Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
metonymy
ذکرکلمهای بمنظور دیگری
Other Matches
sake
بمنظور
throw in towel
پرتاب حوله بمنظور تسلیم شدن
blocks
اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
volte face
چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
blocked
اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
block
اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
volte-face
چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
To crouch .
قوز کردن ( از روی ترس یا بمنظور اختفاء )
freight release
بارنامه بمنظور اعلام دریافت هزینه حمل
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
consumer advertising
تبلیغات تجاری بمنظور جلب توجه مصرف کننده
target diving
شیرجه از ارتفاعات مختلف به روی اب بمنظور سنجش دقت
futures
قرارداد معامله سهام یا کالا بمنظور تحویل در اینده
speculative demand for money
تقاضا برای پول بمنظور انگیزه سفته بازی
capacitor intel filter
شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
tax friction
کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
loop
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
countersignature
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
variable geometry engine
موتور مکنده هوای مافوق صوت که بمنظور افزایش راندمان نه تنها شکل ومساحت دهانه ورودی ونازل خروجی بلکه مسیرجریان داخل موتور نیز تغییرکند
another
دیگری
t' other
دیگری
thirds
به دیگری
third
به دیگری
tother
دیگری
heteronomous
پیروقانون دیگری
in turn
<idiom>
یکی پس از دیگری
at another time
در زمان دیگری
onother's money
پول دیگری
follow suit
<idiom>
از دیگری تقلیدکردن
at second hand
از قول دیگری
others
متفاوت دیگری
other
متفاوت دیگری
common of pasturage
حق چرادرزمین دیگری
We have no other way (alternative).
را ه دیگری نداریم
consecutively
یکی پس از دیگری
converted
تغییر چیزی به دیگری
released
اعراض از حق به نفع دیگری
release
اعراض از حق به نفع دیگری
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
دنبال روی دیگری
convert
تغییر چیزی به دیگری
converts
تغییر چیزی به دیگری
converting
تغییر چیزی به دیگری
another
کسی
[چیز]
دیگری
releases
اعراض از حق به نفع دیگری
pestiferous
فاسدکننده اخلاق دیگری
shuffle off
بدوش دیگری گذاردن
serially
یکی پس از دیگری یا در سری
sequentially
یکی پس از دیگری به ترتیب
take the words out of someone's mouth
<idiom>
حرف دیگری راقاپیدن
copycat
<idiom>
تقلید از شخص دیگری
to feel for another
برای دیگری متاثرشدن
through the grapevine
<idiom>
از اشخاص دیگری پرسیدن
subtraction
کم کردن یک عدد از دیگری
predecease
مرگ قبل از دیگری
predecease
قبل از دیگری مردن
impersonated
خودرابجای دیگری جا زدن
one country or another
این یا یک کشور دیگری
personify
رل دیگری بازی کردن
heteronomy
پیروی از قانون دیگری
highbinder
جاسوس یا مراقب دیگری
i had no a
چاره دیگری نداشتم
ratios
نسبت یک عدد به دیگری
i had no a
شق دیگری نبودکه اختیارکنم
another kettle of fish
<idiom>
کاملا متفاوت از دیگری
it is of a different kind
قسم دیگری است
let a praise thee
بگذارد دیگری تورابستاید
personified
رل دیگری بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
alternately
تغییر از یکی به دیگری
assumpsit
تقبل دیون دیگری
breach of a close
تجاوز به ملک دیگری
breach of close
تجاوز به ملک دیگری
ratio
نسبت یک عدد به دیگری
detinue
ضبط مال دیگری
eye baby
دیگری که به او نگاه میکند
personifying
رل دیگری بازی کردن
impersonating
خودرابجای دیگری جا زدن
transplanted
درجای دیگری نشاندن
transporting
انتقال از یک مسیر به دیگری
transplanting
درجای دیگری نشاندن
transplants
درجای دیگری نشاندن
transport
انتقال از یک مسیر به دیگری
impersonate
خودرابجای دیگری جا زدن
transplant
درجای دیگری نشاندن
one after a
یکی درپی دیگری
impersonates
خودرابجای دیگری جا زدن
transports
انتقال از یک مسیر به دیگری
transported
انتقال از یک مسیر به دیگری
to t.
بحقوق دیگری تجاوز کردن
vest
واگذاری حقی یامالی به دیگری
to shift a burden
کاری رابدوش دیگری گذاشتن
multiplicand
عددی که در دیگری ضرب شود
outdistance
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistances
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistancing
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
vests
واگذاری حقی یامالی به دیگری
proxy
بنمایندگی دیگری رای دادن
outdistanced
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
interrupt
حرف دیگری را قطع کردن
transfusible
قابل تزریق در جسم دیگری
interrupting
حرف دیگری را قطع کردن
transfusable
قابل تزریق در جسم دیگری
overlaps
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
interrupts
حرف دیگری را قطع کردن
overlapped
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlap
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
are these a more apples
هیچ سیب دیگری هست
right of way
حق عبور از روی ملک دیگری
rights of way
حق عبور از روی ملک دیگری
augmenter
مقداری که به دیگری اضافه میشود
he took a different view
نظریه دیگری اتخاذ کرد
sublease
به مستاجر دیگری اجاره دادن
delay
یچ بسته به دیگری عبور میکند
personator
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
hold at disposal
در اختیار دیگری نگهداری کردن
personifier
مجسم کننده شخصیت دیگری
i have no other place to go
جای دیگری ندارم که بروم
delays
یچ بسته به دیگری عبور میکند
delaying
یچ بسته به دیگری عبور میکند
suffragan
تابع منطقه یاقسمت دیگری
transmissions
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
staged
اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
matches
تنظیم ثبات معادل با دیگری
match
تنظیم ثبات معادل با دیگری
reword
باواژههای دیگری بیان کردن
passing off
به اسم دیگری معامله کردن
common of piscary
حق ماهی گیری درابهای دیگری
transmutation
تبدیل عنصری بعنصر دیگری
ghostwrite
بنام شخص دیگری نوشتن
relocation
انتقال به محل دیگری ازحافظه
pur autre vie
برای مدت عمر دیگری
be a carbon copy
<idiom>
دقیقا مثل دیگری بودن
unless otherwise agreed
اگر توافق دیگری نباشد
unless you are otherwise engaged
اگر کار دیگری نداری
throw down the gauntlet
<idiom>
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
rephrasing
به طرز دیگری بیان کردن
new person
<idiom>
شخص دیگری شدن ،بهترشدن
rephrases
به طرز دیگری بیان کردن
rephrased
به طرز دیگری بیان کردن
relative
آنچه با دیگری مقایسه شود
rephrase
به طرز دیگری بیان کردن
to connect with a flight
به پرواز
[دیگری]
وصل شدن
to be moved to another school
به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
put words in one's mouth
<idiom>
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
inherit
وارث شدن از دیگری گرفتن
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
inheriting
وارث شدن از دیگری گرفتن
transmission
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
globally
را با دیگری در متن عوض میکند
inherits
وارث شدن از دیگری گرفتن
global
را با دیگری در متن عوض میکند
rub off
<idiom>
به شخص دیگری انتقال دادن
girlfriends
زنی که دوست زن دیگری است
girlfriend
زنی که دوست زن دیگری است
object
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
foist
چیزی را بجای دیگری جا زدن
transubstantiate
بجسم دیگری تبدیل کردن
impersonation
نقش دیگری رابازی کردن
indirect objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
drag in
<idiom>
پا فشاری روی موضوع دیگری
objected
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
message
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
messages
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
vicariousness
خود را به جای دیگری گذاشتن
objecting
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
to transubstantiate
به جسم دیگری تبدیل کردن
vicarious authority
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
rehousing
به جای دیگری اسکان دادن
direct objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
lead in
چیزی که به چیز دیگری منتهی شود
alternate
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternates
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
modulus
باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
That's quite another matter.
این که کاملا موضوع دیگری است.
That's another story.
این داستان
[قضیه]
دیگری است.
alternated
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
loan word
واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
migration
انتقال کاربران از یک سخت افزار به دیگری
to have a different view of
[ opinion about]
something
در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
heteronomy
انقیادوپیروی از فرامین وقوانین شخص دیگری
comparison
یکی از این دو از دیگری سریع تر است
comparisons
یکی از این دو از دیگری سریع تر است
multiplied
انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiplies
انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiply
انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiplying
انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
to exchange something
[for something]
معاوضه کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
eep
گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
ecesis
قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
dutch uncle
کسی که به سختی دیگری راملامت کند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com