English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
season دوران چاشنی زدن
seasoned دوران چاشنی زدن
seasons دوران چاشنی زدن
Other Matches
fuze ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
flash tube لوله حامل جرقه چاشنی لوله رابط چاشنی با خرج انفجار
first fire mixture خرج انفجاری یا چاشنی انفجاری سریع العمل چاشنی اولیه
business cycle دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
Safavid period دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
fuzing چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
destructor چاشنی
capsule چاشنی
flavoring چاشنی
flavorings چاشنی
capped چاشنی
detonating charge چاشنی
safety fuze چاشنی
fuze چاشنی
flavourings چاشنی
salmagundi چاشنی
capsules چاشنی
stuffing چاشنی
devices چاشنی
igniter چاشنی
sauce چاشنی
device چاشنی
sauces چاشنی
percussion caps چاشنی
amorce چاشنی
percussion cap چاشنی
seasoning چاشنی
detonator چاشنی
ignitor چاشنی
flavouring چاشنی
detonators چاشنی
luring چاشنی
lures چاشنی
lured چاشنی
lure چاشنی
cap چاشنی
dressings چاشنی
dressing چاشنی
primers چاشنی
primer چاشنی
garnishes چاشنی زدن
detonation cap کلاهک چاشنی
sauce چاشنی زدن به
flash fuze چاشنی الکتریکی
detonation cord فتیله چاشنی
detonating cord مدار چاشنی
blasting cap کلاهک چاشنی
spicing چاشنی غذا
spices چاشنی غذا
electric primer چاشنی الکتریکی
spiced چاشنی غذا
ketchup چاشنی غذا
spice چاشنی غذا
destructor چاشنی انفجاری
cannon primer چاشنی توپ
garnish چاشنی زدن
sauces چاشنی زدن به
adapter booster چاشنی خوران
garniture تزیین چاشنی
seasoner چاشنی زننده
tutti frutti چاشنی میوهدار
defuse چاشنی کشیدن
relishing چاشنی ذوق
relishes چاشنی ذوق
relished چاشنی ذوق
relish چاشنی ذوق
defused چاشنی کشیدن
garnished چاشنی زدن
primes چاشنی گذاشتن
primed چاشنی گذاشتن
defuses چاشنی کشیدن
igniter train مجموعه چاشنی
igniting powder خرج چاشنی
ignition cap کلاهک چاشنی
percussion caps چاشنی ضربتی
prime چاشنی گذاشتن
percussion cap چاشنی ضربتی
primer pouch محفظه چاشنی
primer seat مقر چاشنی
defusing چاشنی کشیدن
sauce-boats فرف چاشنی خوری
sauce-boat فرف چاشنی خوری
sauce boat فرف چاشنی خوری
au naturel ساده و بدون چاشنی
French dressing چاشنی سالاد فرانسوی
adhesion agent چاشنی چسب افزا
chutney یکنوع چاشنی غذا
flavored چاشنی زدن به معطرکردن
primer leak نشد کردن چاشنی
condiments چاشنی ادویه زدن
condiment چاشنی ادویه زدن
primming چاشنی گذاری کردن
primer pouch کیف یافانوسقه چاشنی
primer setback عقب نشستن چاشنی
primer leak خروج گازاز ته چاشنی
igniting primer چاشنی مشتعل کننده
initiator چاشنی مشتعل کننده
melinite مخصوص تهیه چاشنی
safing چاشنی برداری کردن
flavors چاشنی زدن به معطرکردن
activate چاشنی مین را کشیدن
flavor چاشنی زدن به معطرکردن
garnishes چاشنی زدن به ارایش
garnished چاشنی زدن به ارایش
garnish چاشنی زدن به ارایش
flavours چاشنی زدن به معطرکردن
cannon primer چاشنی خرج توپ
precussion detonator چاشنی ضربتی یا دنگی
flavour چاشنی زدن به معطرکردن
uncharged چاشنی گذاری نشده
squibs چاشنی خرج راکتهای دریایی
squib چاشنی خرج راکتهای دریایی
flavored چاشنی مزه دار کردن
salad dressings چاشنی وادویه مخصوص سالاد
salad dressing چاشنی وادویه مخصوص سالاد
initiator چاشنی اولیه خرج ابتدایی
firing mechanism چاشنی مین مکانیسم تیراندازی
electric squib نوعی چاشنی با فتیله الکتریکی
flavor چاشنی مزه دار کردن
hung striker ضارب چاشنی معیوب نارنجک
flavours چاشنی مزه دار کردن
flavour چاشنی مزه دار کردن
coupling base اتصال دهنده چاشنی به کلاهک
hung striker چاشنی عمل نکرده نارنجک
gamy چاشنی زده افتضاح اور
gamey چاشنی زده افتضاح اور
flavors چاشنی مزه دار کردن
gyrations دوران
vertigo دوران
cycle دوران
gyration دوران
circulation دوران
cycled دوران
cycles دوران
swimming دوران
period دوران
circulations دوران
era دوران
eras دوران
rotation دوران
periods دوران
to dress [salad] چاشنی زدن [آرایش دادن ] [سالاد]
squib یک نوع چاشنی مخصوص در مداراتش موشک
squibs یک نوع چاشنی مخصوص در مداراتش موشک
mayonnaise نوعی چاشنی غذا وسالاد مایونز
cock چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
cocks چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
cocking چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
dizzy دچار دوران سر
revolutions چرخش دوران
lucid interval دوران افاقه
revolution چرخش دوران
revolution دوران شورش
revolutions دوران شورش
paleozoic دوران اول
wifehood دوران زوجیت
fulcrum نقطه دوران
off season در دوران کسادی
off season در دوران کم کاری
space age دوران کیهان
wartime دوران جنگ
stound دوران درد
sense of rotation جهت دوران
life دوران زندگی
till in old [great] age تا در دوران سالمندی
plane of rotation سطح دوران
peacetime دوران صلح
qyaternary دوران چهارم
the whirligig of fashion دوران دایمی مد
rotation about a line دوران دور یک خط
lives دوران زندگی
circulations دوران خون
angle of rotation زاویه دوران
rotated دوران کردن
axis of rotation محور دوران
circulation دوران خون
climacteric دوران یائسگی زن
rotates دوران کردن
rotate دوران کردن
distance between centers طول دوران
race دوران مسیر
raced دوران مسیر
races دوران مسیر
aftertime دوران پیری
rotation چرخش دوران
arm مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
vertiginous سرگیجهای دوران کننده
spinning چرخش [گردش] [دوران ]
rotational دوران گردش بدور
azoic دوران ماقبل تاریخ
obligated tour دوران مشمولیت وفیفه
rotation about a point دوران دور یک نقطه
rotation around [about] a point دوران دور نقطه ای
revolutions دور دوران کامل
geriatrist امراض دوران پیری
iceman یخی بستر دوران یخ
off season وابسته به این دوران
rotation دوران گردش بدور
geriatrician امراض دوران پیریgyrfalcon
geocentric دوران زمین مرکزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com