Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
Other Matches
choirmaster
رهبر دسته سرایندگان
isoculculating column
دسته ستون
concertmaster
رهبر نوازندگان ویلن ومعاون رهبر ارکست
concertmeister
رهبر نوازندگان ویلن ومعاون رهبر ارکست
moving pivot
نفر لولای گردش ستون چرخش لولایی حرکت یک ستون
pilaster
هرچیزی شبیه ستون یا استوانه دیواریا جرز ستون نما
Composite Order
[شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
herma
ستون هرمس :ستون سنگی چارپرکه پیکربربالای ان بود
pilaster
شبه ستون ستون چهارگوش یانیمدایره در بدنه بنا
blocked
[ستون، نیم ستون و پشته بند محافظ]
baluster
ستون کوچک گچ بری شده ستون نرده
eustyle
[دهنه بین ستون ها بر حسب قطر ستون]
rudder post
ستون تیغه سکان یا ستون پاشنه
there is many a slip between the cup and the lip
<proverb>
از این ستون به آن ستون فرج است
columna rostrata
[ستون های توسکانی با پایه ستون]
personal column
ستون فردی ستون خصوصی در روزنامه
cell
دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
cells
دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
sighting bar
ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
from pillar to post
از این ستون بان ستون
band of shaft
[چنبره سر ستون اطراف ستون ها]
tabulate
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulated
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
angle-leaf
[یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی]
tabulates
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
guide
رهبر
skipper
رهبر
skippering
رهبر
pilots
رهبر
skippers
رهبر
piloted
رهبر
premiered
رهبر
premiers
رهبر
premier
رهبر
head up
<idiom>
رهبر
pilot
رهبر
steerer
رهبر
guides
رهبر
guided
رهبر
leaderless
بی رهبر
leadden limbs
رهبر
fuhrer
رهبر
fuehrer
رهبر
skippered
رهبر
leader
رهبر
leaders
رهبر
premiering
رهبر
premieres
رهبر
premiere
رهبر
conductors
رهبر ارکتسر
bellwether
رهبر پیشوا
conductor
رهبر ارکتسر
precentor
رهبر سرایندگان
headsman
پیشوا رهبر
cheer leader
رهبر تماشاگران
maestro
رهبر ارکستر
maestros
رهبر ارکستر
choreographer
رهبر گروهرقص
bandmaster
رهبر ارکستر
pace-setter
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
pace-setters
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
march outpost
نگهبان ستون راهپیمایی پاسدار ستون طلایه یا جلودارستون راهپیمایی
pace setter
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
cheerleaders
رهبر هورا کشان
rector
رئیس دانشگاه رهبر
rectors
رئیس دانشگاه رهبر
cheerleader
رهبر هورا کشان
swami
رهبر مذهبی هندی
bigbrother
رهبر درکار یا عقیدهای
floor leader
رهبر فراکسیونهای مجلس
futuristic
پیشرو
heralded
پیشرو
harbinger
پیشرو
heralding
پیشرو
heralds
پیشرو
advance guard
پیشرو
outriders
پیشرو
outrider
پیشرو
forerunner
پیشرو
progressive
پیشرو
antecessor
پیشرو
vanward
پیشرو
avant courier
پیشرو
file leader
پیشرو
herald
پیشرو
fascias
پیشرو
outrunner
پیشرو
forerunners
پیشرو
front men
پیشرو
front man
پیشرو
chief
پیشرو
postilion
پیشرو
postillion
پیشرو
chiefs
پیشرو
fugleman
پیشرو
van
پیشرو
vans
پیشرو
precursors
پیشرو
right wing to ward
پیشرو
right wing toward
پیشرو
foregoer
پیشرو
fascia
پیشرو
precursor
پیشرو
harbingers
پیشرو
forward-looking
پیشرو
mounting
دسته و پشت بند دسته شمشیر
frontbencher
رهبر گروه پارلمانی حزب
frontbenchers
رهبر گروه پارلمانی حزب
avant-garde
پیشرو و موجد
advance party
گروه پیشرو
market leader
پیشرو بازار
pathfinder
پیشرو کاشف
progenitors
اجداد پیشرو
avant garde
پیشرو و موجد
brand leader
پیشرو در بازار
billeting party
گروه پیشرو
pathfinders
پیشرو کاشف
progenitor
اجداد پیشرو
leader merchandising
پیشرو در عرضه
advance party
قسمت پیشرو
fugle
پیشرو شدن
leadden limbs
پیشرو راهنما
left wing for ward
پیشرو دست چپ
rear takedown with single leg tackel
افلاک پیشرو
trails
پیشقدم پیشرو
trailing
پیشقدم پیشرو
trailed
پیشقدم پیشرو
trail
پیشقدم پیشرو
left for ward
در فوتبال پیشرو چپ
leading sectors
بخشهای پیشرو
progressive education
ازمون پیشرو
flag ship
کشتی پیشرو
leading region
نواحی پیشرو
advance detachment
قسمت پیشرو
forward motion
جنبش پیشرو
cadre strength column
ستون مربوط به استعدادپرسنل یکان ستون استعدادپرسنل کادر
trail formation
ارایشات ستون راهپیمایی ارایش حرکت در ستون راهپیمایی
leader pricing
پیشرو در قیمت گذاری
precursory
وابسته به پیشرو بودن
beach party
گروه پیشرو اب خاکی
right wing forward
پیشرو دست راست
drum majorette
زنی که رهبر طبالان است پیرو موزیک
downbeat
حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
pile
ستون ستون لنگرگاه
piled
ستون ستون لنگرگاه
nosegay
دسته گل یایک دسته علف
lictor
پیشرو حاکم وغیره متصدی مجازات
near leg pickup and leg block
زیر یک خم و تبدیل ان به کنده افلاک پیشرو
shore party
گروه پیشرو ساحلی درعملیات اب خاکی
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
lorgnettes
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
bubble cap plate column
ستون تقطیر بشقابک فنجانک دار ستون تقطیر با بشقابک وفنجانک حباب
acentrous
فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
socle
پایه ستون برامدگی پایه ستون وامثال ان
By international standards Germany maintains a leading role.
در معیارهای بین المللی آلمان نقش پیشرو دارد.
orphan
خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphaned
خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphans
خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
sorted
دسته دسته کردن
streams of people
دسته دسته مردم
scores of people
دسته دسته مردم
shoals of people
دسته دسته مردم
in detail
مفصلا دسته دسته
sorts
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته کردن
group
دسته دسته کردن
distribute
دسته دسته کردن
groups
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته شدن
sort
دسته دسته کردن
troop
دسته دسته شدن
sect
دسته دسته مذهبی
trooping
دسته دسته شدن
sects
دسته دسته مذهبی
windrow
دسته دسته کردن
classify
دسته دسته کردن
they came in bands
دسته دسته امدند
regiment
دسته دسته کردن
regiments
دسته دسته کردن
trooped
دسته دسته شدن
forward chaining
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
bubble tray column
ستون تقطیر بشقابک دار ستون تقطیر با بشقابک حباب
barbette
ستون نگهدارنده قبضه توپ ستون نگهدارنده قنداق توپ
to form into groups
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
coaction
عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
moslem league
اولین حزب پاکستان که درزمان حیات محمد علی جناح که رهبر ان بود مقتدرترین حزب پاکستان محسوب می شد
bundle
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling
متمرکز کردن دسته کردن دسته
lead aircraft
هواپیمای نوک یا هواپیمای رهبر هواپیمای هادی در تک هوایی
leading indicators
شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
pile
ستون
column
ستون
pile
ستون پل
beam
ستون
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com