Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
relief time
زمان استراحت
Other Matches
lounging
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounges
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounged
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounge
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
rest
استراحت
relaxation
استراحت
byes
استراحت
idle
استراحت
idled
استراحت
idles
استراحت
idlest
استراحت
bye
استراحت
rehabilitation
استراحت
vacations
استراحت
vacation
استراحت
rests
استراحت
breather
استراحت
breathers
استراحت
yasme
استراحت
recumbency
استراحت
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
seek time
زمان جستجو زمان طلب
presented
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
present
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
electrode bias
ولتاژ استراحت
repose
اسودگی استراحت
to rest on one's oars
استراحت کردن
unbuckling
استراحت کردن
unbuckles
استراحت کردن
binnacle
استراحت پزشکی
lie down
استراحت کوتاه
lie-down
استراحت کردن
lie-down
استراحت کوتاه
lie down
استراحت کردن
quiescent point
نقطه استراحت
quiescent current
جریان استراحت
outstretch
استراحت کردن
unbuckled
استراحت کردن
unbuckle
استراحت کردن
relief interval
استراحت متناوب
to repose oneself
استراحت کردن
to retire to bed
استراحت کردن
to go to roost
استراحت کردن
to take one's rest
استراحت کردن
rests
محل استراحت
rest
استراحت کردن
surcease
پایان استراحت
rest
محل استراحت
resting potential
پتانسیل استراحت
rest period
دوره استراحت
rest cure
معالجه با استراحت
respite _
فاصله استراحت
to rest oneself
استراحت کردن
go to rest
استراحت کردن
nooning
استراحت نیمروز
lie up
استراحت کردن
sick leave
استراحت بیماری
meal break
استراحت ناهار
idle period
دوره استراحت
lie off
استراحت کردن
rests
استراحت کردن
calm down
<idiom>
استراحت کردن
lie by
استراحت کردن
to pause
استراحت کردن
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
lair
محل استراحت جانور
rest up
استراحت کامل کردن
retires
استراحتگاه استراحت کردن
rests
تکیه گاه استراحت
retire
استراحتگاه استراحت کردن
lodgment area
منطقه استراحت یا فرود در سر پل
rests
استراحت کردن بالشتک
respite
استراحت تمدید مدت
kick back
<idiom>
تنها استراحت کردن
to breathe a horse
استراحت کردن به اسب
lairs
محل استراحت جانور
to rest up
استراحت کامل کردن
rest
تکیه گاه استراحت
rest
استراحت کردن بالشتک
parlor car
سالن استراحت قطار
eases
سهولت استراحت رسایی
eased
سهولت استراحت رسایی
ease
سهولت استراحت رسایی
zazen
پایان استراحت نشسته
jump suit
لباس خانه و استراحت
i yearn for
ارزوی استراحت دارم
work relief
استراحت توام با کار
Zen
استراحت بحالت نشسته
easing
سهولت استراحت رسایی
mass practice
تمرین بدون استراحت
jump suits
لباس خانه و استراحت
binnacle list
فهرست استراحت پزشکی
work ratio
نسبت کار به استراحت
lied
: دراز کشیدن استراحت کردن
to take a mandatory break
وقت استراحت اجبا ری گذاشتن
bedtime
وقت استراحت موقع خوابیدن
lounged
محل استراحت ولم دادن
lie
دراز کشیدن استراحت کردن
lies
: دراز کشیدن استراحت کردن
lounges
محل استراحت ولم دادن
dwell
محل توقف توقفگاه استراحت
dwells
محل توقف توقفگاه استراحت
bedtimes
وقت استراحت موقع خوابیدن
rehabilitation
اردوگاه استراحت تسلی دادن
dwelled
محل توقف توقفگاه استراحت
dwelling
پیاده شدن برای استراحت
slack suit
لباس مخصوص گردش یا استراحت
dwellings
پیاده شدن برای استراحت
bucket step
فیکس کردن پا برای استراحت
lounging
محل استراحت ولم دادن
lounge
محل استراحت ولم دادن
lounge car
قطار دارای سالن استراحت وتفریح
neutral corner
گوشههای رینگ بوکس درموقع استراحت
change up
جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
lying in
دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
change of pace
جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
ring stool
چهارپایه مخصوص استراحت بین روندهای بوکس
diastasis
استراحت قلب در فاصله بین انقباض و انبساط
truce
وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
truces
وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
lounger
کسیکه در نیمکت یا در سالن انتظار استراحت میکند
longtour area
منطقه استراحت خارج ازکشور افراد نظامی
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
rest and recuperation
عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
coffee breaks
تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee break
تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
downtime
مدتی که کارخانه کار نمیکند مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
pace
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
half area
محل توقف سربازان در حین حرکت برای تجدید سازمان یاگرفتن مهمات یا استراحت
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
roundest
هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
round
هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
leave area
منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
mafrash
مفرش
[واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
lairs
گل الود کردن استراحت کردن
lair
گل الود کردن استراحت کردن
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
termed
زمان
term
زمان
time of blowing
زمان دم
terming
زمان
dates
زمان
thence
از ان زمان
whene'er
هر زمان
coinstantaneous
هم زمان
simultaneously
در یک زمان
date
زمان
cotemporaneous
هم زمان
yet
تا ان زمان
zeitgeist
زمان
synchrone
هم زمان
synchronous
هم زمان
thitherto
تا ان زمان
contemporaneous
هم زمان
cycle time
زمان
period
زمان
timepiece
زمان
time-piece
زمان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com