Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English
Persian
dependent state
دولت غیر مستقل
Search result with all words
sovereign
دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
sovereigns
دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
federal government
دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
identic notes
منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
independent state
دولت مستقل
Other Matches
retorsion
عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
multi window editor
برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
open market operation
عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
unfriendly act
هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
dependent state
دولت تابع و وابسته به دولت یا قدرت دیگر
federal state
دولت متحده یا دولت اتحادی
real will
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
pay as you go principle
اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
social contract
اعتقاد به این مسئله که تفویض قدرت به دولتها ناشی از نوعی قرارداد است که ضمن ان فردقسمتی از حقوق خود را به دولت تفویض میکند ومتقابلا" از وجود دولت برخوردار میشود
authoritarainism
نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
exchange control
نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
free-standing
مستقل
stand alone
مستقل
absolutes
مستقل
maverick
مستقل
absolute
مستقل
separates
مستقل
mavericks
مستقل
autocratic
مستقل
separate
مستقل
freelance
مستقل
separated
مستقل
exogenous
مستقل
sovereigns
مستقل
independent
مستقل
solo
مستقل
autonomic
مستقل
solos
مستقل
sovereign
مستقل
free
مستقل
freed
مستقل
realty
مستقل
landed a
مستقل
frees
مستقل
freeing
مستقل
stand on one's own two feet
<idiom>
مستقل بودن
arguments
متغیر مستقل
argument
متغیر مستقل
separated
یکان مستقل
separates
یکان مستقل
independent equations
معادلات مستقل
independent consultant
مشاور مستقل
independency
کشور مستقل
a stand-alone company
یک شرکت مستقل
autonomous consumption
مصرف مستقل
autonomous operation
عملیات مستقل
autonomous variable
متغیر مستقل
garrison house
ساخلو مستقل
context free
مستقل از متن
explanatory variable
متغیر مستقل
a stand-alone computer
یک رایانه مستقل
independent variable
متغیر مستقل
autocracy
حکومت مستقل
detached
ستون مستقل
to stand by oneself
مستقل بودن
machine independent
مستقل از ماشین
absolutes
مستقل استبدادی
individual units
یکانهای مستقل
device independence
مستقل از دستگاه
separate battalion
گردان مستقل
semi independent
نیمه مستقل
single unit
یکان مستقل
separate company
گروهان مستقل
separate battery
اتشبار مستقل
entity
موسسه مستقل
entity
موجودیت مستقل
entities
موسسه مستقل
separate brigade
تیپ مستقل
self goverment
حکومت مستقل
entities
موجودیت مستقل
separate
یکان مستقل
stand alone computer
کامپیوتر مستقل
autonomous
دارای زندگی مستقل
dependency
کشور غیر مستقل
computer independent language
زبان مستقل کامپیوتری
dependencies
کشور غیر مستقل
monocracy
حکومت مستقل یا انفرادی
separations
مستقل شدن یکانها
monarchism
اصول سلطنت مستقل
separation
مستقل شدن یکانها
temperature independent paranagnetism
پارامغناطیس گرما مستقل
number of componentes
تعداد سازندههای مستقل
autonomous investment
سرمایه گذاری مستقل
independent variable
متغیر مستقل
[ریاضی]
argument
[of a function]
متغیر مستقل
[ریاضی]
free standing columns
ستونهای مستقل یا مجزا
on an arm's length basis
بر اساس مستقل و برابر بودن
[در]
argument
[of a function]
متغیر مستقل تابعی
[ریاضی]
icca
انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
autonomous investment
سرمایه مستقل از درامد ملی
post town
شهری که پستخانه مستقل دارد
territoriality
ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
standalone
سیستمی که مستقل کار میکند
territorialism
ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
monarchic
مربوط به سلطان یا سلطنت مستقل
autonomous
دارای حکومت مستقل داخلی
stand-alone
<adj.>
خود کفا
[به تنهایی]
[مستقل ]
pica
سیستم عامل مستقل از ماشین
multicollinearity
هم خطی بین متغیرهای مستقل
autonomous
دارای حکومت مستقل خودمختار
dominion
قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
orthogonal
ساخته شده از پارامترها یا بخشهای مستقل
biont
واحد مستقل موجود زنده سلول
defacto recognition
به عنوان یک کشورموجود و مستقل عمل کند
diarchy
سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
unit assembly
یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
independent
association computerconsulatans انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
power
دولت
powered
دولت
powers
دولت
state
دولت
stating
دولت
state-
دولت
governments
دولت
stated
دولت
government
دولت
powering
دولت
respublica
دولت
states
دولت
mammon
دولت
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant
پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
arm's length
مستقل و برابر بودن طرفها
[یا شرکتها]
در معامله ای
[اقتصاد]
plane
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planed
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planes
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planing
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
powered
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powers
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powering
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
pillars of the state
ارکان دولت
Ottawa
دولت کانادا
vassal atate
دولت پوشالی
the body politic
ملت و دولت
forfeit to the state
ضبط دولت
national state
دولت ملی
war state
دولت جنگی
govt
government دولت
enemy state
دولت دشمن
Downing Street
دولت انگلیس
public debt
بدهی دولت
the policy of the government
سیاست دولت
public servant
مستخدم دولت
puppet government
دولت پوشالی
the policy of the government
رویه دولت
quirinal
دولت ایتالیا
government budget
بودجه دولت
state budget
بودجه دولت
mafias
دولت ستیزی
military government
دولت نظامی
mandatary
دولت قیم
totaliarian state
دولت توتالیتر
state government
دولت مرکزی
office-holders
کارمند دولت
office-holder
کارمند دولت
Whitehall
دولت انگلیس
territory of state
قلمرو دولت
mafia
دولت ستیزی
government expenditures
هزینههای دولت
Warsaw
دولت لهستان
money bag
دارایی دولت
government stock
سهام دولت
government treasury
خزانه دولت
head of the state
رئیس دولت
state property
دارائی دولت
lese majestyodhkj &odhkj fvqn
پادشاه یا دولت
civil servant
[British E]
کارمند دولت
official
کارمند دولت
nation state
دولت ملی
stateless
بی دولت بی وطن
ambassador
ماموررسمی یک دولت
buffer state
دولت حایل
officer
کارمند دولت
nation-states
دولت ملی
Kremlin
دولت شوروی
government department
وزارتخانه دولت
public officer
[American E]
کارمند دولت
loyalist
دولت دوست
loyalists
دولت دوست
nation-state
دولت ملی
chief of state
رئیس دولت
state
دولت استان
ambassadors
ماموررسمی یک دولت
cabinet
هیات دولت
states
دولت استان
cabinets
هیات دولت
stated
دولت استان
state-
دولت استان
stating
دولت استان
microcontroller
ریز کامپیوتر کوچک و مستقل برای استفاده در برنامههای کاربردی خاص
duplication check
بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد
building blocks
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
variable delivery pump
پمپ سیالی که برونده ان میتواند مستقل از سرعت چرخش تغییر کند
building block
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
protected state
دولت تحت الحمایه
plateform
اعلامیه سیاست دولت
peculation
دستبرد در مال دولت
mandatory powers
اختیارات دولت قیم
subsidy
کمک بلاعوض دولت
office-holder
صاحب منصب دولت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com