English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (8 milliseconds)
English Persian
he fell to the ground دویدن اغازکردبزمین افتاد
Other Matches
i saw him fall دیدم که افتاد
My mouth watered. دهانم آب می افتاد
it happened اتفاق افتاد
I licked my lips [in anticipation] . دهنم آب افتاد.
he fell ill به بستر بیماری افتاد
She had to eat humble pie . she cringed . به غلط کردن افتاد
the lot fell upon me پشک بمن افتاد
The button on my coat off. تکمه کتم افتاد
It dawned upon him. برای او [مرد] جا افتاد.
It was borne in on him. برای او [مرد] جا افتاد.
his mind was petrified ذهنش از کار افتاد
The waters run clear of the mill . <proverb> آبها از آسیاب افتاد .
The moment I set eyes on you. , از آن لحظه که چشمم بتو افتاد
It finally sunk in ! <idiom> آخرش دوزاریش افتاد! [اصطلاح]
At last the penny dropped! <idiom> آخرش دوزاریش افتاد! [اصطلاح]
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
He outgrew this habit. این عادت ازسرش افتاد
The patients hrart stopped beating. قلب بیمار از کار افتاد ( ایستاد )
He licked ( smacked ) his lips . لب ودهنش آب افتاد ( از روی لذت وخوشی )
Should anything happen to me, ... <idiom> اگر اتفاق بدی افتاد برای من ...
It took place under my very eyes. درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
His departure has been postponed for two days. حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
When the dust settles. وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
He fell off his bike and bruised his knee. او [مرد] از دوچرخه افتاد و زانویش کوفته [کبود] شد.
russian revolution وقایعی که در فاصله سالهای 5091 تا 7191 درروسیه اتفاق افتاد و بالاخره به تشکیل دولت سوسیالیستی در ان کشور منجر شد
french revolution انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
to run through دویدن
raced دویدن
doubled up دویدن
doubled دویدن
double دویدن
Running <adj.> دویدن
runs دویدن
race دویدن
races دویدن
run دویدن
outrunning در دویدن جلوافتادن
outruns در دویدن جلوافتادن
trig تر وتمیز دویدن
jogs اهسته دویدن
to bolt با سرعت دویدن
leaps جستن دویدن
leaped جستن دویدن
cursorial مستعد دویدن
runout محوطه دویدن
running with the ball با توپ دویدن
outrun در دویدن جلوافتادن
roil دنبال هم دویدن
footrace مسابقه دویدن
leap جستن دویدن
on the go <idiom> مشغول دویدن
tracks مسابقه دویدن
jogging اهسته دویدن
jogged اهسته دویدن
jog اهسته دویدن
scuttle بسرعت دویدن
scuttled بسرعت دویدن
scuttles بسرعت دویدن
scuttling بسرعت دویدن
track مسابقه دویدن
winder دویدن سریع
re-ran دوباره دویدن
re-run دوباره دویدن
re-running دوباره دویدن
re-runs دوباره دویدن
run for it <idiom> به ضرب دویدن
tracked مسابقه دویدن
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
long wind طاقت زیاد دویدن
to break into a run شروع کردن به دویدن
outkick تندتر از رقیب دویدن
rerun عمل دوباره دویدن
run way محوطه دویدن هواپیما
to start شروع کردن به دویدن
circuit clout یک امتیاز با دویدن به پایگاه
base running دویدن بسوی پایگاه
jog دویدن بصورت یورتمه
jogged دویدن بصورت یورتمه
jogging دویدن بصورت یورتمه
To interrupt someone. To butt in. تو حرف کسی دویدن
jogs دویدن بصورت یورتمه
circle دویدن در مسیر منحنی
circling دویدن در مسیر منحنی
sprinted با حداکثر سرعت دویدن
dinger دویدن به پایگاه اصلی
circles دویدن در مسیر منحنی
sprints با حداکثر سرعت دویدن
sprint با حداکثر سرعت دویدن
circled دویدن در مسیر منحنی
break in درمیان صحبت کسی دویدن
break-in درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins درمیان صحبت کسی دویدن
arresting system runout محوطه دویدن سیستم مهارهواپیما
false starts دویدن قبل ازصدای تپانچه
false start دویدن قبل ازصدای تپانچه
to run for the bus برای گرفتن اتوبوس دویدن
departure end انتهای محوطه دویدن هواپیما
road work دویدن جادهای در تمرین بوکس
ground game روش استفاده از مانور دویدن
roll out دویدن هواپیما روی باند
to run a race در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
to overrun oneself از دویدن زیاد خود را خسته کردن
to take a run-up با دویدن به مکان شروع نزدیک شدن
threshold نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshholds نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
go نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
goes نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
buttonhook نوعی پاس با جلو دویدن وبرگشت ناگهانی
thresholds نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
rompish مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
quarterback sneak حمله بازیگر بالا با دویدن بجلو پس از گرفتن توپ
rompy مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
drag bunt ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
curl پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
curled پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
curls پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
triple threat بازیگری که مهارت در دویدن و پاس دادن و ضربه پا دارد
to ran a person hard کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
slanted بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
slants بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
slant بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
run-up [start-up] نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
leg bye امتیاز با دویدن در نتیجه خوردن توپ به بدن توپزن ومنحرف شدن ان
hang قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
hangs قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
square in پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
break حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
breaks حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
scrambling دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambles دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scramble دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
glide حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glided حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glides حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
for two weeks جلسه دوهفته پس افتاد جلسه را به دوهفته بعدموکول کردند
approach end نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
stop and go پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
foul فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouls فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foulest فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com