English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English Persian
puff دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffing دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffs دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
Other Matches
gown جامه بلند زنانه
kirtle جامه بلند زنانه
robe جامه بلند زنانه
gowns جامه بلند زنانه
riding habits جامه سواری زنانه
riding habit جامه سواری زنانه
robes جامه بلند زنانه
capuchin جامه باشلق دار زنانه
paris doll مجسمه برای ازمایش جامه زنانه
to panel a dress جامه زنانه را با تیکهای ازرنگ دیگر اراستن
women's apartments قسمت زنانه
bloomer شلوار گشاد و زنانه ورزشی گیاه شکوفه کرده
peignoir قطیفه لباسی زنانه لباس خانگی زنانه
dress guard اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
feminality طبیعت زنانه زیورهایاچیزهای بی بهای زنانه
feminize زنانه کردن زنانه شدن
precipitation of moisture انقباض و فرود امدن بخار تراکم بخار
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
modiste کلاه فروش زنانه کلاه دوز زنانه
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
section قسمت قسمت کردن برش دادن
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
steam iron ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam irons ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
antipasto غذای اشتهااور
sweetmeat غذای شیرین
junk food غذای ناسالم
plant food غذای گیاهی
health foods غذای سالم
plant food غذای گیاه
potluck غذای مختصر
health food غذای سالم
luncheon غذای مفصل
junk foods غذای ناسالم
luncheons غذای مفصل
meats غذای اصلی
sops غذای مایع
dish of the day غذای روز
when in season غذای فصل
spirilual nutriment غذای روحانی
cornmeal غذای ذرت
seafood غذای دریایی
shore dinner غذای دریایی
sop غذای مایع
dinette غذای گرم
stinkpot غذای بدبو
entree غذای اصلی
meat غذای اصلی
chicken feed غذای جوجه
birdseed غذای پرندگان
restorative food غذای مقوی
boarded غذای روی میز
stenophagous غذای محدود خوار
board غذای روی میز
debilitant غذای ضعیف کننده
Oily skin (food). پوست ( غذای ) چرب
Frozen meat ( food ) . گوشت ( غذای ) یخ زده
set menu صورت غذای هر روزه
a special menu صورت غذای مخصوص
chow mein نوعی غذای چینی
fondu نوعی غذای سویسی
gastronomist متخصص غذای لذیذ
chopsuey نوعی غذای چینی
Good wholesome food . غذای سالم وکامل
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
progressive cookery پخت تدریجی غذای یکان
baked meat شیرینی اردی غذای پخته
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
Rice is a wholesome food . برنج غذای کاملی است
speciality of the house غذای مخصوص طبخ منزل
slosh غذای چسبناک مشروب لزج
sloshes غذای چسبناک مشروب لزج
sloshing غذای چسبناک مشروب لزج
to toy with one's food با غذای خود بازی کردن
bakemeat شیرینی اردی غذای پخته
food container فرف غذای قابل حمل
entremets غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
agape غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا [دین]
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
ravioli نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
succotash غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
casseroles نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
mawkish حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
casserole نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
underfeed غذای غیر کافی خوردن یا دادن
for half board برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
I revisited her recipe. من دستور کار [غذای] او [زن] را دوباره بکار بردم.
The food was not fit to eat. غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
slopping غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopped غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
He warned he would go on a termless hunger strike. او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
broth غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
slop غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
night dress جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
womanly زنانه
femininely زنانه
feminine زنانه
gynaecic زنانه
gynecic زنانه
wifely زنانه
womanish زنانه
unmanly زنانه
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
side saddle زین زنانه
side-saddle زین زنانه
hairdos ارایشگر زنانه
hairdo ارایشگر زنانه
headdresses روسری زنانه
headdress روسری زنانه
head-dresses روسری زنانه
mantles شنل زنانه
smock روپوش زنانه
womanlike مثل زن زنانه
womanliness صفات زنانه
handbag کیف زنانه
pillion زین زنانه
handbags کیف زنانه
ladies' room مستراح زنانه
unisex زنانه - مردانه
seamstress خیاط زنانه
couturiers خیاطخانه زنانه
couturier خیاطخانه زنانه
smocks روپوش زنانه
mantle شنل زنانه
tunc بلوز زنانه
hen parties مهمانی زنانه
petticoats زیرپوش زنانه
camisole زیرپوش زنانه
bandeau نوارکلاه زنانه
mantua maker زنانه دوز
mantua maker خیاط زنانه
sidesaddle زین زنانه
shirtwaist بلوز زنانه
scanties تنکه زنانه
petticoat زیرپوش زنانه
scanties شورت زنانه
pelisse خرقه زنانه
cestus کمربند زنانه
dressmakers خیاط زنانه
couture خیاط زنانه
cosmetology ارایش زنانه
couturiere زنانه دوز
hen party مهمانی زنانه
feminization زنانه شدن
distaff side طرف زنانه
feminineness حالت زنانه
cymar زیرپیراهنی زنانه
feminity حالت زنانه
dressmaker خیاط زنانه
sidesaddle بازین زنانه
seamstresses خیاط زنانه
dress goods قماشهای زنانه
dress making زنانه دوزی
paletot بالاپوش گشادمردانه یا زنانه
petticoat زیر پیراهنی زنانه
to make a curtsy سلام زنانه کردن
poplin پارچه زنانه پوپلین
gynaecology علم امراض زنانه
corsets شکم بند زنانه
eton crop موی کوتاه زنانه
pedal pushers شلوار کوتاه زنانه
jumper استین کوتاه زنانه
jumpers استین کوتاه زنانه
corset شکم بند زنانه
smocks روپوش زنانه دوختن
smock روپوش زنانه دوختن
capeline نوعی کلاه زنانه
gynarcologist ویژه کاردرناخوشیهای زنانه
chatelain کمربند زنجیری زنانه
gynecology دانش امراض زنانه
basque دامن کوتاه زنانه
barrette نوعی سنجاق سر زنانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com