمایی کردن
piloted
راهنمای ناو راهنمایی کردن
Road signs
علائم راهنمایی و رانندگی جاده
guide
راهنمایی کردن تعلیم دادن
pilots
راهنمای ناو راهنمایی کردن
guided
راهنمایی کردن تعلیم دادن
directed
مستقیم راست راهنمایی کردن
direct
مستقیم راست راهنمایی کردن
Turn left at the traffic lights.
از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
beacons
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
guides
راهنمایی کردن تعلیم دادن
character guidance
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
advisory system
سیستم خبرهای که کاربر را راهنمایی میکند
commenting
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
comment
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
point duty
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
commented
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
pillotage
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
to bow in or out
با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
instruction
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
instructions
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
compliance index
شاخص نشان دهنده قابلیت پیروی از علایم راهنمایی
call time
تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
perverse verdict
رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
cue
اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
cues
اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
record
دفتر
volume
دفتر
cahier
دفتر
volumes
دفتر
book of account
دفتر کل
office
دفتر
notary public office
دفتر
offices
دفتر
in office
در دفتر
books
دفتر
booked
دفتر
book
دفتر
ledgers
دفتر کل
ledger
دفتر کل
bureaus
دفتر
bureau
دفتر
purchase ledger
دفتر کل خریدها
equipment logbook
دفتر تجهیزات
run book
دفتر اجرا
rule off
ته دفتر را بستن
head office
دفتر مرکزی
information bureau
دفتر اطلاعات
inquiry office
دفتر اطلاعات
intelligence office
دفتر اطلاعات
social secretary
رئیس دفتر
quartermaster's notebook
دفتر سکانی
job office
دفتر کارگاه
site office
دفتر ساختمانی
engineering office
دفتر مهندسی
end office
دفتر انتهایی
site office
دفتر مشاوراملاک
copy book
دفتر کپیه
copy letter book
دفتر کپیه
courier station
دفتر پیک
day book
دفتر روزنامه
daybook
دفتر روزنامه
purchasing office
دفتر خرید
drawing office
دفتر طراحی
run book
دفتر رانش
translation agency
دفتر ترجمه
copybook
دفتر سرمشقدار
lawyer's office
دفتر وکالت
purchasing department
دفتر خرید
technical bureau
دفتر فنی
office manager
رئیس دفتر
office of records
دفتر بایگانی
official log book of a ship
دفتر ثبت
order book
دفتر سفارشات
orderly room
دفتر گروهان
telephone d.
دفتر تلفن
telephnone book
دفتر تلفن
office attorney
وکیل دفتر
note book
دفتر کتابچه
press copy book
دفتر کپیه
marriage registry
دفتر ازدواج
information office
دفتر اطلاعات
message book
دفتر پیام
minute book
دفتر وقایع
telephone books
دفتر تلفن
telephone book
دفتر تلفن
waste book
دفتر باطله
notary assistant
دفتر یار
notary public
دفتر ثبت
property book
دفتر اموال
pocket book
دفتر بغلی
posting
ثبت در دفتر
cash book
دفتر نقدی
advisory service
دفتر مشاور
registry
دفتر خانه
registry
دفتر فهرست
audit office
دفتر حسابرسی
automated office
دفتر خودکار
registries
دفتر خانه
registries
دفتر فهرست
bell book
دفتر موتورخانه
postings
ثبت در دفتر
books
مجلد دفتر
offices
اطاق دفتر
offices
دفتر کار
inventory
دفتر دارایی
customs
دفتر گمرک
office
اطاق دفتر
office
دفتر کار
journals
دفتر روزنامه
book
مجلد دفتر
account book
دفتر حساب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com