English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
rehashing روند پر شدن یک جدول درهم
Other Matches
mashing خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
manning table جدول تعیین مشاغل جدول وفایف پرسنل
intertwines درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwined درهم بافتن درهم بافته شدن
clutters درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter درهم ریختگی درهم وبرهمی
symbol table جدول نمادها جدول نمادی
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
correction index جدول تصحیح خطای توپ جدول تصحیح یا تصحیحات
spelling table جدول کلمات تهجی رمزی جدول تهجی رمز
flowed روند
flow روند
flows روند
trends روند
trend line خط روند
trend روند
proceeding روند
processes روند
procedure روند
process روند
trepan روند
pernicious trend روند قهقرایی
upward trend روند صعودی
processes فراشد روند
trend analysis تحلیل روند
production process روند ساخت
process روند طریقه
bidirectional flow روند دوسویه
trend روند کار
stream routing روند رود
process of negotiations روند مذاکرات
data flow روند داده ها
rate of rise of water level روند بالاامدن اب
timetrend روند زمانی
flowcharter روند نما
processes روند طریقه
secular trend روند قرنی
program flow روند برنامه
trends روند کار
stream routing روند روانه
control flow روند کنترل
process فراشد روند
developmental trend روند تکوینی
economic trend روند اقتصادی
fission process روند انشقاق
secular trend روند دراز مدت
process chart نقشه روند کار
flowchapt symbol نماد روند نما
hypertext به صفحه جددی می روند
program flowchart روند نمای برنامه
up-river برخلاف روند جریان آب
extrapolation ادامه روند تعمیم دهی
modality روند [پردازه] [شیوه] [روش]
bell زنگ در پایان هر روند بوکس
bells زنگ در پایان هر روند بوکس
extrapolations ادامه روند تعمیم دهی
snapback پاس دادن توپ دراغازهر روند
products customarily found in a pharmacy کالاهایی که معمولا در داروخانه بفروش می روند
lover's lane <idiom> جای دنجی که عشاق به آنجا می روند
listing کاغذهای متمادی که در چاپگرها به کار می روند
listings کاغذهای متمادی که در چاپگرها به کار می روند
assets که در برنامههای کاربردی چند منظوره به کار می روند
What are the collection procedures for ...? روند جمع آوری برای ... چه [جور] است ؟
round روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
roundest روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
pagination روند شکستن یک گزارش چاپ شده به واحدهایی متنافر باصفحات
paragraphs بخشی از متن بین دو حرف که نشانه گر را به اول خط بعد می روند
paragraph بخشی از متن بین دو حرف که نشانه گر را به اول خط بعد می روند
edit کلمات دستوری و دستور العملی که در هنگام ویرایش به کار می روند
edited کلمات دستوری و دستور العملی که در هنگام ویرایش به کار می روند
power house building ساختمانهائی که برای نصب ونگهداری تجهیزات نیروی برق بکار می روند
annotation علاماتی که در ساخت فلوچارت به کار می روند تا توضیحات اضافی نوشته شوند
annotations علاماتی که در ساخت فلوچارت به کار می روند تا توضیحات اضافی نوشته شوند
warm-ups روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
code level تعداد بیت هایی که برای نمایش یک کاراکتر معین بکارمی روند
assembling روند خودکاری که بوسیله ان کامپیوتر برنامه اصلی را به زبان سمبلیک تبدیل میکند
assembly نشانه هایی که برای نمایش دستورات کد ماشین در برنامه اسمبلی به کار می روند
percentile یکی از مجموعههای نودونه طرح کمتر از آنکه کل درصد چیزی از بین روند
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
drachmas درهم
drachma درهم
drachmae درهم
mixed درهم
drachm درهم
unsettled درهم
uptight درهم
entangled درهم
garbled درهم
shaggy درهم
graded sand شن درهم
the name of the unit of silver درهم
currency of early islam درهم
hash درهم
pattern محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
texel مجموعه پیکسل ها که به عنوان واحد مجزا هنگام اعمال یک تط بیق روی شی به کار می روند
patterns محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
tangles درهم پیچیدن
tangle درهم پیچیدن
emboly درهم فرورفتگی
puckers درهم کشیدن
puckered درهم کشیدن
pucker درهم کشیدن
puckering درهم کشیدن
intertwining درهم پیچیدن
scrunched درهم شکستن
disrupting درهم گسیختن
disrupt درهم گسیختن
intwine درهم بافتن
scrunching درهم شکستن
scrunches درهم شکستن
scrunch درهم شکستن
misruling درهم وبرهمی
misrules درهم وبرهمی
disrupts درهم گسیختن
intertwines درهم پیچیدن
dumped rockfill درهم سنگریز
intertwined درهم پیچیدن
elusory درهم برهم
intertwine درهم پیچیدن
jumbled درهم امیختگی
crack-up درهم شکستگی
crack up درهم شکستگی
jumbling درهم امیختگی
jumbles درهم امیختگی
jumble درهم امیختگی
misruled درهم وبرهمی
smasher درهم شکننده
messiness درهم برهمی
smash درهم کوبیدن
olla اش درهم برهم
out of order درهم برهم
mix-ups درهم وبرهمی
pial درهم وبرهم
mixes درهم کردن
mix درهم کردن
confusion درهم وبرهمی
meshed درهم جا افتاده
olio درهم و برهم
smashes درهم کوبیدن
mixed environment محیط درهم
muss درهم وبرهمی
disarray درهم وبرهمی
higgledy-piggledy درهم برهمی
higgledy-piggledy درهم برهم
off the rails مختل درهم
mix up درهم وبرهمی
pell-mell درهم برهم
mix-up درهم وبرهمی
pleach درهم بافتن
anastomois درهم بازشدگی
break down درهم شکستن
rimple درهم کشیدن
hugger mugger درهم وبرهمی
sloppiness درهم برهمی
smiter درهم شکننده
hash total جمع کل درهم
at sixes and sevens درهم و برهم
galley west درهم وبرهم
fondu درهم امیزنده
disruptive درهم گسیخته
hurry scurry درهم وبرهم
raddle درهم بافتن
higgledy piggledy درهم وبرهم
condenser درهم فشارنده
interfluous درهم امیزنده
in a tangle درهم وبرهم
in a bad order درهم برهم
immingle درهم امیختن
cramp hand writing خط درهم و برهم
hurry skurry درهم وبرهم
puchery درهم کشیدن
smashers درهم شکننده
shagged درهم وبرهم
taut درهم پیچیدن
conflate درهم آمیختن
conflated درهم آمیختن
conflates درهم آمیختن
conflating درهم آمیختن
cramped درهم و برهم
compression درهم فشردگی
foul-up درهم و برهمی
foul-up درهم گوریدگی
foul-ups درهم و برهمی
foul-ups درهم گوریدگی
turbid درهم وبرهم
topsy-turvy <idiom> درهم برهم
scrambling درهم امیختن
hotchpotch اش درهم وبرهم
writhen درهم پیچیده
woebegone درهم و برهم
topsy turvydom درهم وبرهمی
topsyturvy درهم برهم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com