| Total search result: 114 (7 milliseconds) | 
			 | 
		
		
			 | 
			 | 
		
		
			| English | 
			Persian | 
		
		
		| What a mes I made of my life .      | 
		دیدی چه بروز خودم آوردم   | 
		
	
		| 
 | 
	
	
		| 	
 | 
	
				
				
					| Other Matches | 
				
				
					 | 
				
		
		| visuals     | 
		دیدی   | 
		
	
		
		| visual     | 
		دیدی   | 
		
	
		
		| visually     | 
		دیدی   | 
		
	
		
		| This is only the tip of the iceberg. You have seen nothing yet .      | 
		حالاکجایش را دیدی   | 
		
	
		
		| pigs might fly     | 
		وقوع هر چیزبعید نیست کاردنیا را چه دیدی   | 
		
	
		
		| get hold of yourself     | 
		گیرتون آوردم   | 
		
	
		
		| Much as I raked my brain .      | 
		هر چقدر به مغزم فشار آوردم   | 
		
	
		
		| At last I caught ( got) you .      | 
		بالاخره گیرت آوردم ( انداختم )    | 
		
	
		
		| Fortunately I wasnt hurt.        | 
		شانس آوردم . طوریم نشد   | 
		
	
		
		| I got good marks in the exams .      | 
		نمرات خوبی درامتحان آوردم   | 
		
	
		
		| I spoke my mind.     | 
		آنچه دردل داشتم بزبان آوردم   | 
		
	
		
		| My jaw dropped to the floor! <idiom>     | 
		از تعجب داشتم شاخ در می آوردم! [اصطلاح روزمره]   | 
		
	
		
		| Luchily for me the train was late.     | 
		خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید   | 
		
	
		
		| Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull.     | 
		تا اسم زن قبلی او [مرد] را آوردم خونش به جوش آمد.   | 
		
	
		
		| I fiddled  afew invitation cards.      | 
		باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم   | 
		
	
		
		| outbreak     | 
		بروز   | 
		
	
		
		accession       | 
		بروز   | 
		
	
		
		| outbreaks     | 
		بروز   | 
		
	
		
		| d. by d.     | 
		روز بروز   | 
		
	
		
		| incidence     | 
		میزان بروز   | 
		
	
		
		| master file maintenance     | 
		فرایند بروز دراوردن   | 
		
	
		
		| screen update     | 
		بروز دراوردن صفحه   | 
		
	
		
		| accesses     | 
		بروز مرض حمله   | 
		
	
		
		| She went to the bad.     | 
		بروز سیاه نشست   | 
		
	
		
		| prophylactic     | 
		مانع بروز مرض   | 
		
	
		
		| flashed     | 
		بروز ناگهانی جلوه   | 
		
	
		
		| flash     | 
		بروز ناگهانی جلوه   | 
		
	
		
		| flashes     | 
		بروز ناگهانی جلوه   | 
		
	
		
		access       | 
		بروز مرض حمله   | 
		
	
		
		| accessing     | 
		بروز مرض حمله   | 
		
	
		
		| accessed     | 
		بروز مرض حمله   | 
		
	
		
		| owning     | 
		خودم   | 
		
	
		
		| myself     | 
		من خودم   | 
		
	
		
		| myself     | 
		خودم   | 
		
	
		
		| number one     | 
		خودم   | 
		
	
		
		| own     | 
		خودم   | 
		
	
		
		| owns     | 
		خودم   | 
		
	
		
		| owned     | 
		خودم   | 
		
	
		
		| adjourns     | 
		موکول بروز دیگر شدن   | 
		
	
		
		| adjourned     | 
		موکول بروز دیگر شدن   | 
		
	
		
		| adjourning     | 
		موکول بروز دیگر شدن   | 
		
	
		
		| adjourn     | 
		موکول بروز دیگر شدن   | 
		
	
		
		| siree     | 
		اقای خودم   | 
		
	
		
		| with my proper eyes     | 
		با چشم خودم   | 
		
	
		
		| for my parts     | 
		از سهم خودم   | 
		
	
		
		| pon my life     | 
		بجان خودم   | 
		
	
		
		| onmy own responsibility     | 
		به مسئولیت خودم   | 
		
	
		
		| on my own account     | 
		بابت خودم   | 
		
	
		
		| on my own account     | 
		بحساب خودم   | 
		
	
		
		| myself     | 
		شخص خودم   | 
		
	
		
		| for my part     | 
		از سهم خودم   | 
		
	
		
		| She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too.     | 
		او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.   | 
		
	
		
		| own     | 
		شخصی مال خودم   | 
		
	
		
		| owning     | 
		شخصی مال خودم   | 
		
	
		
		| With my own capital .      | 
		با سرمایه شخصی خودم   | 
		
	
		
		| owned     | 
		شخصی مال خودم   | 
		
	
		
		| I cant help it.  It is beyond my control.     | 
		دست خودم نیست   | 
		
	
		
		| owns     | 
		شخصی مال خودم   | 
		
	
		
		| it is my own     | 
		مال خودم است   | 
		
	
		
		| imyself saw it     | 
		من خودم انرا دیدم   | 
		
	
		
		| i saw it my self     | 
		من خودم انرا دیدم   | 
		
	
		
		| i may thank myself     | 
		گناه از خودم است   | 
		
	
		
		| sirree     | 
		اقاجان اقای خودم   | 
		
	
		
		| auxiliary     | 
		پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل   | 
		
	
		
		| auxiliaries     | 
		پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل   | 
		
	
		
		| on your own     | 
		خودم تنهایی [کاری را کردن]   | 
		
	
		
		| I have entangled myself with the banks .      | 
		خودم را گرفتار بانک ها کردم   | 
		
	
		
		| I can manage that. <idiom>     | 
		خودم از پسش برمی آیم.   | 
		
	
		
		| That is my line ( field ) .      | 
		خودم این کاره هستم   | 
		
	
		
		| in p of my statement     | 
		برای اثبات گفته خودم   | 
		
	
		
		| I saw it for myself . I was an eye –witness     | 
		خودم شاهد قضیه بودم   | 
		
	
		
		| I wI'll get there somehow.     | 
		یکجوری خودم را آنجا می رسانم   | 
		
	
		
		| I could pass for a Greek .     | 
		می توانم خودم رایونانی جابزنم   | 
		
	
		
		| runs     | 
		اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا   | 
		
	
		
		| shut off mechanism     | 
		وسیلهای که در صورت بروز خرابی فرایند را متوقف میکند   | 
		
	
		
		| run     | 
		اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا   | 
		
	
		
		| redundancies     | 
		تامین قط عات اضافی در سیستم در صورت بروز خرابی   | 
		
	
		
		| maintainability     | 
		توانایی ترمیم سریع و کارا در صورت بروز خرابی   | 
		
	
		
		| redundancy     | 
		تامین قط عات اضافی در سیستم در صورت بروز خرابی   | 
		
	
		
		| I weighed myself today .     | 
		امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )   | 
		
	
		
		| I'd like to have a place of my own [to call my own] .     | 
		من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.   | 
		
	
		
		| I know best where my interests lie.     | 
		صلاح کارم را خودم بهتر می دانم   | 
		
	
		
		| I stayed in concealment until the danger passed.     | 
		خودم را پنهان کردم با خطر گذشت   | 
		
	
		
		| I can manage, thank you.     | 
		خودم از پسش برمی آیم، متشکرم.   | 
		
	
		
		| I should bring you round to my way of thinking .      | 
		باید تو راهم با خودم همفکر کنم    | 
		
	
		
		| I sat down with no fuss or bother .       | 
		برای خودم قشنگ گرفتم نشستم    | 
		
	
		
		| retrofit     | 
		بروز در اوردن یا اضافه نمودن به یک سیستم موجودبه منظور بهبود ان   | 
		
	
		
		| to effuse     | 
		از خود بیرون [بروز] دادن [مانند مایع نور بو یا کیفیت]   | 
		
	
		
		| No one sent me, I am here on my own account.     | 
		هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.   | 
		
	
		
		| I wI'll do it on my own responsibility .      | 
		به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد   | 
		
	
		
		| I wI'll do that all by myself.     | 
		من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد   | 
		
	
		
		| This house is my own .      | 
		این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )    | 
		
	
		
		| I wI'll try to catch up.     | 
		سعی می کنم خودم را برسانم ( جبران عقب افتادگه )    | 
		
	
		
		| I accidentally locked myself out of the house.     | 
		من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.   | 
		
	
		
		| I'm old enough to take care of myself.     | 
		من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.   | 
		
	
		
		| circuit     | 
		وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند   | 
		
	
		
		| circuits     | 
		وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند   | 
		
	
		
		| I'm doing it on my own account, not for anyone else.     | 
		این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.   | 
		
	
		
		LSD       | 
		لیسرجیک اسید دی اتیل آمید [دارویی توهم زا که در برخی باعث بروز حال عرفانی میشود]   | 
		
	
		
		| autos     | 
		توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع   | 
		
	
		
		| declaratory statute     | 
		هدف ازتصویب این نوع قانون برطرف کردن شک و تردیدی است که در مورد بعضی قوانین بروز میکند   | 
		
	
		
		| auto     | 
		توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع   | 
		
	
		
		| estrogen     | 
		هورمن جنسی زنانه که موجب بروز سفات جنسی ثانویه زنان میشود   | 
		
	
		
		| dual     | 
		سیستم مرتب کردن قط عات RAM روی دو طرف کابلها به طوری که در صورت بروز خطا دو مسیر جداگانه بین سرور ها باشد   | 
		
	
		
		| duplex     | 
		دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود   | 
		
	
		
		| duplexes     | 
		دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود   | 
		
	
		
		| transparently     | 
		مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد   | 
		
	
		
		| transparent     | 
		مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد   | 
		
	
		
		| DIMM     | 
		سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود   | 
		
	
		
		| querying     | 
		1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود   | 
		
	
		
		| query     | 
		1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود   | 
		
	
		
		| queries     | 
		1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود   | 
		
	
		
		| queried     | 
		1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود   |