Dictiornary-Farsi | زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
direct fire sights	زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم


Other Matches

helm	زاویه سکان از خط مستقیم
helms	زاویه سکان از خط مستقیم
dasd	Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission	مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic	روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics	روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
direct exchange	تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct	مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed	مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs	مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cost fraction	نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct command	فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
elicitation	کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct dyes	رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct access storage device	اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
vector sights	دوربینهای نشانه روی بمب دوربینهای جانبی
split cameras	دوربینهای زوجی دوربینهای دوقلو
right	مستقیم
upstanding	مستقیم
beeline	خط مستقیم
directed	مستقیم
level	مستقیم
directs	مستقیم
righted	مستقیم
on line	مستقیم
straight line code	کد مستقیم
straight line	خط مستقیم
straight line	مستقیم
straightish	مستقیم
straight	مستقیم
straighter	مستقیم
straightest	مستقیم
righting	مستقیم
straight line code	کد خط مستقیم
levelled	مستقیم
levels	مستقیم
leveled	مستقیم
attributive	مستقیم
unintermediate <adj.>	مستقیم
firsthand	مستقیم
bee line	خط مستقیم
first-hand	مستقیم
direct <adj.>	مستقیم
hottest	خط تلفن مستقیم
straight	قسمت مستقیم
straightening flute drill	مته مستقیم
straighter	قسمت مستقیم
air line	خط مستقیم هوایی
on line help	کمک مستقیم
direct support	کمک مستقیم
straightest	قسمت مستقیم
ambagious	غیر مستقیم
line storm	طوفان مستقیم
intuitions	درک مستقیم
forward voltage	ولتاژ مستقیم
forward resistance	مقاومت مستقیم
straight line	دارای خط مستقیم
dressing	مستقیم کنی
straight line	بخط مستقیم
dressings	مستقیم کنی
rectilinear	مستقیم الخط
hotter	خط تلفن مستقیم
straight left	چپ مستقیم در بوکس
hot	خط تلفن مستقیم
direct control	کنترل مستقیم
direct conversion	تبدیل مستقیم
intuition	درک مستقیم
straight edge	لبه مستقیم
direct support	پشتیبانی مستقیم
sonna deung koot	دست مستقیم
direct damage	ضرر مستقیم
sideway	غیر مستقیم
direct dye	رنگینه مستقیم
direct material	مواد مستقیم
proximate	بیفاصله مستقیم
proximate cause	علت مستقیم
direct load	بارگذاری مستقیم
direct lighting	روشنایی مستقیم
random access	دستیابی مستقیم
direct file	فایل مستقیم
rectiliner	مستقیم الخط
direct file	پرونده مستقیم
direct labour	دستمزد مستقیم
direct fire	اتش مستقیم
specific cost	هزینه مستقیم
direct selection	انتخاب مستقیم
direct tax	مالیات مستقیم
positive relation	رابطه مستقیم
direct taxation	مالیات مستقیم
direct cost	هزینه مستقیم
direct coupling	جفتگری مستقیم
direct coupling	کوپلینگ مستقیم
direct current	جریان مستقیم
direct selling	فروش مستقیم
direct taxes	مالیاتهای مستقیم
indirect	غیر مستقیم
direct fire	تیر مستقیم
direct relationship	وابستگی مستقیم
through call	مکالمه مستقیم
direct hit	اصابت مستقیم
direct hits	اصابت مستقیم
close supervision	نظارت مستقیم
straight position	فرم مستقیم
direct access	دسترسی مستقیم
airlines	خط مستقیم هوایی
highroads	صراط مستقیم
aright	مستقیم مستقیما
d.c.	جریان مستقیم
d.c	جریان مستقیم
spur offtake	ابگیر مستقیم
direct object	مفعول مستقیم
direct pressure	فشار مستقیم
direct process	فرایند مستقیم
direct processing	پردازش مستقیم
direct outlet	ابگیر مستقیم
Go straight ahead.	مستقیم بروید.
direct reading	قرائت مستقیم
uncurl	مستقیم شدن
direct access	دستیابی مستقیم
backstair	غیر مستقیم
video disk	دسترسی مستقیم
highroad	صراط مستقیم
as the crow files	بخط مستقیم
uniaxial bending	خمش مستقیم
direct aggression	پرخاشگری مستقیم
visual fire	تیر مستقیم
directness	مستقیم بودن
direct address	آدرس مستقیم
wall pass	پاس مستقیم
direct address	نشانی مستقیم
direct observation	دیدبانی مستقیم
direct relationship	ارتباط مستقیم
airline	خط مستقیم هوایی
direct measurement	اندازه گیری مستقیم
direct lift control	کنترل مستقیم برا
shot direct at goal	شوت مستقیم به دروازه
direct quota tion	نقل قول مستقیم
directed	: مستقیم معطوف داشتن
direct	: مستقیم معطوف داشتن
fires	شوت محکم و مستقیم
fired	شوت محکم و مستقیم
direct laying	روانه کردن مستقیم
fire	شوت محکم و مستقیم
d.c. motor	موتور جریان مستقیم
detour behavior	رفتار غیر مستقیم
deferred address	یک آدرس غیر مستقیم
directs	: مستقیم معطوف داشتن
d.c c. motor	موتور جریان مستقیم
amitosis	تقسیم مستقیم یاخته
forward conductance	برق رسانایی مستقیم
forward current	جریان ولتاژ مستقیم
consequential damage	خسارت غیر مستقیم
Don't beat around the bush!	مستقیم و رک حرف بزن!
oblique	غیر مستقیم منحرف
intuitively	بوسیله درک مستقیم
intuitional	ناشی از درک مستقیم
impluse stage	طبقه فشار مستقیم
impluse wheel	چرخ فشار مستقیم
indirect methods	روشهای غیر مستقیم
indirect lighting	نور غیر مستقیم
indirect laying	تیر غیر مستقیم
indirect consumption	مصرف غیر مستقیم
bilinear	دارای دوخط مستقیم
devious	غیر مستقیم منحرف
ambages	راهای غیر مستقیم
direct support	پشتیبانی مستقیم کردن
on line information service	سرویس اطلاعاتی مستقیم
indirect damage	ضرر غیر مستقیم
direct support unit	یکان پشتیبانی مستقیم
dma	انتقال مستقیم به حافظه
dressing device	دستگاه مستقیم کنی
straihting machine	دستگاه مستقیم کنی
bilinear	وابسته بدو خط مستقیم
live copy paste	کپی الصاق مستقیم
indirect cost	هزینه غیر مستقیم
straightening roll	غلطک مستقیم کنی
manage	مستقیم یا تحت کنترل
manages	مستقیم یا تحت کنترل
managing	مستقیم یا تحت کنترل
direct access	دسترسی مستقیم به اطلاعات
straight blow	ضربه مستقیم در بوکس
the intuitive faculty	قوه درک مستقیم
straight bar	میل گرد مستقیم
direct absorption process	فرایند جذب مستقیم
managed	مستقیم یا تحت کنترل
direct casting	ریخته گری مستقیم
direct reading instrument	دستگاه مستقیم خوانی
direct read after write	خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct quenching	سخت گردانی مستقیم
direct access method	روش دستیابی مستقیم
direct connect modem	مدم اتصال مستقیم
telebrief	تماس مستقیم تلفنی
straightening press	پرس مستقیم کنی
straightening anvil	سندان مستقیم کنی
straight right	راست مستقیم در بوکس
straight line method of depreciation	استهلاک به روش خط مستقیم
down hill casting	ریخته گری مستقیم
stiff	مستقیم چوب شده
stiffer	مستقیم چوب شده
stiffest	مستقیم چوب شده