Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
four freedoms
دین رهایی از احتیاج و بالاخره ازادی از ترس
Other Matches
emancipation proclamation
اعلامیه ازادی بردگان اعلامیهای که در اول ژانویه 3681 به وسیله ابراهام لینکلن رئیس جمهور امریکاصادر و به موجب ان به بردگان سیاهپوست امریکایی ازادی اعطا شد
break up point
نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
last a
بالاخره
sooner or later
<idiom>
بالاخره
at the end
بالاخره
at long last
بالاخره
at length
بالاخره
finally
بالاخره
lastly
بالاخره
in fine
بالاخره
bombing height
ارتفاع رهایی بمب ارتفاع هواپیماتا هدف در موقع رهایی بمب
wise up to
<idiom>
بالاخره فهمیدن واقعیت
In the long run right will out.
<proverb>
یق بالاخره آشکار مى شود .
At last she carried out her design .
بالاخره کارخودش را کرد
At last I caught ( got) you .
بالاخره گیرت آوردم ( انداختم )
After all, she is your mother.
هرچه باشد بالاخره مادرت است.
get around to
<idiom>
بالاخره زمان انجام کاری را یافتن
Fortune Knocks at least once at everymans gate.
<proverb>
خوشبختى بالاخره یکبار در خانه هر کس را مى زند.
The pitcher goes so often to the well that it is b.
<proverb>
دلوى که به چاه فرو مى رود ,زمانى رسد که بالاخره بشکند.
He felt like he'd finally broken the jinx.
او
[مرد]
این احساس را میکرد که بالاخره طلسم را شکنده بود.
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
penury
احتیاج
neediness
احتیاج
lack
احتیاج
needing
احتیاج
necessitousness
احتیاج
needed
احتیاج
lacked
احتیاج
lacks
احتیاج
necessity
احتیاج
want
احتیاج
demand
احتیاج
need
احتیاج
need
احتیاج
requirement
احتیاج
lackvt
احتیاج داشتن
requirement
تقاضا احتیاج
requisite
لازمه احتیاج
superimposed
مازاد بر احتیاج
redundant
مازاد بر احتیاج
overplus
بیش از احتیاج
u. need
احتیاج مبرم
urgent need
احتیاج مبرم
demand
نیاز احتیاج
demanded
نیاز احتیاج
demands
نیاز احتیاج
russian revolution
وقایعی که در فاصله سالهای 5091 تا 7191 درروسیه اتفاق افتاد و بالاخره به تشکیل دولت سوسیالیستی در ان کشور منجر شد
needing
نیازمندی در احتیاج داشتن
call of nature
<idiom>
احتیاج به دستشویی داشتند
needle point to say
احتیاج بگفتن نیست
answer
جواب احتیاج را دادن
answers
جواب احتیاج را دادن
to call for a
احتیاج بدقت داشتن
to be in great request
زیادمورد احتیاج بودن
needed
نیازمندی در احتیاج داشتن
need
نیازمندی در احتیاج داشتن
you're telling me
<idiom>
احتیاج نیست به من بگی
answered
جواب احتیاج را دادن
answering
جواب احتیاج را دادن
serves
رفع کردن براوردن احتیاج
to be in great request
مورد احتیاج زیاد بودن
need
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
serve
رفع کردن براوردن احتیاج
nonverbal
بدون احتیاج باستفاده از زبان
served
رفع کردن براوردن احتیاج
needing
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
featherbed
بیش ازمیزان احتیاج کارمندگرفتن
i heed your help
به مساعدت شما احتیاج دارم
needed
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
urgency of need
حیاتی بودن احتیاج به اماد
cry out for
<idiom>
شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
turn one's back on
<idiom>
کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
spoin bank
محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
no branch
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
put up
<idiom>
توسعه پول یا چیزی که احتیاج است
labour intensive industry
صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
ten year device
وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
mercantilism
روش فکری اقتصادی مبنی بر اعتقاد به لزوم افزایش صادرات برواردات و حمایت دولت ازصنایع داخلی و بالاخره جمع اوری هر چه بیشتر طلا درمملکت
cyclic item
اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
salvation
رهایی
rescued
رهایی
escapement
رهایی
escape
رهایی
emanacipation
رهایی
deliverance
رهایی
relief
رهایی
rescues
رهایی
emancipation
رهایی
rescue
رهایی
extrication
رهایی
riddance
رهایی
quietus
رهایی
escaping
رهایی
escapes
رهایی
escaped
رهایی
liveries
رهایی
rescuing
رهایی
goby
رهایی
deliveries
رهایی
delivery
رهایی
abandonment
رهایی
livery
رهایی
emancipator
رهایی دهنده
bomb release line
خط رهایی بمب
acquittance
رهایی بخشودگی
break off
رهایی ازدرگیری
to get rid of
رهایی یافتن از
disillusions
رهایی از شیفتگی
to get off
رهایی یافتن از
to extricate oneself
رهایی یافتن
break off position
نقطه رهایی
break up value
قیمت رهایی
dishallucination
رهایی ازشیفتگی
keep one's head above water
رهایی یافتن
emergency relief
رهایی از بلایا
get out
رهایی یافتن
release point
نقطه رهایی
rescue
رهایی دادن
disillusion
رهایی از شیفتگی
disillusioning
رهایی از شیفتگی
rescuing
رهایی دادن
rescues
رهایی دادن
rescued
رهایی دادن
disenchantment
رهایی از طلسم
survivals
رهایی از انهدام
survival
رهایی از انهدام
bailment
رهایی به قید ضمانت
released
منتشر ساختن رهایی
dropping angle
زاویه رهایی بمب
release
منتشر ساختن رهایی
disengagement
رهایی از قید یا تعهد
releases
منتشر ساختن رهایی
to escape
[with something]
رهایی یافتن
[با چیزی]
to escape with life and limb
سختی رهایی جستن
bomb release point
نقطه رهایی بمب
lead us not into temtation
ماراازوسوسه شیطان رهایی ده
on one's feet
<idiom>
رهایی ازبیماری یا مشکلات
impasse
حالتی که از ان رهایی نباشد
to save one's neck
از دار رهایی یافتن
released
ازادی
large n
ازادی
liberties
ازادی
freeness
ازادی
insubjection
ازادی
options
ازادی
enfranchisement
ازادی
releases
ازادی
option
ازادی
liberation
ازادی
openness
ازادی
indpendence
ازادی
independence
ازادی
manumission
ازادی
looseness
ازادی
liberticide
ازادی کش
immunity
ازادی
emancipation
ازادی
freedoms
ازادی
liberals
ازادی
release
ازادی
liberty
ازادی
liberal
ازادی
freedom
ازادی
redeems
از گرو در اوردن رهایی دادن
saves
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
redeemers
رهایی بخش نجات دهنده
saved
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
helicopter breakup point
نقطه رهایی هلیکوپترها ازستون
redeemed
از گرو در اوردن رهایی دادن
redeeming
از گرو در اوردن رهایی دادن
get off
رهایی یافتن پیاده شدن از
save
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
redeem
از گرو در اوردن رهایی دادن
emergency relief
رهایی ازمصایب غیر مترقبه
release point
نقطه رهایی ستون راهپیمایی
redeemer
رهایی بخش نجات دهنده
disencumbrance
رهایی ازقیدیاگرفتاری رهاسازی ازقید
sectors
تقسیم دیسک به شیار رهایی
sector
تقسیم دیسک به شیار رهایی
releases
ازاد سازی رهایی واگذاری
angular velocity
سرعت زاویهای رهایی بمب
released
ازاد سازی رهایی واگذاری
release
ازاد سازی رهایی واگذاری
to p anyone through danger
کسی را از خطر رهایی دادن
medal of freedom
مدال ازادی
relief
فراغت ازادی
probation
ازادی بقیدالتزام
probation
ازادی مشروط
the champion of liberty
مدافع ازادی
freehand
ازادی عمل
laissez-faire
ازادی تجارت
statue of liberty
مجسمه ازادی
free will
ازادی اراده
freehand
ازادی در تصمیم
probational
ازادی بقیدالتزام
free enterprise
ازادی اقتصادی
market freedom
ازادی تجاری
market freedom
ازادی بازار
manumit
ازادی بخشیدن
manumission
ازادی برده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com