Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (39 milliseconds)
English
Persian
indirect fire
روانه کردن غیر مستقیم
Search result with all words
direct laying
روانه کردن مستقیم
Other Matches
collimator
وسیله روانه کردن توپ کولیماتور روانه کردن توپ
send
روانه کردن
orientation
روانه کردن
to send away
روانه کردن
dispateh
روانه کردن
dismisses
روانه کردن
pack off
روانه کردن
dismissing
روانه کردن
hale
روانه کردن
to give the mitten
روانه کردن
to give the sack
روانه کردن
to put a way childish
روانه کردن
sending
روانه کردن
sends
روانه کردن
lay
روانه کردن
lays
روانه کردن
send away
روانه کردن
kick out
<idiom>
روانه کردن
dismiss
روانه کردن
to pack off
روانه کردن
laying
روانه کردن توپ
reciprocal
روانه کردن متقابله
despatches
روانه کردن فرستادن
dispatch
روانه کردن فرستادن
dispatched
روانه کردن فرستادن
dispatches
روانه کردن فرستادن
despatching
روانه کردن فرستادن
despatched
روانه کردن فرستادن
orientation
روانه کردن دستگاهها
to send one to the right about
کسی را روانه کردن
to send someone packing
کسیرا روانه کردن
reciprocal laying
روانه کردن متقابله توپها
orients
روانه کردن تطبیق دادن
departs
روانه شدن حرکت کردن
get off
روانه کردن عقب رفتن از
orienting
روانه کردن تطبیق دادن
orient
روانه کردن تطبیق دادن
departing
روانه شدن حرکت کردن
depart
روانه شدن حرکت کردن
relays
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relay
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
lay
روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
let out
<idiom>
روانه کردن یا مرخص شدن (ازکلاس)
gun pointing data
عناصر مربوط به روانه کردن توپ
layihg azimuth
گرای روانه کردن لوله توپ
lays
روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
steering
روانه کردن راندن ناو یا هواپیما یاخودرو
send
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sends
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
directing
اداره کردن روانه کردن وسایل
sending
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
pip matching
روش بصری روانه کردن انتن رادار در ارتفاع و سمت
launch
روانه کردن مامور کردن
launches
روانه کردن مامور کردن
launching
روانه کردن مامور کردن
launched
روانه کردن مامور کردن
dasd
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
direct
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct fire
هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct support
پشتیبانی مستقیم کردن
parried
سد کردن دفاع مستقیم
parry
سد کردن دفاع مستقیم
parries
سد کردن دفاع مستقیم
parrying
سد کردن دفاع مستقیم
direct command
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct
مستقیم راست راهنمایی کردن
directs
مستقیم راست راهنمایی کردن
directed
مستقیم راست راهنمایی کردن
direct pressure
تعاقب کردن مستقیم دشمن
dress
اهار زدن مستقیم کردن
dresses
اهار زدن مستقیم کردن
direct fire sights
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
regie
اداره کردن مالیات مستقیم توسطخود دولت
beat around the bush
<idiom>
غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
stream
روانه
streams
روانه
streamed
روانه
direct dyes
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
goes
روانه ساختن
to get one's mittimus
روانه شدن
to get the mitten
روانه شدن
stream routing
روند روانه
reshaping
روانه کاری
fling
روانه ساختن
go
روانه ساختن
information flow
روانه خبر
flinging
روانه ساختن
flings
روانه ساختن
launghing
روانه سازی پرتاب
mode
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
modes
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
back sight method
روش نشانه روی متقابله روش روانه کردن متقابله
continuously pointed fire
اتش روانه شده مداوم
direct access storage device
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
righted
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righting
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
right
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
fusion welding
اتصال دولبه فلزی به یکدیگرکه با ذوب کردن مستقیم انهاصورت میگیرد و دو فلز درهم نفوذ میکنند
isolation
مبدلی که برای جدا کردن قط عات از اتصال مستقیم با منبع تغذیه الکتریسیته اصلی به کار می رود
illumination by diffusion
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
hook
روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hooks
روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
righted
مستقیم
righting
مستقیم
levels
مستقیم
levelled
مستقیم
leveled
مستقیم
straight line code
کد خط مستقیم
level
مستقیم
directs
مستقیم
bee line
خط مستقیم
attributive
مستقیم
unintermediate
<adj.>
مستقیم
beeline
خط مستقیم
first-hand
مستقیم
straightish
مستقیم
upstanding
مستقیم
directed
مستقیم
straight line code
کد مستقیم
straight line
خط مستقیم
straighter
مستقیم
straight line
مستقیم
straightest
مستقیم
on line
مستقیم
right
مستقیم
straight
مستقیم
firsthand
مستقیم
direct
<adj.>
مستقیم
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
direct relationship
وابستگی مستقیم
direct hit
اصابت مستقیم
spur offtake
ابگیر مستقیم
direct access
دسترسی مستقیم
direct processing
پردازش مستقیم
direct hits
اصابت مستقیم
direct relationship
ارتباط مستقیم
direct pressure
فشار مستقیم
ambagious
غیر مستقیم
hottest
خط تلفن مستقیم
direct reading
قرائت مستقیم
direct process
فرایند مستقیم
direct outlet
ابگیر مستقیم
close supervision
نظارت مستقیم
positive relation
رابطه مستقیم
d.c
جریان مستقیم
d.c.
جریان مستقیم
backstair
غیر مستقیم
aright
مستقیم مستقیما
direct support
کمک مستقیم
on line help
کمک مستقیم
direct observation
دیدبانی مستقیم
straight position
فرم مستقیم
as the crow files
بخط مستقیم
line storm
طوفان مستقیم
highroads
صراط مستقیم
direct access
دستیابی مستقیم
direct damage
ضرر مستقیم
direct selling
فروش مستقیم
direct file
فایل مستقیم
direct file
پرونده مستقیم
direct fire
اتش مستقیم
dressing
مستقیم کنی
dressings
مستقیم کنی
direct fire
تیر مستقیم
forward resistance
مقاومت مستقیم
forward voltage
ولتاژ مستقیم
Go straight ahead.
مستقیم بروید.
direct material
مواد مستقیم
direct load
بارگذاری مستقیم
direct labour
دستمزد مستقیم
direct lighting
روشنایی مستقیم
direct coupling
کوپلینگ مستقیم
hotter
خط تلفن مستقیم
direct support
پشتیبانی مستقیم
direct address
نشانی مستقیم
air line
خط مستقیم هوایی
direct address
آدرس مستقیم
direct dye
رنگینه مستقیم
direct aggression
پرخاشگری مستقیم
direct control
کنترل مستقیم
direct conversion
تبدیل مستقیم
direct cost
هزینه مستقیم
direct coupling
جفتگری مستقیم
hot
خط تلفن مستقیم
direct selection
انتخاب مستقیم
sonna deung koot
دست مستقیم
directness
مستقیم بودن
wall pass
پاس مستقیم
rectiliner
مستقیم الخط
direct taxation
مالیات مستقیم
direct tax
مالیات مستقیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com