Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
decurion
رئیس دسته ده نفری
Other Matches
septet
دسته هفت نفری
pleiad
دسته هفت نفری
septette
دسته هفت نفری هفتگانه
octet
دسته خوانندگان یانوازندگان هشت نفری
centurions
رئیس دسته صدنفر
centurion
رئیس دسته صدنفر
kapell meister
رئیس دسته سرود خوانی
centuries
عده نظامی صد نفری گروهان صد نفری
century
عده نظامی صد نفری گروهان صد نفری
disciplinary control board
کمیسیون 5 نفری یکانها کمیسیون 5 نفری شورای انضباطی یکان
lord high stew of england
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general
رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
letter of recall
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcee
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcees
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
republics
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
percapita
نفری
triumvier
سه نفری
threesome
سه نفری
triumvirates
سه نفری
threesomes
سه نفری
triumvirate
سه نفری
mounting
دسته و پشت بند دسته شمشیر
quintet
پنج نفری
threesomes
بازی سه نفری
quintets
پنج نفری
quintette
پنج نفری
single
تنها یک نفری
duopoly
انحصار دو نفری
parleying
گفتگوی دو نفری
tandem
درشکه دو نفری
tandems
درشکه دو نفری
parleyed
گفتگوی دو نفری
parley
گفتگوی دو نفری
folie a deux
جنون دو نفری
parleys
گفتگوی دو نفری
trios
سه نفری سه تایی
dialogues
مکالمهء دو نفری
trio
سه نفری سه تایی
dialogue
مکالمهء دو نفری
duumvirate
حکومت دو نفری
threesome
بازی سه نفری
counsels
مشاوره دو نفری مشورت
counseled
مشاوره دو نفری مشورت
counselling
مشاوره دو نفری مشورت
counsel
مشاوره دو نفری مشورت
monolog
تک سخنگویی صحبت یک نفری
morrice
نوعی رقص شش نفری
stichomythia
سوال وجواب در نفری
heptarchy
حکومت هفت نفری
monologues
تک سخنگویی صحبت یک نفری
monologue
تک سخنگویی صحبت یک نفری
counselled
مشاوره دو نفری مشورت
percapita
بقرار هر نفری هر راس
morris
نوعی رقص شش نفری
delire a quatre
هذیان چهار نفری
madrigals
سرود عاشقانه چند نفری
strength
قدرت رزمی استعداد نفری
tarantella
رقص تند دو نفری ایتالیایی
foursome
بازی گلف چهار نفری
foursomes
بازی گلف چهار نفری
petit jury
هیئت منصفه دوازده نفری
strengths
قدرت رزمی استعداد نفری
madrigal
سرود عاشقانه چند نفری
duumvir
شریک رتبه حکومت دو نفری
roomette
اتاقک یا کوپه یک نفری ترن
nosegay
دسته گل یایک دسته علف
quadrille
نوعی بازی ورق چهار نفری
rigadoon
رقص نشاط انگیزدو نفری قرون 71 و 81
omber
نوعی بازی ورق سه نفری اسپانیولی
ombre
نوعی بازی ورق سه نفری اسپانیولی
squad
گروه 5 نفری تیراندازان در مسابقه نوبتی
squads
گروه 5 نفری تیراندازان در مسابقه نوبتی
rigaudon
رقص نشاط انگیزدو نفری قرون 71 و 81
quadrilles
نوعی بازی ورق چهار نفری
string quartet
ارکستر چهار نفری مرکب ازسازهای زهی
tetrarchy
یکی از استانهای چهارگانه حکومت چهار نفری
string quartets
ارکستر چهار نفری مرکب ازسازهای زهی
lorgnette
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
quintets
قطعه موسیقی مخصوص ساز و اواز پنج نفری
quintette
قطعه موسیقی مخصوص ساز و اواز پنج نفری
quintet
قطعه موسیقی مخصوص ساز و اواز پنج نفری
recredential
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
adagio
رقص دو نفری که زن روی پنجهء پا میرقصد و بکمک مرد آهسته بهوا میپرد
trooped
دسته دسته شدن
windrow
دسته دسته کردن
streams of people
دسته دسته مردم
sorts
دسته دسته کردن
groups
دسته دسته کردن
in detail
مفصلا دسته دسته
group
دسته دسته کردن
distribute
دسته دسته کردن
classify
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته شدن
regiments
دسته دسته کردن
sorted
دسته دسته کردن
troop
دسته دسته شدن
they came in bands
دسته دسته امدند
trooping
دسته دسته شدن
shoals of people
دسته دسته مردم
sect
دسته دسته مذهبی
sects
دسته دسته مذهبی
regiment
دسته دسته کردن
sort
دسته دسته کردن
scores of people
دسته دسته مردم
to form into groups
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
coaction
عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
all but a few
همه به غیر از چند تایی
[چند نفری]
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
directors general
رئیس کل
administering
رئیس
chief
رئیس
chiefs
رئیس
leader
رئیس
commandants
رئیس
masters
رئیس
chairman
رئیس
mastered
رئیس
headman
رئیس
rulers
رئیس سر
ruler
رئیس سر
wardens
رئیس
head master
رئیس
warden
رئیس
warden
رئیس
director generals
رئیس کل
director general
رئیس کل
syndic
رئیس
Deans
رئیس
higher up
رئیس
provosts
رئیس
Dean
رئیس
provost
رئیس
leaders
رئیس
sheik
رئیس
director
رئیس
master
رئیس
superiors
رئیس
mugwump
رئیس
chairmen
رئیس
head
رئیس
superior
رئیس
administrator
رئیس
superintendents
رئیس
superintendent
رئیس
administer
رئیس
administered
رئیس
administrators
رئیس
headers
رئیس
headmen
رئیس
headsman
رئیس
sheikh
رئیس
sheikhs
رئیس
sheiks
رئیس
commandant
رئیس
directors
رئیس
president
رئیس
header
رئیس
presidents
رئیس
administers
رئیس
quadrumvir
انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
They were walking three abreast.
سه نفری پهلو به پهلو قدم می زدند
vice president
نایب رئیس
sachem
رئیس ایل
ring master
رئیس سیرک
anchor man
رئیس گروه
anchor men
رئیس گروه
chairperson
رئیس جلسه
patriarch
رئیس خانواده
chairpersons
رئیس جلسه
Chief Justices
رئیس دادگاه
dominie
رئیس اموزشگاه
chairmen
رئیس جلسه
Chancellors
رئیس دانشگاه
office manager
رئیس دفتر
chairman
رئیس جلسه
wagon master
رئیس قطار
wharfmaster
رئیس بندر
wharfmaster
رئیس اسکله
principal
رئیس مدیر
Chief Justice
رئیس دادگاه
jurat
رئیس شهرداری
shop steward
رئیس گروه
shop stewards
رئیس گروه
chamberlains
رئیس خلوت
chamberlain
رئیس خلوت
gun captain
رئیس توپ
He is in bad with the boss.
با رئیس اش بد است
prior
رئیس صومعه
gun captain
رئیس قبضه
masters of ceremonies
رئیس تشریفات
emcee
رئیس تشریفات
First Ladies
زن رئیس جمهور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com