Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (7 milliseconds)
English
Persian
accumulate
رویهم انباشتن
accumulates
رویهم انباشتن
accumulating
رویهم انباشتن
pyramid
رویهم انباشتن
pyramids
رویهم انباشتن
Search result with all words
bank
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
banks
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
Other Matches
overlaps
پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
overlap
پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
overlapped
پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
wholly
رویهم
overall
رویهم رفته
lap wound armature
ارمیچر رویهم
overlaying
رویهم قراردادن
lap weld
جوش رویهم
lap seam
رویهم افتادگی
lap joint
اتصال رویهم
overalls
رویهم رفته
obvolute
رویهم افتاده
overlap
رویهم افتادن
overlay
رویهم قراردادن
overlapped
رویهم افتادن
overlays
رویهم قراردادن
laps
رویهم قراردادن
overlaps
رویهم افتادن
overlapping
رویهم افتاده
overtype mode
تایپ رویهم
overhand
رویهم برعکس
roll up
رویهم جمع شدن
laminate
رویهم قرار دادن
lap winding
سیم پیچ رویهم
lap
رویهم قرار دادن
lap
زیرکار رویهم افتادگی
lapped seam welding
جوشکاری درزی رویهم
lapped
زیرکار رویهم افتادگی
lapped
رویهم قرار دادن
equitant
رویهم قرار گرفتن برگها
overlap of distillat curves
رویهم افتادگی منحنیهای تقطیر
lap joint riveting
پرچ کاری اتصال رویهم
girder bridge
پل چند تکه قابل نصب رویهم
lap joint
لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
stuffs
انباشتن
stuffed
انباشتن
roll up
انباشتن
cumulation
انباشتن
cumulate
انباشتن
agglomerate
انباشتن
stashing
انباشتن
stashes
انباشتن
stashed
انباشتن
stash
انباشتن
hoards
انباشتن
hoarded
انباشتن
hoard
انباشتن
stuff
انباشتن
bulk
انباشتن
accumulating
انباشتن
accumulates
انباشتن
accumulate
انباشتن
stack
انباشتن
treasur up
انباشتن
stacks
انباشتن
hoardings
انباشتن
hoarding
انباشتن
stuffing
انباشتن
accrue
انباشتن
stacked
انباشتن
hill
انباشتن
hills
انباشتن
accruing
انباشتن
accrues
انباشتن
hotchpot
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
fill
انباشتن اکندن
fills
انباشتن اکندن
assembled
انباشتن گرداوردن
assemble
انباشتن گرداوردن
assembles
انباشتن گرداوردن
stack up
روی هم انباشتن
huddled
روی هم انباشتن
huddles
روی هم انباشتن
huddling
روی هم انباشتن
dump
رونوشت انباشتن
stow
پریدن انباشتن
huddle
روی هم انباشتن
stuffs
چپاندن انباشتن
stuffed
چپاندن انباشتن
stowed
پریدن انباشتن
stuff
چپاندن انباشتن
stows
پریدن انباشتن
stowing
پریدن انباشتن
garnered
انبار کردن انباشتن
stacks
انباشتن پشته کردن
garners
انبار کردن انباشتن
stack
انباشتن پشته کردن
agglomerate
جمع کردن انباشتن
garner
انبار کردن انباشتن
garnering
انبار کردن انباشتن
stacked
انباشتن پشته کردن
ingather
انباشتن خرمن برداشتن
overstuff
با اشیا زیاد انباشتن
plenish
با اثاثه انباشتن تجهیز کردن
overstuff
بیش ازحد لزوم انباشتن
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
tusk tenon
زبانه یا گیرهای که دارای زبانههای کوچکتری باشدبطوری که رویهم بشکل پله یاتضاریس پلهای درایند
sidelap
بالههای جانبی هواپیما پوشش جانبی عکسها رویهم
pondage
گنجایش حوض یا استخر انباشتن اب در حوض یااستخر
splicing
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
overlapped
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlaps
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlap
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com