Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English
Persian
back out
دوری کردن از الغاء کردن
Other Matches
retract
الغاء کردن
set aside
الغاء کردن
avoiding
الغاء کردن
avoids
الغاء کردن
to back out
[of]
الغاء کردن
retracts
الغاء کردن
retracting
الغاء کردن
avoided
الغاء کردن
retracted
الغاء کردن
avoid
الغاء کردن
revoking
الغاء کردن لغو کردن
revoke
الغاء کردن لغو کردن
revoked
الغاء کردن لغو کردن
revokes
الغاء کردن لغو کردن
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
to keep at arms length
دوری کردن از
keep off
دوری کردن
to keep one's d.
دوری کردن
avoided
دوری کردن از
avoids
دوری کردن از
to give wide berth to
دوری کردن از
avoid
دوری کردن از
avoiding
دوری کردن از
to fight shy of
دوری کردن از
aviod
دوری کردن از
to avoid something
دوری کردن از
[چیزی]
back out
دوری کردن از موج
to keep the peace
از جنگ دوری کردن
eluded
طفره زدن دوری کردن از
elude
طفره زدن دوری کردن از
eludes
طفره زدن دوری کردن از
eluding
طفره زدن دوری کردن از
to distance
[dissociate]
oneself from
دوری
[قطع همکاری]
کردن از
to turn one's back on somebody
از کسی دوری کردن
[اصطلاح مجازی]
to dissociate
[disassociate]
oneself from somebody
[something]
از کسی
[چیزی]
دوری
[قطع همکاری]
کردن
annulment
الغاء
annulments
الغاء
abrogation
الغاء
annulation
الغاء
defeats
الغاء
supersession
الغاء
cancellation
الغاء
defeat
الغاء
defeated
الغاء
defeating
الغاء
indefeasible
الغاء نشدنی
administrations
اجرا الغاء
repeals
الغاء لغو
administration
اجرا الغاء
indefeasibility
الغاء نشدنی
repeal
الغاء لغو
abrogable
قابل الغاء
denunciation of treaty
الغاء معاهده
defeasibility
الغاء پذیری
denunciation
اعلان الغاء یا خاتمه
denunciations
اعلان الغاء یا خاتمه
irrepealable
غیر قابل الغاء باطل نشدنی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
inverisimilitude
دوری
periodicity
دوری
distance
دوری
distances
دوری
dish
دوری
recurring
دوری
improbability
دوری
separation
دوری
dishes
دوری
separations
دوری
periodic
دوری
paten
دوری
farness
دوری
celestial lonitude
دوری
serial
دوری
cyclical
دوری
grail
دوری
serials
دوری
inaccessibility
دوری
patera
دوری
rotation
دوری
remoteness
دوری
cyclic graph
گراف دوری
circular definition
تعریف دوری
rangefinders
دوری یاب
remotion
حرکت دوری
separate
مفارقت دوری
separates
مفارقت دوری
serial correlation
همبستگی دوری
separated
مفارقت دوری
circular flow
جریان دوری
recurring decimals
اعشار دوری
circular reasoning
استدلال دوری
eccentricities
دوری از مرکز
encyclic
عمومی دوری
shuns
دوری واجتناب
declination
دوری ازمحوراصلی
to keep one's distance
دوری جستن
dory defence
دفاع دوری
that far
بان دوری
turning away
دوری واجتناب
shun
دوری واجتناب
eccentricity
دوری از مرکز
patellar
دوری وار
shunning
دوری واجتناب
shunned
دوری واجتناب
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
He is distantly related to us .
نسبت دوری با ما دارد
cyclic group
گروه دوری
[ریاضی]
circular flow of income
جریان دوری درامد
elusive
کسی که ازدیگران دوری میکند
He is distantly related to me .
بامن نسبت دوری دارد
abduction
دوری از مرکز بدن قیاسی
buttress spacing
دوری محورهای پشت بندها
patellate
بشکل قاب یا دوری یاطشت
mugwump
سیاست و حزب بازی دوری میکند
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
the holy grail
دوری یاجامی که مسیح دراخرین شام خودبکاربرد
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
patelliform
مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
encratites
فرقهای ازنصاراکه ازگوشت خوردن وباده نوشی واختیارجفت دوری می
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
master slave manipulator
بازو و دست خودکار که به وسیله اپراتوراز فاصله دوری هدایت میشود
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com