English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
hominy grits ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
Other Matches
uniform متحد الشکل
uniforms متحد الشکل
husked پوست کنده
hulled پوست کنده
picked پوست کنده
aboveboard پوست کنده
peeled پوست کنده
in plain english پوست کنده
ptisan گندم پوست کنده
shelled almond بادام پوست کنده
talk turkey <idiom> رک و پوست کنده گفتن
plainer ساده پوست کنده
plains ساده پوست کنده
plainest ساده پوست کنده
make no bones about something <idiom> رک و پوست کنده گفتن
plain ساده پوست کنده
it peels better بهتر پوست ان کنده میشود
as fresh as a rose <idiom> مثل هلوی پوست کنده
she is a peach هلوی پوست کنده است
plainspoken صاف و پوست کنده بی ریا و تزویر
groat بلغور جو یا گندم یاجو پوست کنده
hominy ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
frumenty گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
variform گوناگون مختلف الشکل
varriform دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
endermic انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
storage granules دانههای اندوزش
measles دانههای سرخک
prayer beads دانههای تسبیح
oaten مرکب از دانههای جو
nissl granules دانههای نیسل
rice دانههای برنج
scleroderma مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
chromogen دانههای رنگی گیاهان
moniliform مثل دانههای تسبیح
globular seeds دانههای گوی سان
beads دانههای حاصل ازجوشکاری
bead دانههای حاصل ازجوشکاری
catenary چون دانههای زنجیر
pruinose پوشیده از دانههای سفیدمانندژاله
granular دارای دانههای ریز
to pulp coffee beans دانههای قهوه را مغز کن
beadings آراستن لباس با دانههای مروارید
beading آراستن لباس با دانههای مروارید
superfine دارای دانههای خیلی ریز
granular snow برف سفت با دانههای درشت
dermatological مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
haricots دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
coffee mills دستگاهی که با آن دانههای قهوه را آرد میکنند
catenate چون دانههای زنجیر مسلسل کردن
haricot دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
pulper اسبابی که دانههای قهوه رابان مغز می کنند
blizzard باد تند و سردی که همراه ان دانههای برف باشد
granulation شکل و اندازه دانههای خرج نوع حبه باروت
needle bath شستشو در زیر ابی که با دانههای خیلی ریز بر تن میریزد
blizzards باد تند و سردی که همراه ان دانههای برف باشد
skinning پوست کندن با پوست پوشاندن
skin پوست کندن با پوست پوشاندن
skinned پوست کندن با پوست پوشاندن
skins پوست کندن با پوست پوشاندن
wed thickness حداقل ضخامت یا فاصله بین سطح خارجی و داخلی دانههای خرج
pebrine یکجور ناخوشی درکرم ابریشم که نشان ان دانههای فلفلی سیاه است
regression rate سرعت خطی سوختن دانههای سوخت جامد در امتداد عمودبر سطح در نقطه موردنظر
slough پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
federating متحد
federates متحد
allied متحد
ones متحد
confederates متحد
married متحد
one متحد
federal متحد
corporate متحد
in league متحد
united متحد
confederate متحد
conjunct متحد
associating متحد
associates متحد
associated متحد
associate متحد
unified متحد
federate متحد
federated متحد
peels پوست انداختن پوست
tegumnentum پوست طبیعی پوست
peel پوست انداختن پوست
slivers دانههای خرج نیم سوخته بقایای باروت خرج
allying متحد کردن
to make common cause متحد شدن
ally متحد کردن
concentric متحد المرکز
federating متحد کردن
band متحد کردن
federated متحد کردن
federate متحد کردن
band متحد شدن
running mates متحد انتخاباتی
running mate متحد انتخاباتی
close-knit صمیمی و متحد
unite متحد کردن
unites متحد کردن
uniting متحد کردن
realign متحد شدن
bands متحد شدن
federates متحد کردن
accrete متحد کردن
realigns متحد شدن
realigning متحد شدن
realigned متحد شدن
nexus گروه متحد
unifies متحد کردن
unified متحد شده
unifier متحد کننده
unify متحد کردن
unifying متحد کردن
unitive متحد کننده
feudist متحد دشمن
unified command فرماندهی متحد
bands متحد کردن
reassociate دوباره متحد کردن
herd متحد کردن گروه
herded متحد کردن گروه
herds متحد کردن گروه
herding متحد کردن گروه
charter of the united nations منشور ملل متحد
leagues اتحاد متحد کردن
federalization تشکیل کشورهای متحد
league اتحاد متحد کردن
consociate متحد کردن پیوستن
realigning مجددا متحد شدن
trigraph سه حرف متحد التلفظ
realigns مجددا متحد شدن
United Nations سازمان ملل متحد
realigned مجددا متحد شدن
joined گراییدن متحد کردن
realign مجددا متحد شدن
join گراییدن متحد کردن
united nations organization سازمان ملل متحد
unified یکپارچه فرماندهی متحد
joins گراییدن متحد کردن
u.n. سازمان ملل متحد
block aead سر کنده
bilboes کنده
chump کنده
anvil stock کنده
pulled کنده
stock کنده
stocked کنده
graven کنده
block کنده
stubs کنده
knockstone کنده
log کنده
logs کنده
stubbing کنده
chunk کنده
chunks کنده
dugout dewelling کنده
blocs کنده
bloc کنده
chumps کنده
timber کنده
clog : کنده
blocks کنده
clogged : کنده
clogs : کنده
stub کنده
blocked کنده
stubbed کنده
federates تشکیل کشورهای متحد دادن
federated تشکیل کشورهای متحد دادن
federative مبنی بر سازمان کشورهای متحد
federate تشکیل کشورهای متحد دادن
federating تشکیل کشورهای متحد دادن
to unionise [British E] متحد کردن [مثال کارگران]
to unionize [American E] متحد کردن [مثال کارگران]
granulary دان دان دارای دانههای ریز
dugout کنده شده
carver کنده کار
rear crotch and near arm نوعی کنده رو
blockette کنده کوچک
plummer block کنده شفت
plummer block کنده محور
graving کنده کاری
block size اندازه کنده
glyptics کنده کاری
dugouts کنده شده
frankly رک وپوست کنده
wooden anvil stock کنده چوب
deblocking کنده شکنی
deblock شکستن کنده
entry block کنده مدخل
control block کنده کنترل
near leg and craddle کنده گوسفندانداز
stumps کنده درخت
stumping کنده درخت
stumped کنده درخت
stump کنده درخت
stumpy پر از کنده درخت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com