Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
the heart's letter is read in the eyes <proverb>	رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
Other Matches
pronominal	وابسته به ضمیر شبیه ضمیر
facies	رخساره
biofacies	رخساره زیستی
PR	ضمیر
consciences	ضمیر
conscience	ضمیر
egos	ضمیر
ego	ضمیر
pronouns	ضمیر
pronoun	ضمیر
the inward man	ضمیر
relative pronoun	ضمیر موصول
d. pronoun	ضمیر اشاره
antecedents	مرجع ضمیر
the inner man	روح ضمیر
personal pronoun	ضمیر شخصی
relative pronouns	ضمیر موصول
antecedent	مرجع ضمیر
unconscious	ضمیر نابخود
unconsciously	ضمیر نابخود
interrogarive pronoun	ضمیر پرسش
my <pron.>	مال من [ضمیر ملکی]
we	ضمیر اول شخص جمع
reflexive pronouns	ضمیر مرجوع بفاعل یامسندالیه
reflexive pronoun	ضمیر مرجوع بفاعل یامسندالیه
his	ضمیر ملکی سوم شخص مفردمذکر
determiner	مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
determinative	اسم اشارهء صفت یا ضمیر اشاره
determiners	مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
undemonstrative	فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
pronominal adjective	صفتی که اگر موصوف آن را بیندازند ضمیر میشوند
puncuation	نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters	عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter	عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary	خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star	نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry	دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
poniter	نشان دهنده نشان گیرنده
markings	نشان دار سازی نشان
marking	نشان دار سازی نشان
flag	یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags	یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
supervisory	1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
mark	نشان کردن نشان
marks	نشان کردن نشان
ground resolution	قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
indicator	نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth	عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
targetted	نشان
untitled	بی نشان
targetting	نشان
plaques	نشان
plaque	نشان
targeting	نشان
insigne	نشان
tract	نشان
tracts	نشان
targets	نشان
vexillum	نشان
hallmarks	نشان
hallmark	نشان
tokens	نشان
badges	نشان
badge	نشان
caret	نشان
grammalogue	نشان
show	نشان
showed	نشان
emblem	نشان
shows	نشان
traceless	بی نشان
insignia	نشان
emblems	نشان
trackless	بی نشان
token	نشان
attributing	نشان
benchmarks	نشان
branding	نشان
indicium	نشان
ensign	نشان
benchmark	نشان
unmarked	بی نشان
icons	نشان
signal	نشان
signaled	نشان
brands	نشان
signalled	نشان
brand	نشان
symptoms	نشان
banner	نشان
banners	نشان
indice	نشان
attributes	نشان
attribute	نشان
medal	نشان
targeted	نشان
target	نشان
track	نشان
hash mark	خط نشان
tracked	نشان
tracks	نشان
ensigns	نشان
indication	نشان
bench mark	نشان
symbol	نشان
medals	نشان
symptom	نشان
cicatrice	نشان
slurring	نشان
slurred	نشان
traced	نشان
slur	نشان
traces	نشان
tallying	خط نشان
tallying	نشان
tally	خط نشان
tally	نشان
savorŠetc	نشان
ikons	نشان
tallies	خط نشان
icon	نشان
tallied	خط نشان
slurs	نشان
trace	نشان
gong [British E]	نشان
vestigial	نشان
vestige	نشان
vestiges	نشان
refrigeratory	تب نشان
refrigerent	تب نشان
chalk	نشان
chalked	نشان
ear mark	نشان
presage	نشان
presaged	نشان
chalking	نشان
presages	نشان
presaging	نشان
chalks	نشان
printless	بی نشان
tallied	نشان
impresses	نشان
awards	نشان
tallies	نشان
score	نشان
awarding	نشان
awarded	نشان
impress	نشان
stamps	نشان
cicatricle	نشان
impressing	نشان
stamp	نشان
award	نشان
impressed	نشان
mark	نشان
cicatricial	نشان
scores	نشان
marks	نشان
scored	نشان
shew	نشان
mutton fist	نشان دست
medal of honor	نشان افتخار
exerts	نشان دادن
demarcates	نشان گذاردن
mark sense	نشان دریاب
demarcating	نشان گذاردن
evince	نشان دادن
aim	نشان هدف
note of a	نشان شگفت
indicates	نشان دادن
indicative	نشان دهنده
to draw a beads on	نشان کردن
indicated	نشان دادن
mark condition	وضعیت نشان
mark sense	نشان گذار
sights	نشان کردن
demarcate	نشان گذاردن
demarcated	نشان گذاردن
evinces	نشان دادن
evincing	نشان دادن
exerted	نشان دادن
evinced	نشان دادن
exert	نشان دادن
mark sensing	نشان دریایی
exerting	نشان دادن
mark sensing	نشان دریابی
vision	یا نشان دادن
visions	یا نشان دادن
mark sensing	نشان یابی
to put forth	نشان دادن
is a monetary sign	نشان پول
field mark	نشان میدان
mementoes	نشان یاداور
impress	نشان گذاردن
indicate	نشان دادن
commendation	نشان سپاس
mementos	نشان یاداور
memento	نشان یاداور
emblems	نشان افتخار

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com