Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
incidentals time |
زمان اتفاقی |
|
|
Other Matches |
|
line haul |
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری |
cache |
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند |
caches |
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند |
cache memory |
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند |
realtime |
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها |
circuit |
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود |
circuits |
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود |
road time |
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون |
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. |
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود. |
casual [not planned] <adj.> |
اتفاقی |
coincidental <adj.> |
اتفاقی |
contingent [accidental] <adj.> |
اتفاقی |
accidental <adj.> |
اتفاقی |
even tual |
اتفاقی |
extrinsic |
اتفاقی |
flukey |
اتفاقی |
stochastic <adj.> |
اتفاقی |
adventitious <adj.> |
اتفاقی |
adventitiouse |
اتفاقی |
accidentalism |
اتفاقی |
randomly |
اتفاقی |
random <adj.> |
اتفاقی |
casuale |
اتفاقی |
chanceful |
اتفاقی |
adventive |
اتفاقی |
incidental <adj.> |
اتفاقی |
occasional |
اتفاقی |
contingencies |
اتفاقی |
episodic |
اتفاقی |
pick up <idiom> |
اتفاقی |
fortuitous <adj.> |
اتفاقی |
episodical |
اتفاقی |
chancing |
اتفاقی |
chances |
اتفاقی |
haphazardly |
اتفاقی |
haphazard <adj.> |
اتفاقی |
accidents |
اتفاقی |
chance |
اتفاقی |
accident |
اتفاقی |
contingency |
اتفاقی |
chanced |
اتفاقی |
chancy |
اتفاقی |
chanciest |
اتفاقی |
casual |
اتفاقی |
fluky |
اتفاقی |
chancier |
اتفاقی |
stochastical <adj.> |
اتفاقی |
eventual |
اتفاقی |
casualness |
اتفاقی |
incidentally <adv.> |
بطور اتفاقی |
incidental memory |
حافظه اتفاقی |
stochastic process |
فرایند اتفاقی |
crop up <idiom> |
اتفاقی پدیدارشدن |
stochatic procedures |
رویههای اتفاقی |
come across <idiom> |
اتفاقی دیدن |
fortuitousness |
اتفاقی بودن |
incidental works |
کارهای اتفاقی |
accidental war |
جنگ اتفاقی |
fortuitcus fault |
نقص اتفاقی |
incidental expenses |
مخارج اتفاقی |
stretch a point <idiom> |
اتفاقی پذیرفتن |
contingent profit |
سود اتفاقی |
contingent liability |
بدهی اتفاقی |
incidental errors |
خطاهای اتفاقی |
incidental learning |
یادگیری اتفاقی |
circumstantial evidence |
اماره اتفاقی |
chromatic |
تصادفی اتفاقی |
fortuitcus distortion |
اعوجاج اتفاقی |
casual labour |
کارگر اتفاقی |
happenstance |
وقایع اتفاقی |
adventitiously |
بطور اتفاقی |
fortuitously <adv.> |
بطور اتفاقی |
as it happens <adv.> |
بطور اتفاقی |
random |
اتفاقی الکی |
accidently <adv.> |
بطور اتفاقی |
accidental error |
خطای اتفاقی |
windfall profits |
سود اتفاقی |
coincidentally <adv.> |
بطور اتفاقی |
by hazard <adv.> |
بطور اتفاقی |
by a coincidence <adv.> |
بطور اتفاقی |
accidentally <adv.> |
بطور اتفاقی |
by happenstance <adv.> |
بطور اتفاقی |
by chance <adv.> |
بطور اتفاقی |
windfall loss |
زیان اتفاقی |
accidental reinforcement |
تقویت اتفاقی |
by accident <adv.> |
بطور اتفاقی |
at random <adv.> |
بطور اتفاقی |
accidentalness |
حالت اتفاقی |
windfall gains |
منافع اتفاقی |
randomly |
اتفاقی الکی |
access time |
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده |
IAM |
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد |
reference |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
references |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
hazardous |
معاملات قماری اتفاقی |
accidental sepcies |
گونه های اتفاقی |
accidental fall |
ضربه فنی اتفاقی |
char |
کار روزمزد و اتفاقی |
chare |
کار روزمزد و اتفاقی |
charring |
کار روزمزد و اتفاقی |
jitter |
حرکت نامنظم اتفاقی |
by accident or d. |
بطور اتفاقی یا عمدی |
chars |
کار روزمزد و اتفاقی |
response time |
زمان جواب زمان پاسخگویی |
seek time |
زمان جستجو زمان طلب |
presenting |
زمان حاضر زمان حال |
arrival |
زمان حضور زمان رسیدن |
presented |
زمان حاضر زمان حال |
presents |
زمان حاضر زمان حال |
present |
زمان حاضر زمان حال |
arrivals |
زمان حضور زمان رسیدن |
read time |
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری |
accident damage to property |
خسارت اتفاقی وارده بردارایی |
sideshows |
موضوع فرعی انحراف اتفاقی |
sideshow |
موضوع فرعی انحراف اتفاقی |
to happen to somebody |
برای کسی اتفاقی [بد] افتادن |
randomize |
بصورت اتفاقی یا تصادفی در اوردن |
tour of duty |
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت |
It was a mere accident that we met. |
ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود |
come hell or high water <idiom> |
هیچ فرقی نمیکنه چه اتفاقی بیافته |
random |
بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی |
His coming here was quite accidental. |
آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود |
fortuitism |
اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده |
reportable incident |
اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود |
drop a hint <idiom> |
فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی |
randomly |
بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی |
wait up for <idiom> |
به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد |
I'm dying to know what happened. |
خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده. |
dive schedule |
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص |
times |
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره |
timed |
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره |
time |
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره |
fortuist |
کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است |
chance medley |
ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است |
imprescriptible |
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده |
equation of time |
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی |
unemployment compensation |
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری |
Can count on the fingers of one hand <idiom> |
رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست [اتفاق نادر و به دفعات محدود] |
execution |
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا |
loom time |
مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.] |
production cycle |
زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.] |
interlook dormant period |
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار |
frequencies |
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل |
frequency |
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل |
dead |
دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت |
splits |
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر |
fumble |
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده |
fumbled |
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده |
fumbles |
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده |
short cycle annealing |
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه |
early time |
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی |
cryptoperiod |
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز |
tensing |
زمان فعل تصریف زمان فعل |
tensest |
زمان فعل تصریف زمان فعل |
tenses |
زمان فعل تصریف زمان فعل |
tenser |
زمان فعل تصریف زمان فعل |
tensed |
زمان فعل تصریف زمان فعل |
tense |
زمان فعل تصریف زمان فعل |
angular velocity sight |
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب |
station time |
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز |
gold washing |
شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.] |
cycle time |
زمان |
simultaneously |
در یک زمان |
thence |
از ان زمان |
dates |
زمان |
term |
زمان |
date |
زمان |
termed |
زمان |
terming |
زمان |
contemporaneous |
هم زمان |
coinstantaneous |
هم زمان |
cotemporaneous |
هم زمان |
yet |
تا ان زمان |
stroked |
زمان |
strokes |
زمان |
stroking |
زمان |
period |
زمان |
whene'er |
هر زمان |
clocks |
زمان ها |
timed |
زمان |
time |
زمان |
stroke |
زمان |
periods |
زمان |
zeitgeist |
زمان |
synchrone |
هم زمان |
thitherto |
تا ان زمان |
times |
زمان |
time of blowing |
زمان دم |
tempos |
زمان |
timepiece |
زمان |
synchronous |
هم زمان |
tempo |
زمان |
time-consuming |
زمان بر |
ticker [colloquial] [watch] |
زمان |
clock |
زمان |
time-piece |
زمان |
away |
از ان زمان |
time consuming |
زمان بر |
connect time |
زمان اتصال |
standard time |
زمان استانده |