English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (9 milliseconds)
English Persian
So much the better. دیگه بهتر
Other Matches
outsold بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsell بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
Enough is enough! <idiom> بس کن دیگه!
Come on! بیا دیگه!
That's enough. دیگه بس است.
Next Saturday . This coming Saturday. شنبه دیگه
still worse دیگه بدتر
To such an extent that… تا حدی که دیگه ...
C'mon! بیا دیگه!
It is obvious enough . Well of course . خب معلومه دیگه
What is it now? دیگه چه شده ؟
I cant nor can anyone else . نه من می توانم ونه کس دیگه
Whoever else that may object . هر کس دیگه که اعتراض کند
He went for good. رفت و دیگه نیامد
Just go! بریم [حرکت کن] دیگه!
Go ahead! انجام بدهید دیگه!
Do come! خوب بیا دیگه!
I must be going now. الان دیگه باید بروم
You are a fine one to talk . You of all people have a nerve to talk . تو یکی دیگه حرف نزن !
That's (just) the way things are. موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
Come forward a little (little bit)more. یک قدری دیگه بیا جلو
Any fool knows that . اینرا دیگه هرخری می داند
He wont be back for another six months. رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
simply <adv.> <idiom> حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
just <adv.> <idiom> حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
I knocked off another 1000 tomans. 1000 تومان دیگه از قیمت زدم
You wont catch me going to his house . غلط می کنم دیگه به منزلش بروم
That's just the way it is. این حالا [دیگه] اینطوری است.
I shall be back this day month . درست یک ماه دیگه برمی گردم
what have you [ gone and] done now! حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی!
This is treason, pure and simple. خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
Boys will be boys. پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
Where is the mate ( companion ) of this glove ? لنگه دیگه این دستکش کجاست ؟
His political beliefs are old hat now . عقاید سیاسی اش دیگه کهنه شده
Please give the other foot . لنگه دیگه این کفش را بدهید.
How come we dont see you more pften? چطور دیگه زیاد تورانمی بینم ؟
It is money down the drain (gone to blazes). این دیگه پول دور ریختن است
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) . این حرفها دیگه کهنه شده است
These coins are very hard to come by . این سکه ها دیگه گیر نمی آیند
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
Enough already! [American E] دیگه اینقدر حرف نزن! [اصطلاح روزمره]
This jock that you told me is as old as Adams . این لطیفه که گفتی خیلی دیگه کهنه است
second-guess someone <idiom> حدس اینکه یکی دیگه چه کاری انجام میداد
He has vowed not to gamble again. پشت دستش را داغ کرده که دیگه قمار نکند.
The car is now in perfect running order . اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
Enough already! [American E] کافیه دیگه! [خسته شدم از این همه حرف] [اصطلاح روزمره]
better بهتر
all the better چه بهتر
so much the better چه بهتر
so much the better for me بهتر من
better than بهتر از
the more better the best بهتر
That's hardly going to make a difference now, is it ! <idiom> این الان که دیگه فرقی نمی کنه [تفاوتی نداره] ! [اصطلاح روزمره]
to change to the better بهتر شدن
modifying بهتر کردن
modify بهتر کردن
modifies بهتر کردن
ameliorating بهتر کردن
ameliorates بهتر کردن
ameliorated بهتر کردن
ameliorate بهتر کردن
preferably بطور بهتر
The more the better . هر چه بیشتر بهتر
the best of all از همه بهتر
ameliorator بهتر کننده
cote بهتر بودن از
might as well <idiom> ترجیحا بهتر
meliorate بهتر شدن
meliorative بهتر شونده
on the mend <idiom> بهتر شدن
above rubies بهتر از یاقوت
amelioration بهتر شدن
ameliorative بهتر شونده
An ounce of prevention is worth a pound of cure. [Benjamin Franklin] <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is worth a pound of cure. <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
to get back on one's feet بهتر شدن [از بیماری]
An ounce of prevention is better than a pound of cure. <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
I feel it is appropriate ... به نظر من بهتر است که ...
more the merrier <idiom> هرچی بیشتر بهتر
Just as well you didnt come . همان بهتر که نیامدی
enhance بهتر یا واضح تر کردن
it was no better هیچ بهتر نبود
ammunition modification بهتر سازی مهمات
modification بهتر کردن مدل
it would be preferble to بهتر خواهد بود
he works better او بهتر کار میکند
out act بهتر انجام دادن از
enhancing بهتر یا واضح تر کردن
enhances بهتر یا واضح تر کردن
tea is preferable to water چایی از اب بهتر است
enhanced بهتر یا واضح تر کردن
outplay بازی بهتر از حریف
the better plan is to بهتر این است که .....
surpasses بهتر بودن از تفوق جستن
rounding ایجاد دید بهتر در گرافیک
Do you have anything better? آیا چیزی بهتر دارید؟
it peels better بهتر پوست ان کنده میشود
i should p stay at home بهتر است در خانه بمانم
i know you better than he من شما را بهتر میشناسم تااو
hardening and temper بهتر کردن تشویه ی فولاد
It is better to know each others mind than to know each others language. <proverb> همدلى از همزبانى بهتر است .
Better late then never. <proverb> تاخیر بهتر از هرگز است .
ameliorates بهتر شدن بهبودی یافتن
to get back on one's feet وضعیت خود را بهتر کردن
rounding ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
ameliorating بهتر شدن بهبودی یافتن
This photo does not do you justice. خودتان از عکستان بهتر هستید
surpassed بهتر بودن از تفوق جستن
amend بهتر کردن بهبودی یافتن
amended بهتر کردن بهبودی یافتن
amending بهتر کردن بهبودی یافتن
ameliorated بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorate بهتر شدن بهبودی یافتن
surpass بهتر بودن از تفوق جستن
hole job شکست دادن حریف با شروع بهتر
follow up <idiom> بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
hole shot شکست دادن حریف با شروع بهتر
I know best where my interests lie. صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
think better of <idiom> رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
Better do it than wish it done. <proverb> شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
She has known better days in her youth . معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
soil improvement بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
adjustments تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
outshoot تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
adjustment تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
He is the best physician as physicians go. نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
Are you feeling any better? آیا حال شما کمی بهتر است؟
Better late than never! <proverb> دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
Better late than never. <proverb> دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
Do you have a room with a better view? آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
You're improving. <idiom> دارید بهتر می شوید [در انجام کارتان] [اصطلاح روزمره]
carbonet hardness درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
go-getter <idiom> شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering. حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
quick kick کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
sight window بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
adjusts تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjust تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
lag زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lagged زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lags زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
She procrastinated until it was too late . آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت
letter quality printing چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
multipass overlap سیستمی که چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matria-dot ایجاد میکند با تکرا خط حروف ولی تغییر مکان به آرامی
every cloud has a silver lining <idiom> [خوش بین باش، روزهای سخت نیز جایشان را به روزهای بهتر میدهند]
acid diluent ترکیبی که با قلم زنی سطح فلز باعث اتصال بهتر لایه های پرداخت با سطح فلزمیشود
Half a loaf is better than no bread . <proverb> نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
workgroup خصوصیتی که به بستههای نرم افزاری استاندارد اضافه میشود که باعث کارایی بهتر آن در گروه کاربران شبکه میشود
overlap سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
ours was better than theirs مال ما بهتر از مال انها بود
summer resorts ییلاق عشایر [فرش های بافته شده در این هنگام از کوچ عشایر بدلیل مرغوبیت بهتر پشم، دارای کیفیت بهتری است.]
improved بهتر کردن اصلاح کردن
improving بهتر کردن اصلاح کردن
improves بهتر کردن اصلاح کردن
improve بهتر کردن اصلاح کردن
prescan خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
channeled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
NiMH نوعی باتری قابل شارژ در laptop که امکان شارژ شدن بهتر از باتری Nicad دارد. شارژ آن سریع تر است و نگران حافظه نیست
pareto criterion ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
holing فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com